هراس انسان از جنگ اتمی در دهه شصت میلادی، موضوع بسیاری از آثار در سینما و ادبیات آن برهه بود. فیلم «نور زمستانی» ساخته «اینگمار برگمن»، کارگردان فقید سوئدی، از جمله آن آثار بود که متفاوت با نگاه دو قطبی شوروی-آمریکایی، از وحشت انسان آن عصر پرده برمیداشت. وحشت شنیدن خبر حمله چینیها با بمب اتم و پایان دنیا، باعث خودکشی مرد ماهیگیری میشود که از پیش زیر بمباران دیگری نیمهجان شده است. اخبار ناشی از حمله قریبالوقوع اتمی چینیها وی را دچار کابوسی کرده است که خروج از آن دشوار به نظر میرسد. فیلم سعی در بیان کابوسی دارد که بشر در طول تاریخ، از طاعون تا جنگهای اتمی، در چنبره آن گرفتار آمده است. آنچه مرد ماهیگیر روبهرو شدن با آن را خارج از توان خود میبیند چینیها و قدرت اتمیشان نیست، بلکه سیاست پنهانی است که آن قدرت مرموز را هر روز یادآور میشود و انسانی عادی را از این صورت ناشناخته، به مرز جنون و استیصال میرساند. چنین استیصالی در این روزگار، از بمب و جنگ سرد جای خود را به اشکال دیگری داده است که جامعهای را به سمت و سوی پرتگاههای ضدانسانی دیگری میرساند.
در جستوجوی مقصر
حملاتی که این روزها علیه آسیاییتباران صورت میگیرد، ریشه در روزهای ابتدایی شیوع بحران ووهان دارد. در روزهای ابتدایی شیوع بیماری کرونا بود که شایعاتی مبنی بر انتقال بیماری از حیوانات در چین، سبب شد تا نگاهها متوجه فرهنگ غذایی چینیها شود. در شبکههای اجتماعی فیلمهایی از بازار فروش حیوانات و آبزیان در استانهای چین منتشر شد که همگی یک هدف را دنبال میکردند: یافتن مقصر.
در این بین، با پخش کلیپی از خوردن سوپ خفاش، مقصر مورد نظر پیدا شد. خفاش، و در پی آن فرهنگ غذایی چینی، در ردیف اول مقصران اصلی قلمداد شدند و از آنجا که بیماری سارس نیز از یک خفاش و در چین آغاز شده بود، این ایده مقبولیت یافت و بر دامنه حملات افزوده شد. رفتهرفته، این حملات از فضای غیررسمی به فضای رسمی روزنامهها و خبرگزاریها کشیده شد تا پای دولتها نیز به میان بیاید. منشا بیماری کرونا با عنوانی تحقیرآمیز به «همهچیزخواری» چینیها و کشورهای شرقی ربط داده شد و با چنین بمبارانی بود که نفرت از شرق دور و چشم بادامیها، دوش به دوش شیوع کرونا، در نقاط مختلف دنیا پراکنده شد.
خفاش، جن، یا جنگ بیولوژیک
پیش از آن که تقصیر شیوع کرونا از خفاش به جن برسد، در ایران روزنامه جام جم، ارگان رسمی سازمان صداوسیما، با مطلبی تحت عنوان «خفاش شب در غذا»، علیه این فرهنگ غذایی موضع گرفت. کنایه این تیتر، به «خفاش شب» یعنی غلامرضا خوشرو، قاتل زنجیرهای زنان در ایران است که حضورش در غذای چینی، بار تحقیرآمیزی برای چنان طبخی به شمار میرود. در آن مطلب، به صراحت یاد شده است که از این همهچیزخواری چینیها در ماجرای شیوع کرونا نمیتوان چشمپوشی کرد. نویسنده یادداشت، حتی پا را فراتر مینهند و به مقایسه آفریقاییها و چینیها میپردازد و آنها را نیز شبیه چینیها همه چیزخوار میداند، با این تفاوت که ورزشکار بودن آفریقاییها عامل نجات آنها از شیوع بیماریست، و چینیها نه.
این نگاه هر چند در ایران دوامی نیافت و به زودی حمایت حاکمان جمهوری اسلامی از چینیها را در پی داشت، اما با وارد شدن سیاسیون به عرصه کارزار بود که حملات به فرهنگ غذایی جای خود را به اتهامات کشورهای چین و آمریکا علیه یکدیگر داد تا ویروس کرونا به دو نوع چینی و آمریکایی تقسیم شود. تبعات ایجاد این تنش توسط حکام بالادست، سبب شد تا جریان اتهامزنی بیولوژیکی در میان برخی از مردم، به سلاحی جهت ترور شخصیتی آسیاییتباران و مهاجران منجر شود و این گروه که همواره در طول تاریخ در ردیف گروههای پرخطر تلقی شدهاند، با بیگانههراسی غافلگیرکنندهای مواجه شوند.
