زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

زبان، همه زبان‌ها، نعمتی است که خداوند، اگر خداوندی باشد، با طبیعت به انسان عطا کرده است

آنچه دنیای مجازی خوانده می‌شود، مانند دریایی است که در آن هم می‌شود با شنا کردن به ساحل رسید و هم می‌شود غرق شد. در این دریا هم صدف باردار از مروارید می‌توان یافت و هم صدف پر از زخرفات.

در یکی از جلسات اخیر در این دنیا، یکی از شرکت‌کنندگان خواستار این شد که در ایران آزاد آینده، آموزش زبان عربی ممنوع شود و هنگامی که با مخالفت من روبه‌رو شد، مرا به‌خاطر «انتخاب زبان عربی» سرزنش کرد.

البته من و اکثریت ایرانیانی که پس از اجرای قانون تعلیمات اجباری از دوران رضا شاه کبیر به بعد به مدرسه رفته‌اند، می‌دانند که آموختن عربی یکی از مواد درسی اجباری بود نه اختیاری. در دوران دانش‌آموزی نسل من، آموختن عربی دو ساعت در هفته بود که با روی کار آمدن آیت‌الله خمینی و همکارانش، به یک ساعت کاهش یافت، زیرا ساعت دوم را به آموزش «افکار و تعلیمات امام» اختصاص دادند.

یکی از دبیران عربی ما مرحوم رضوی بود که در آن روزها که معلم و دبیر هنوز قداستی داشتند، می‌توانست شاگردان را با یک نگاه میخکوب کند. عربی که درس می‌داد، فقط برای خواندن بود نه محاوره. یک روز از او پرسیدم: چرا حرف‌زدن عربی را به ما نمی‌آموزید؟ جواب داد: عربی یاد می‌گیرید که کلام‌الله مجید را بخوانید و خفه‌خون بگیرید! به عبارت دیگر، اسلام از بالا به پایین دیکته می‌شود و هر صدایی را که از پایین برمی‌خیزد، خفه خواهد کرد!

بدین ترتیب شگفتی‌آور نبود که دانش‌آموزان درس عربی را نوعی مشقت در لباس آموزش می‌انگاشتند‌ــ مثل شقاقلوس تلخ که بیمار به اجبار می‌نوشد، به امید بهبودی.

با این حال پس از چندین درس، من و تعدادی از همشاگردان، آموختن این زبان را هم که بیگانه بود و هم آشنا، لذت‌بخش یافتیم.

جدل‌گر ما در دنیای مجازی این نظر را «تعجب‌آور» خواند. «چطور ممکن است که یک ایرانی میهن‌پرست و ملی‌گرا آموختن زبانی را که مهاجمان عرب بر ما تحمیل کردند، لذت‌بخش بداند؟ آیا این نوعی از خودآزاری نیست؟»

از دید چالشی آن جدل‌گر، هرچه رنگ و بوی اسلام و عرب دارد، می‌بایستی به‌کلی طرد شود.

خوب، اگر قرار بود با چنان دیدی به سراغ زبان‌ها برویم، آیا با مشکلات غیرمنتظره روبه‌رو نخواهیم شد؟ با چنان منطقی، من نمی‌بایستی انگلیسی بیاموزم، زیرا انگلیسی زبان قدرت استعماری بود که در طی ۱۵۰ سال، ضربات بزرگی به ایران وارد کرد. از این گذشته آیا آموختن زبانی که با قلم رودیارد کیپلینگ به صورت اعلامیه‌ای برای توجیه استعمار درآمد، از جهان آزاد امروز پذیرفتنی است؟ آیا با آموختن انگلیسی «ما مردمان جهان سوم» به گسترش نفوذ «امپریالیست‌های آنگلوساکسون» کمک نمی‌کنیم؟ اگر همه ما «جهان سومی‌ها» زبان آنان را بیاموزیم، آنان نیازی به آموختن زبان ما نخواهند داشت.

