از همان آغاز که طالبان بحث کاهش خشونتها را در افغانستان مطرح کردند، مشخص بود که بهاصطلاح، ریگی در کفش آنان است، زیرا بحث کلی «کاهش خشونت» در هیچ قاموسی جا نمیافتاد. بهویژه در ساحت نظامی، این مسئله کاملا مبهم بود. روشن نبود که «کاهش خشونت» به چه معناست؛ آیا طالبان به یک پاسگاه حمله میکنند، بر دیگری نه؟ آیا طالبان پس از کشتن ده نفر، دست از جنگ میکشند و نفر یازدهم را نمیکشند؟ آیا بر یک جغرافیا حمله میبرند و بر جغرافیای دیگر نه؟ یا بر فرض آیا بر نیروهای خارجی حمله نمیکنند، اما بر نیروهای نظامی افغان حمله میبرند؟ اینها از جمله ابهاماتی بود که بحث «کاهش خشونتها» را به یک اصل تعمیمناپذیر تبدیل کرد. حالا پس از گذشت چندین جلسه گفتوگو با نمایندگان دولت امریکا، مشخص میشود که طالبان حتی به طرح مبهم و غیرقابل اجرای «کاهش خشونت» هم باور ندارند.
آمدن زلمی خلیلزاد، نماینده دولت امریکا در امر صلح افغانستان، به کابل و گفتوگوی وی با رهبری دولت افغانستان، به خوبی نشان میدهد که خلیلزاد از قطر و پاکستان رهتوشه قابل تاملی نیاورده است. رسانهها به نقل از زلمی خلیلزاد نوشتهاند که مذاکرات صلح با طلبان نتوانسته است به نتایج دلخواه برسد. آقای خلیلزاد به رسانهها گفته است که آن گفتوگوها در مورد کاهش دوامدار خشونتها و رفتن به سوی آتشبس دایمی بوده است، که نتوانسته است به نتایج دلخواه برسد. با این حال، خلیلزاد امید دارد که طالبان بتوانند به یک دورنمای روشن در مورد آتشبس و کاهش خشونتها برسند.
اما از قراین چنین برمیآید که احتمال رسیدن به توافق جامع با طالبان برای آتشبس و کاهش خشونتها، بیشتر یک خیال واهی است. طالبان در طول سالهای اول دهه هشتاد خورشیدی، زمانی که در حالت انفعالی قرار داشتند، حاضر نشدند با دولت افغانستان و نیروهای امریکا به یک توافق یا آتشبس برسند. اکنون که به عقیده خودشان احتمال پیروزیشان نزدیک است و بخش عمده ای از افغانستان را تحت سیطره دارند، دلیلی نمیبینند که برای آتش بس و توافق در گفتوگوها، زحمت زیادی بکشند. تلاش طالبان تنها به این امر معطوف است که چگونه در قبال وعدههای بیتضمین، بتوانند از امریکا امتیاز بگیرند و آنان را مجبور به خارج شدن از افغانستان کنند. بحث ایجاد یک دولت اشتراکی که چند بار هم توسط طالبان مطرح شد، بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت، و همچنین، طالبان میخواستند تعدادی از چهرههای سیاسی کنار دولت را کاملا با خود همراه سازند.
نشستهای سیاستمداران بیرون از حوزه قدرت، نشان میدهد که طالبان تا حدی هم در این عرصه کامیاب شدهاند و تعدادی از آنان را با خود همراه ساختهاند. این امر تا حدی جدی است که رهبران جهادی و سیاسی به تازگی در صدد تنظیم تشکیلات خود برآمدهاند و میخواهند آلترناتیو احتمالی در دولت آینده باشند. چنانچه بنا به برخی گزارشها، این روزها روی طرحی کار میکننند که بتواند نسخه جاذبتری از صلح را به طرفداران خود یا مردم افغانستان ارایه دهند. گفته میشود که تعدادی از اعضای این حلقه با طالبان نیز در ارتباط هستند و طالبان وعده دادهاند که در صورت پذیرفتن شرایط آنان، چند تن از آن افراد را در حکومت مشارکتی آینده حضور دهند. طالبان دیگر به کمتر از قبضه کردن دولت در آینده فکر نمیکنند. از دید طالبان، نیروهای خارجی محکوم به شکست هستند، و بر خروج آنان از افغانستان اصرار میورزند. در چنین وضعیتی، دولت افغانستان میماند و مقداری تسلیحات که حتی تعداد فشنگهای آن هم توسط امریکا تامین میشود؛ یعنی شرایطی کاملا مشابه اواخر دوره حکمروایی دکتر نجیبالله. طالبان مسلما علاقه چندانی به ایجاد یک حکومت مشارکتی با چنین گروهی نخواهد داشت. آنان میکوشند تا طبق طرح کمیسیون نظامی طالبان، با زور سرنیزه افغانستان را دوباره به قبضه درآورند و گویا حکمروایی «امیرالمومنین» را دوباره در افغانستان نهادینه کنند.
اما آنچه در این سو در بدنه حکومت در حال رخ دادن است، طرح بزرگ مبارزه با طالبان در شمال افغانستان، وفشار آوردن بیش از پیش بر نیروهای آن است. طالبان که اکنون در بخشهای وسیعی در شمال افغانستان مستقر شدهاند، میخواهند این منطقه را کاملا ناامن سازند. اما دولت افغانستان مصر است که نگذارد طالبان از نفوذ کافی در شمال افغانستان برخوردار شوند. به همین دلیل، به زودی عملیات بزرگی در شمال افغانستان آغاز خواهد شد و هدف آن، ضربه زدن به طالبان در تمامی نقاط افغانستان است. بر این مبنا، روشن است که بحث مبهم «کاهش خشونت» در گفتوگوهای طالبان با نمایندگان آمریکا، به نتیجهای نمیرسد و تا توافقی جدی بر سر آتشبس پایدار صورت نگیرد، اوضاع تغییری نخواهد کرد.