فاطمه گیلانی از زنان بانفوذ افغانستان است. او دختر پیر سید احمد گیلانی، رهبر سازمان سیاسی نظامی محاذ ملی اسلامی افغانستان است که رهبر طریقت صوفیه قادریه در افغانستان بود، علیه شوروی سابق جنگید و در این اواخر پیش از مرگش در سال ۲۰۱۷، رئیس شورای عالی صلح افغانستان بود.
فاطمه گیلانی با انورالحق احدی، وزیر دارایی پیشین و از رهبران حزب افغان ملت، ازدواج کرده است.
فاطمه گیلانی در زمستان ۱۹۵۴، هنگامی در کابل به دنیا آمد که پایتخت افغانستان از برف سفیدپوش شده بود، سلطنت ظاهرشاه، پادشاه پیشین افغانستان، قوام یافته بود و آرامش، آزادی و امنیت در سراسر کشور مستولی بود. تفنگها خاموش بود، شورشگری وجود نداشت، و دختران آزادانه به مدرسه و دانشگاه میرفتند.
فاطمه گیلانی هم زندگی آرامی داشت. او در خانه مرفهی به دنیا آمده بود و هیچگاه نفهمید «که گرسنگی و برهنگی یعنی چه.» آموزش متوسطه را در دبیرستان ملالی آغاز کرد و با فراغتش از درس، سفیر ایران در کابل در راستای گسترش روابط با خانواده گیلانی، به پدر فاطمه گفت که دخترش را برای ادامه تحصیل به تهران بفرستد. پیر سید احمد گیلانی موافقت کرد و فاطمه وارد دانشگاه ملی ایران شد، و در رشته ادبیات فارسی و تاریخ لیسانس گرفت.
۱۶ سال گذشت و کشمکشهای سیاسی در افغانستان شروع شد. خانواده مذهبی فاطمه نیز مانند دهها هزار شهروند دیگر افغانستان، مهاجر شدند. خانواده گیلانی به بریتانیا مهاجرت کرد. در بریتانیا، فاطمه زندگی جدیدی شروع کرد و زبان انگلیسی آموخت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جهاد گروههای مجاهدین علیه دولت مرکزی افغانستان تازه شروع شده بود. پدر فاطمه که در میان پیروانش نفوذ زیادی داشت، برای مقابله با دولت و حامیان شورویاش، جریان «محاذ ملی اسلامی» افغانستان را ایجاد کرد. آن گروه، یکی از هفت گروه مجاهدین بود که رهبری آن در پاکستان مستقر بود و جنگجویانشان در افغانستان فعالیت داشتند.
فاطمه گیلانی سخنگوی محاذ ملی و مجموعه مجاهدین افغانستان در لندن شد. لابی و دسترسی به نهادها و شخصیتهای سیاسی در غرب برای مجاهدین دشوار، و نقش فاطمه برجسته بود.
گفتوگو با رسانهها و نهادهای خیریهای که برای کمک به اردوگاههای مهاجران و رساندن امداد پزشکی نقش داشتند، بخشی از فعالیت فاطمه گیلانی در آن دوران بود.
درد نداری، فقر و تهیدستی دهها هزار مهاجر افغانستان را که به خاطر اختلافات سیاسی و عقیدتی از کشور رانده شده بودند، فاطمه گیلانی را نیز رنج میداد. بر آن مبنا، بیشتر کوشید تا توجه جامعه جهانی را به کارهای بشردوستانه برای مردم افغانستان جلب کند.
با شعلهورتر شدن آتش جنگ، یکی از کارهای فاطمه گیلانی فراهم کردن خدمات پزشکی برای مجروحان بود.
دست آخر، طرف فاطمه گیلانی در جنگ بزرگ غرب در برابر شوروی سابق که افغانستان یکی از میدانهای آن بود، برنده شد.
اما دیری نگذشت که آن گروهها دچار اختلافات شدید سیاسی شدند و رودرروی یکدیگر قرار گرفتند و برای حل اختلافات، دست به ماشه بردند. فاطمه گیلانی دلسرد شد. از فعالیتهای سیاسی دست کشید و دوباره سراغ تحصیل رفت. وارد دانشکده اسلامی (Muslim College) لندن شد و در علوم اسلامی کارشناسی ارشد گرفت. در آن دوران، و همچنین دو کتاب درباره «موسی شفیق»، نخست وزیر اسبق افغانستان و «مساجد لندن» نوشت.
در جریان رونمایی کتاب «مساجد لندن» که سفیر عربستان سعودی در لندن برگزار کرده بود تا چهرهای از دیگرپذیری و تسامح و تساهل نشان دهد، از بامیان خبری آمد: طالبان تندیسهای تاریخی بودا را منفجر کرده بودند.
فاطمه گیلانی به جای سخن گفتن درباره کتابش، بار دیگر کوشید درد و نیاز مردم افغانستان را بازتاب دهد.
تحولات پس از انهدام بودای بامیان سریع بود. یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا، و سپس حملات تلافیجویانه آمریکا و متحدانش، «امارت اسلامی» طالبان را برانداخت. دولت جدیدی روی کار آمد و دهها هزار مهاجر افغان، از جمله فاطمه گیلانی، به کابل بازگشتند.
گیلانی در بازگشت به افغانستان عضو «لویه جرگه اضطراری» ۲۰۰۲ شد که حامد کرزی را به عنوان رئیس دولت برگزید. او عضو «لویه جرگه» قانون اساسی هم شد.
در سال ۲۰۰۵، حامد کرزی او را به عنوان رئیس سازمان هلال احمر افغانستان تعیین کرد که کارش امدادرسانی به افراد نیازمند بود. بسیاری از این افراد، در مناطق جنگزده یا تحت کنترل طالبان زندگی میکردند. خانم گیلانی با حفظ استقلال و بیطرفی هلال احمر افغانستان، زمینه کمکرسانی به مردم نیارمند را فراهم میکرد. او تا سال ۲۰۱۷ رئیس این نهاد افغانستان بود. نهادهای امدادرسان داخلی و خارجی، سطحی از ارتباطات با گروههای شورشی را حفظ میکنند تا بتوانند در مناطقآسیب پذیر فعالیت کنند.
خانم گیلانی از آن دوران، روایتهای فراوانی دارد که میتواند به میز مذاکرات بینافغانی درک ملموستری از شرایط مردم و احساس و عاطفه بخشد. او میتواند از زاویه حقوق بشری وارد بحث شود، رنج آسیبدیدگان و معلولان در جنگ را که برای تامین مایحتاج فرزندانشان در ماندهاند، یا دشواریهای بیوهزنانی را که تمام داروندارشان تباه شده است، یا از شکنجه زندانیان سخن بگوید تا اهمیت صلح و آشتی را برجسته کند. او میتواند از رنجها و آرمانهای دو نسل افغانستان که در جنگ سوختهاند و میسوزند، روایت کند.