انگلیسی به کنار، آیا آموختن زبان روسی نیز برای یک ایرانی زیانبار نیست‌؟ مگر روس‌ها نبودند که از آغاز ظهورشان به‌عنوان یک ملت، ایرانیان را دشمن می‌پنداشتند؟ مگر تزارها نبودند که با همکاری انگلستان، ایران ناتوان در دوران قاجار را به جنگ‌های نابرابر کشاندند و بیش از یک میلیون کیلومترمربع از خاک ما را در قفقاز و آسیای مرکزی تصرف کردند؟ گذشته‌ها به کنار، آیا لازم است که من ایرانی روسی بیاموزم تا خزعبلات لنین و استالین را بخوانم؟ لنین و استالین به جای خود، آیا خواندن سخنرانی‌های بی‌پایان ولادیمیر پوتین و سرمقاله‌های روزنامه‌هایی که کرملین در می‌آورد، یاد گرفتن روسی را توجیه می‌کند؟

زبان آلمانی چطور؟ می‌توان گفت که آلمان‌ها برخلاف اعراب، انگلیسی‌ها، فرانسویان و روس‌ها، دشمنی خاصی با ایران و ایرانیان نداشتند. اما آیا «نبرد من» هیتلر به زبان آلمانی نیست؟ آیا نازی‌های آلمان علامت آریایی سواستیکا (صلیب شکسته) را از ما ندزدیدند و به نام نکردند؟ آیا آنان با قالب کردن خود به‌عنوان «نژاد آریایی برتر»، فرهنگ آریایی ما را که هیچ ربطی به نژاد ندارد، بدنام نکردند؟

تقریبا همه زبان‌های اروپایی‌ــ به جز فنلاندی و باسک‌ــ ریشه یونانی‌-رومی دارند و بدین ترتیب اعضای خانواده‌ای‌اند که در جهان باستان دشمن شماره یک ایران و ایرانیان به شمار می‌رفت. پس یاد گرفتن یونانی کلاسیک و لاتین‌ــ دو زبان فوق‌العاده زیبا و پربار‌ــ نیز برای ما ایرانیان ممنوع است.

همه زبان‌هایی که تا اینجا ذکر کردیم‌ــ به‌جز عربی‌ــ در خانواده زبان‌های هند و اروپایی جای دارند. عربی جزو خانواده زبان‌های سامی است‌ــ‌ همراه با عبری، امهری و حبشی که لااقل تا امروز تهدیدی برای ایران و ایرانیت نبوده‌اند. اما آیا رفتار ترجیحی با آنان‌ــ مثلا با آموزش در سطح دبیرستان‌ــ سودی خواهد داشت؟

خانواده زبان‌های آلتائیک چطور؟ ژاپنی، کره‌ای و چینی برجسته‌ترین اعضای این خانواده‌اند. اما شاخه‌های دیگر از این خانواده‌ــ یاقوتی، قرقیزی، قزاقی، جغتایی، ترکمنی و ترکی استانبولی‌‌ــ نیز جای خود را دارند.

پس چرا کسانی مثل من، که زبان‌دوست، اگر نخواهیم بگوییم زبان‌باز هستند، در پی آموختن آنان نبودند و نیستند؟ علل این عدم علاقه‌ دوتا است: نخست دشواری دسترسی به امکانات آموزشی و دوم فقدان پیوندهای ادبی و فلسفی با دنیای آن زبان‌ها. البته زبان‌های آسیای مرکزی و آسیای صغیر (ترکیه امروز) همواره در حوزه نفوذ زبان فارسی قرار داشته‌اند و بسیاری از ادیبان آن سرزمین‌ها آثار خود را به فارسی نوشته‌اند.

زبان همواره در درجه اول، وسیله‌ای است برای ارتباط انسان‌ها با یکدیگر‌؛ ارتباطی که محصول نیازهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، ادبی و حتی امنیتی مشترک است. اما بدخواهان همواره می‌توانند و گاه می‌کوشند تا زبان را به‌عنوان وسیله‌ای برای نفاق و شقاق و سرانجام جنگ به کار ببرند. چنان کوشش‌هایی گاه از اختلافات دینی و مذهبی کمک می‌گیرد. مثلا زبان صرب‌ــ‌کروآت یکی است اما از آنجا که صرب‌ها مسیحی ارتودوکس هستند و کروآت‌ها مسیحی کاتولیک، این زبان با دو الفبای متفاوت (سیریلیک و لاتین) نوشته می‌شود تا جدایی فرهنگی را بر جدایی مذهبی بیفزاید. این جدایی آتش‌افروز جنگ‌های داخلی دو قرن گذشته در شبه‌جزیره بالکان بوده است.