من یک ویروس نیستم
سازمان بهداشت جهانی در توصیههای بهداشتی خود همواره به یک نکته اشاره داشته است و آن، نیاز به اتحاد عمل میان کشورها و ملل است تا بدانوسیله بتوان از پس ویروس کرونا برآمد. اما جنگ و جدالی که پس از لفاظی سیاستمداران دامن گرفت، این امید به وحدت جوامع انسانی را از هم گسست. ترس از فروپاشی اقتصادی و شکل گرفتن وضعیتی آخرالزمانی، بر هراس جوامع افزود و سبب شد تا در این بیاعتمادی و ترس عمومی، مهاجران آسیایی به شکل «ویروس کرونا» دیده شوند. یک عطسه یا سرفه از سوی چشم بادامیها در این زمانه کافیست تا واکنشهایی علیه آنها در معابر عمومی به همراه داشته باشد. در خیابانها و مکانهای عمومی نیز وضع از این بهتر نیست و حملاتی علیه آسیاییتباران رخ داده است و علاوه بر تمسخر شیوه غذایی آنها و به میان آمدن ماجرای خوردن خفاش، از آنها خواسته شده است تا به کشورهای خود بازگردند. در مقابل اما هشتگ «من یک ویروس نیستم» توسط معترضان به برخورد با مهاجران آسیاییتبار راهاندازی شده است تا به همه متذکر شود که همگی در یک کشتی نشستهایم و فارغ از خطر غرق یا نجات، دیگردوستی میان این افراد است که میتواند آزمونی برای تمامی این سرنشینان باشد.
کار، کار آسیاییهاست
بیماریهای همهگیر در طول تاریخ، همواره با «فوبیا» و ترسهای روحی- روانی گستردهای همراه بوده است. از مشخصترین این ترسها، ترس از «دیگری» است؛ اپیدمیای که همراه با ناخوشی، جوامع را دچار بیگانههراسی و تقویت احساسات تند علیه قوم یا نژادی خاص میکند. اقلیتها در این جوامع به سبب ناشناخته بودن بیماری، همسو با امر بیگانه در یک ردیف قرار میگیرند و این، آغاز کوبیدن بر طبل کلیشههای نژادی است. چهره غریب بیماری، شبیه به آنها تلقی میشود تا این مرگامرگی، به چهرهای مشخص برسد. هراس از این بیچهرگی است که در شیوع یک اپیدمی، «کار، کار مهاجران، یهودیان، مسلمانان، آفریقاییان، لاتینتباران و...»، و هر اقلیتی تصور شود که در محدوده جغرافیایی یک «قبیله» زندگی میکند. در هم تنیده شدن نژادهراسی و سیستم بهداشت عمومی، پیش زمینهایست که در زمان بحران، از قابلیت بدل شدن به نژادپرستی گستردهای برخوردار است. مرور تاریخ همهگیری نشان میدهد که مواجه شدن با مرگ از طریق یک اپیدمی یا یک فاجعه، سرعت ایجاد تنشی نژادی را در سایه الفاظ ناسیونالیستی افزایش میدهد و اتحادی را سبب میشود که اعتمادش بیشتر به روایت آشنای بلندگوها و صدای حاکم قبیله است، تا صدایی خارج از مرزها. بیمارهای مسری اغلب این چنین در سایه حمایت یا سکوت دولتها به خارجیان نسبت داده میشود تا افکار عمومی با این سناریوی ضدانسانی، به خشمی مشخص برسد.
تاریخ بیگانههراسی
با گسترش بیماری کرونا، اغلب کشورها به تدریج سیاست مرزهای بسته و نیز ایزولهسازی خانگی را در دستور کار خود قرار دادند. راههای رفتوآمد با همسایگان بسته شد و دیگرهراسی، از مرزها به درون کشورها کشیده شد. به مرور، با رکود بازار کار و شایع شدن میزان خسارات سنگین اقتصادی و برآورد میزان بالای مرگ و میر، قابلیت بالای انتشار این ویروس و خطر فروپاشی بنیان خانوادهها، امکان بروز قحطی و نیز سردرگمی ناشی از توقف زندگی روزمره، این وحشت عمومی به سمت اضطرابی سوق داده شد که سودای یافتن مقصر را در درون مرزها داشت. در این شرایط، برخی دولتها نیز مکانیزم دفاعی خود را در حمایت و مسئولیتپذیری در قبال مردم در اتخاذ رویه اتهامزنی و دشمنتراشی دیدند تا با الگوی قدیمی دیگرهراسی و ایجاد دشمنی مشخص، از پشتیبانی مردم مضطرب و هراسان برخوردار شوند و برای رسیدگی به بحران، زمان بخرند. این فرافکنی منفی و تکیه بر نیروهای خارجی و جن و پری، هر چند برای چنین دولتهایی مُسّکنی مقطعی به شمار میرود، اما در نهایت به افزایش تبعیض نژادی و قومیتی در عصر پساکرونایی ختم میشود. برخی به درستی این دوره را دوره آزمون نام نهادهاند که در آن، ذات معانی انسانی عریان و عیان دولتها و مجریان قانون آشکار میشود. دورهای که به نظر میرسد تنها با بیان حقایق به افکار عمومی و رسیدگی به مردم، بهدور از نژاد و رنگ و طبقه، میتوان به کاهش ترس عمومی و همسبتگیِ نژاد بشر دلخوش بود تا به یاری آن، جوامع، در فردای این شیوع بتوانند با افتخار از آن یاد کنند.