ساختار، ماهیت و استخوابندی نظام سیاسی افغانستان، از جدیترین مباحثی خواهد بود که در چارچوب تغییر قانون اساسی در مذاکرات بینافغانی با طالبان مطرح خواهد شد. جمهوری اسلامی افغانستان برای رسیدن به صلح و امنیت و آشتی، میبایست بهایی به طالبان بپردازد که تا امروز نیز به برگرداندن «امارت اسلامی» خود تاکید دارند.
افغانستان دارای نظام سیاسی دموکراتیک ریاستی است. نمایندگان «لویه جرگه قانون اساسی» ۲۰۰۳ که پس از سالها نفاق و جناحگرایی گردهم آمدند، برای تحکیم وحدت ملی، تصمیمگیری متمرکز، و نجات از ملوکالطوایفی و قومگرایی، به نظام سیاسی «ریاستی» با قدرت زیاد در دست رئیس جمهوری رای دادند. رئیس جمهوری، رئیس هر سه قوه است. اما در جرگه بزرگ اقوام کشور که ۵۰۰ نماینده داشت، صدای طرفداران نظام «پارلمانی» نیز بلند شد که در اقلیت قرار گرفت. عبدالحفیظ منصور یکی از آنها بود.
عبدالحفیظ منصور در سال ۱۹۶۳ در شهرستان رخه پنچشیر به دنیا آمد. او دروس ابتدایی را در یکی از مدارس محلی فرا گرفت. چون مشتاق آموختن بود، علاقه داشت وارد دانشگاه شود، پزشکی بخواند و دکتر شود. او تا سال ۱۹۷۸ یک دانشآموز عادی بود، اما تهاجم ارتش سرخ شوروی در سال ۱۹۷۹ به افغانستان، همه چیز را برای این دانشجوی پنجشیری تغییر داد. «جهاد» شروع شد و یکی از شاخصترین فرماندهانش، احمدشاه مسعود، همشهری حفیظ منصور بود. حفیظ مجذوب مسعود شد و به جای قلم، اسلحه برداشت.
او میگوید: «من سیاست را انتخاب نکردهام. سیاست مرا انتخاب کرده است.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حفیظ منصور عضو «جمیعت اسلامی افغانستان» و از پیروان مسعود شد. هر چند سلاح برداشته بود، اما بیشتر به فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی میپرداخت. سپس به ریاست امور فرهنگی و سیاسی رسید، و روزنامه «مجاهد» به سردبیری او نشر و پخش میشد.
آقای منصور با پیروزی مجاهدین در سال ۱۹۹۲، به ریاست آژانس خبری باختر، تنها خبرگزاری افغانستان منصوب شد. اما چهار سال طول نکشید که طالبان کابل را تصرف کردند و منصور بار دیگر به مناطق کوهستانی دوران جهاد برگشت.
در آن دوران، آقای منصور در دفاع از مقاومت مردم افغانستان علیه طالبان نوشت و سخن گفت.
بازگشت نیروهای مقاومت در رکاب نظامیان آمریکایی پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، بار دیگر به حفیظ منصور فرصت داد تا در کابل فعالیت کند.
در بحبوبحه بازگشت پیروزمندانه افراد احمدشاه مسعود و شکست یکشبه طالبان در کابل، منصور ابتدا موقتا سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ شد، اما بعد به ریاست رادیوتلویزیون ملی قناعت کرد.
اما حامد کرزی، رئیس جمهوری وقت کشور، او را پس از یک سال برکنار کرد. منصور روزنامه پیام مجاهد را تاسیس کرد و به منتقد سرسخت رئیس جمهوری در فضای آزاد رسانهها تبدیل شد.
آقای منصور که لقب «ژورنالیست مجاهدین» را از آن خود کرده بود، به لویه جرگههای اضطراری و قانون اساسی نیز راه یافت.
اما باد سیاست هیچ وقت بر وفق مراد او نوزید. رابطه منصور با یاران قدیم مانند عبدالله، مارشال فهیم و قانونی که به وزارت رسیده بودند، روز به روز تیرهتر شد. منصور به انتقاد از آنان نیز ادامه داد.
او در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۴ در برابر حامد کرزی، یونس قانونی، ژنرال عبدالرشید دوستم، و محمد محقق، خود را نامزد کرد، اما با ۰.۲ درصد آرا، از کاندیداهایی با کمترین میزان رای شد.
آقای منصور در جریان مبارزات انتخاباتی گفته بود که اگر به ریاست جمهوری برسد، لویه جرگه را فرا میخواند و نظام کشور را از «ریاستی» تغییر میدهد.
علاوه بر مخالفت سیاسی با رقیبان قدر، برخی موضعگیریهای دیگر او نیز حساسیتبرانگیز شد. او در یکی از مباحثاتش گفت که خود را افغان نمیداند، چون نام افغان فراگیر نیست و تنها به قوم پشتون محدود است. آقای منصور خود را افغانستانی خواند. دعواهایی که همچنان بر سر نام ملت افغانستان وجود دارد، از همان دوران شروع شد.
اما آقای منصور در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۰ پیکار موفقیتآمیزی را رهبری کرد و از ولایت کابل رای آورد و به پارلمان کشور راه یافت، و سالها نماینده مجلس بود.
حال «جمعیت اسلامی افغانستان» او را برای نمایندگی از نظام کنونی کشور، شامل هیات ۲۱ نفری مذاکره با طالبان کرده است.
آقای منصور سالها علیه طالبان جنگیده است. ایدولوژی اسلامی او تفاوتهای فاحشی با دیدگاه افراطی طالبان دارد. دیدگاههای او از جهات مختلفی معتدلتر و مدرنتر است. دموکراسی را نعمت میداند، به حقوق زن باور دارد، و اختلافات سیاسی را از مولفههای نظامهای مردمسالار میپندارد.
او درباره حقوق زنان گفته است: «دستاورد دیگر ما، در بخش زنان بود. قوانین مدون در کشور، حقوق زنان را مشروع میداند و زنان را به عنوان شهروندان درجه یک میشناسد، اما هنوز با ایدهآلها بسیار فاصله داریم. دستاورد دیگر، در قسمت آموزش و پرورش و آگاهی عمومی است.»
او یک بار هم درباره طالبان گفته بود: «باید صراحتا عرض کنم که طالبان هرگز برنمیگردند. مثلا در مورد همین مسئله بسته شدن مدارس به روی دختران، طالبان در تطبیق سیستم آموزشی و پرورشی خود در کشور شکست خوردند. طالبان در اکثر سیاستگذاریهای اجتماعی خود عقیم بودند. چرا؟ چون درک و شناخت درستی از موقعیت تاریخی افغانستان و جهان نداشتند. طالبان صرفا شلاقی برای انتقام، تخریب و ویرانی بودند. این، نگاه تمام مردم افغانستان به این گروه است. طالبان هیچ تناسبی با مردم افغانستان و خواستهای مدرن آنان ندارند.»
دست تقدیر، امروز عبدالحفیظ منصور را به میز دشواری کشانده است. او از یک طرف به شدت طرفدار تغییر نظام، تقسیم مراکز تصمیمگیری و ایجاد نظام پارلمانی است، و از سوی دیگر، بازگشت امارت اسلامی طالبان را به مثابه میخی بر تابوت مردمسالاری کشورش میداند.
اگر مباحثات تغییر قانون اساسی و تغییر ساختار نظام در نشست بینافغانی داغ شود و به دعوایی جدی بدل شود، از همین حالا میتوان گفت که یک طرف آن عبدالحفیظ منصور خواهد بود.