کینه‌ورزی و قهر‌انگیزی نیز می‌تواند زبان را به سطح سلاحی برای جنگ فرهنگی تنزل دهد. ترکان جوان و پس از آنان هواداران مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) فروپاشی خلافت عثمانی را ناشی از «خیانت اعراب» می‌دانستند و در نتیجه دوری حداکثر از اسلام و زبان عربی را راهبرد خود قرار دادند. با ترک الفبای عربی‌ــ‌فارسی، جمهوری ترکیه پیوند خود با چهار قرن فرهنگ و ادب بومی‌اش را قطع کرد. الفبای لاتین با تحریف کلمات ترکی در واقع واژگان جدیدی به وجود آورد که علی‌رغم زیبایی ظاهری، بسیاری از آنان مانند گل‌های کاغذی هستند.

در چندین دهه گذشته، کردهای جدایی‌طلب در عراق و سوریه از همان فرابرد برای نشان دادن خشم خود از اعراب و زبان عربی بهره گرفته‌اند. به کار بردن اِعراب در نوشتار کردی جدید باعث می‌شود که خواندن و فهمیدن آثار ادبی هر چهار زبان کردی در دوران کلاسیک دشوار شود. مثلا «زباره» نام روستایی است در مناطق کرد‌نشین عراق اما در نوشتار کردی نوین می‌شود «زیباره». «هوشیار» نیز هم در کردی و هم در اصل فارسی آن معنای مشخصی دارد، اما در نوشتار کردی نوین می‌شود «هشیار». در نتیجه نام وزیر خارجه عراق پس از سقوط صدام حسین می‌شود هشیار زیباری به جای هوشیار زباری. کسی که با نوشتار سنتی کردی آشناست، برای درک متون کلاسیک می‌بایستی مدام هنگام خواندن متن، اِعراب کلمات را حذف کند‌ــ کاری خسته‌کننده که در درازمدت خواننده را از ادامه مطالعات خود دلسرد می‌سازد.

در نوشتار کردی نوین، کرد می‌شود کورد و ترک می‌شود تورک، زن می‌شود ژن، زندگی می‌شود ژیان (مثل شیر ژیان) و آزادی می‌شود خوشبختانه همان آزادی!

پان‌پشتوهای افغان نیز همه کوشش خود را به کار برده و می‌برند تا از اشتراکات فارسی و پشتو بکاهند. آنان ترجیح می‌دهند لغات انگلیسی، هندی و اردو را به جای واژگان شناخته‌شده فارسی به کار گیرند‌ــ با این حال حتی امروز که افغانستان زیر سلطه طالبان، پشتون‌سالاری انحصاری را تجربه می‌کند، سهم اصلی از آفرینش ادبی و فرهنگی افغانان به زبان درس (فارسی) است.

بر اساس تازه‌ترین تخمین‌ها، در دنیای ۲۰۲۴ میلادی، هنوز بیش از ۷۰۰۰ زبان داریم، اما باز بر اساس همان تخمین‌ها، بیش از ۹۰ درصد این زبان‌ها تا سال ۲۰۵۰ به مرگ طبیعی خواهند مرد. در پایان قرن آینده، تعداد زبان‌ها ممکن است بین ۳۰ تا ۴۰ باشد. آیا فارسی یکی از آن زبان‌ها خواهد بود؟

 در ایران امروز، هنوز ۱۸ زبان زنده یا نیمه‌زنده داریم. ۵۰ سال پیش تعداد زبان‌های بومی ما بین ۵۰ تا ۶۰ بود. بعضی زبان‌هایمان مانند تاتی و گرجی در همین ۳۰ سال گذشته به تاریخ پیوستند.

همه زبان‌ها با دو تهدید جدی روبه‌رو هستند؛ تهدید اول جهان‌گرایی است. اختراع اسپرانتو به‌عنوان یک زبان جهانی با شکست روبه‌رو شد اما امروز انگلیسی به‌ویژه در نسخه آمریکایی‌اش، داعیه جهانی شدن دارد. چند سال پیش گروه‌های فشاری در هلند کوشیدند تا زبان انگلیسی را در همه سطوح آموزشی جانشین هلندی کنند اما هلندی آنقدر نیرومند بود که نگذارد آن برنامه جدی بشود. متا‌سفانه همه زبان‌ها آن قدرت را ندارند که در برابر سیل انگلیسی مقاومت کنند و هر سال بین ۴۵۰ تا ۵۰۰ زبان می‌میرند و جای خود را به انگلیسی می‌دهند. 

