اگر دلتان میخواهد با تمام وجود به تماشای برنامه دوستیابی دیگری بنشینید و در آن غرق شوید، مجموعه «عشق کور است» را در شبکه نتفلیکس از دست ندهید.
در این نمایش گروهی از مردان و زنان در حالی که صفحههای مات سبزرنگی میان آنهاست، در محفظههایی جداگانه با هم صحبت میکنند. آنان در عرض چند دقیقه با هم پیوندی ناگسستنی میبندند و با غریبهای که حتی نمیتوانند او را ببینند عمیقاً احساس نزدیکی میکنند. چند روز بیشتر طول نمیکشد که به هم میگویند دوستت دارم و مردها هم از زنها تقاضای دوستی میکنند. آدم وقتی عقلش را قاضی میکند میبیند چنین رابطههایی دوام نمیآورد، ولی دلش میخواهد آنها با هم بمانند.
اینجاست که این سئوال به ذهنمان میرسد: چه چیزِ این نمایشهای «واقعنمای» دوستیابی اینقدر برای ما جذاب است؟ موجی از برنامههای اینچنینی به راه افتاده است؛ از جزیره عشق گرفته تا ازدواج در نگاه اول، که در آنها گروهی از آدمهای مختلف را در شرایط ساختگی متفاوت کنار هم قرار میدهند و انتظار دارند با این دستورالعمل جادویی پایانی خوش برای آنها رقم بخورد. همزیستی عاشقانه میان این زوجها در ذهن تولید کنندگان و کارشناسان تاثیر داشته و آنها روشی را ساختهاند که موجب پیوند زوجی شود که شانس زندگی شاد را در کنار هم داشته باشند.
مجموعه «عشق کور است» میخواهد ثابت کند که اگر عامل جذابیت ظاهری را حذف کنیم در نهایت بر گفتوگوها، نقاط اشتراک و شخصیت طرف تمرکز خواهیم کرد و در نتیجه قطعاً به دلایل درستی عاشق طرف خواهیم شد.
مثلاً مارک را در نظر بگیریم. او بارها و بارها میگوید که در روابط قبلیاش بیشتر زیبایی زنها برایش جذاب بوده. او امیدوار است بتواند با گفتگو در این محفظهها با جسیکا رابطه برقرار کند. او این حقیقت را نادیده میگیرد که در تعطیلاتی که با هم گذراندهاند، در مقایسه با سایر زوجها جذابیت جسمی و جنسی بین آنها وجود نداشته، و سعی میکند به عواطفی که جسیکا آشکارا نسبت به مرد دیگری به نام بارنِت نشان میدهد، اهمیت ندهد .
به نظر من این بازی گولزننده است. رقابتکنندگان با توجه به معیارهای جامعه بسیار جذاباند (همانطور که در جزیره عشق هم تا حدی بودند) و تنوع شرکتکنندگان آنقدر نیست که آدم حس کند افراد مختلف از هر طبقه و دسته و نژادی در این برنامه با هم آشنا میشوند.
به هر حال این برنامههای دوستیابی ما را به دام آرمانگرایی دونکیشوتوار میاندازند و با تأکید بر اینکه این افراد هفت روز هفته و بیست و چهار ساعته با هم هستند، سرعت پیشروی این زوجها را در نزدیکشدن به یکدیگر توجیه میکنند. بله، آدم دوست دارد باور کند که این زوجها در فضایی بهینه شکوفا میشوند، اما به نظر من این برنامهها صرفاً شاهدی هستند بر این که فرهنگ دوستیابی دچار انحراف شده است. ما اینهمه به دنبال داشتن رابطهای بینقصیم، در پی نیمه دیگر خود هستیم، کسی که دلمان میخواهد هر لحظه با او باشیم، و از طرفی هم میخواهیم چنین کسی در دکان هر بقالی پیدا شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جالبترین ویژگی عشق کور است این است که مانند مسابقه خوانندگی صدای برتر (The Voice) نمیگذارد آدمها بر اساس آنچه دیدهاند، فوری تصمیم بگیرند. در دنیایی که اپلیکیشنهای دوستیابی غوغا میکنند، آدمها دیگر با هم در محیطهای طبیعی آشنا نمیشوند و مهمترین ویژگیای که طرفشان باید داشته باشد جذابیت ظاهری است.
با این حال بر اساس نظرسنجیها، آدمهای عصر جدید کمتر با هم رابطه جنسی دارند و تعداد ازدواجها نیز کمتر شده است. این یعنی ما آدمها عموماً کمتر از شرکتکنندگان برنامه «عشق کور است» دلمان میخواهد وارد رابطههای عاشقانه بلندمدت شویم. شرکتکنندگان این برنامهها را نمیتوان بابت اینکه میخواهند روش دیگری را امتحان کنند سرزنش کرد، حتی اگر روششان مانند این برنامه دیوانه کننده باشد.
همانطور که در این برنامه میبینیم، فقط جذابیتهای ظاهری نیستند که در برقراری رابطه مؤثرند، بلکه تفاوتهای اجتماعی میان دو نفر نیز بر این رابطه اثرگذار است.
نمیتوان ویژگیهایی همچون وضعیت شغلی، رسانههای اجتماعی، سن و نژاد طرف را نادیده گرفت. چنین تصوری زیادی خام و خوشبینانه است. دست خودم نیست، از خوشخیالی مارک در نادیده گرفتن تفاوت سنی ده سالهاش با جسیکا، و از این که بارنِت نارضایتیاش از بیکاری امبر را پنهان میکند، حس خوبی ندارم.
فقط گذر زمان میتواند نشان دهد چند تا از این زوجهایی که ندیده با هم آشنا شدهاند با هم میمانند. اما خودمانیم، جذابیت این برنامه بیشتر از آنکه عشق بین آدمها باشد، اضطرابی است که بینندگان دارند، چون منتظرند ببینند چطور همهچیز برملا میشود، و همین انتظار است که آنان را پای تلویزیون نگه میدارد.
به نظر من، با گذر زمان نحوه آشنایی افراد با یکدیگر دستخوش تغییرات بنیادی میشود، اما عناصر اساسی رابطه چندان تغییری نمیکند. بهترین کار این است که تا کسی چراغ سبز نشان داد فرصت را دریابیم.
© The Independent