گاهی یک زبان اختراعی نوپا مانند زبان اندونزی که بر پایه زبان جاوه‌ای و با وام‌گیری گسترده از عربی فارسی و هندی شکل گرفت، به طرز اعجازآمیزی به پیدایش وحدت یک ملت جدید مستقر در ۱۷ هزار جزیره کمک می‌کند‌ــ نمونه‌ای درخشان از زبان به‌عنوان وسیله ارتباط اقوام، ادیان، مذاهب و فرهنگ‌های گوناگون.

برگردیم به بحثمان درباره عربی. دهه‌های بسیاری از نخستین برخورد من با عربی می‌گذرد؛ برخوردی که با آمیزه‌ای از کنجکاوی و سرخوردگی شروع شد. اما امروز، فکر می‌کنم که آموختن عربی شانس بزرگی بود، به چند دلیل؛ نخست، عربی برای نزدیک به دو قرن برای ما ایرانیان نقش لاتین برای اروپاییان را بازی می‌کرد. بسیاری از نویسندگان و فیلسوفان و حتی شعرای ما تمامی یا بخشی از کار خود را به عربی عرضه کردند که دسترسی واقعی به آن بدون آموختن عربی دشوار خواهد بود. از این گذشته، نویسندگان و اندیشمندان ایرانی در شکل دادن به دستور زبان (صرف و نحو) عربی و گسترش واژگان آن سهم بزرگی داشتند. به عبارت دیگر، اگر عربی را سرمایه بدانیم، که حتما هست، ایرانیان در شکل دادن به آن سرمایه نقش داشته‌اند.

دلیل دوم: دانستن عربی به بهبود، توسعه و عمق دادن به مناسبات با همسایگان عربمان از خلیج فارس گرفته تا آفریقای شمالی کمک می‌کند. از آنجا که اکثر کشورهای عرب در طی قرون زیر سلطه امپراتوری‌های گوناگون‌ــ از عثمانی گرفته تا فرانسه و انگلیس‌ــ  بودند، قشر حاکمیتی ایران نیازی به آموزش عربی فراتر از خواندن قرآن نمی‌دید. اما در ۱۰ سال پایانی دوران محمدرضا شاه ناگهان متوجه شدند که تعداد دیپلمات‌های عربی‌دان ما از نیم‌دوجین فراتر نمی‌رود‌ــ جعفر رائد، عباس صیقل و …‌ــ در نتیجه اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت، برنامه تربیت ۵۰ دیپلمات عربی‌دان در هر سال را کلید زد.

دلیل سوم و شاید از همه مهم‌تر زیبایی، کارآیی و اصالت زبان عربی است. در میان زبان‌هایی که شانس یاد گرفتنشان را داشته‌ام، عربی را از همه دقیق‌تر و منظم‌تر می‌شناسم. از این گذشته، عربی از آنجا که هم عضو یک خانواده زبانی متفاوت است و هم در سطح واژگان و شمایل فکری بسیار به فارسی نزدیک است، از دید یک فارسی‌زبان جایی پیدا می‌کند که انگلیسی، فرانسه و آلمانی‌ــ با اینکه هر سه هم‌خانواده فارسی هستند‌ــ نمی‌یابد.

همان‌طور که فرا گرفتن یونانی باستان و لاتین به درک بهتر ادبیات و فرهنگ تقریبا همه زبان‌های اروپایی کمک می‌کند، آموختن عربی می‌تواند همان نقش را برای فارسی‌زبانان بر عهده گیرد. البته مرحوم مجتبی مینوی عقیده داشت که فرا گرفتن سانسکریت نیز می‌تواند فارسی‌زبانان را به زبان ملی و میهنی خود نزدیک‌تر کند. آشنایی من با سانسکریت هنوز در مراحل ابتدایی است‌ــ بیش از ۸۰۰ کلمه نمی‌دانم‌ــ اما می‌توانم بگویم که مینوی حق داشت. با این حال یک مزیت عربی بر سانسکریت این است که می‌توان با ۳۰۰ میلیون انسان که نوعی از عربی می‌دانند، ارتباط برقرار کرد، در حالی که گفت‌وگو به سانسکریت، تنها در انحصار چند هزار برهمن در هندوستان و سریلانکا است. 

زبان، همه زبان‌ها، نعمتی است که خداوند، اگر خداوندی باشد، با طبیعت به انسان عطا کرده است. برج بابل تجلی یگانگی در کثرت بود. بدین‌سان همه زبان‌ها را باید محترم شمرد و پاس داشت. هر زبانی که می‌میرد، بخشی از میراث انسانی را با خود می‌برد. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه