ببینید، اگر موعد مرگ فرا رسیده بود، تا اکنون میآمد، قرار بود دیروز بیاید، یا فردا. جانِ من این طور روزانه ادای مُردن را در نیارید، لطفاً از خود مُردههای متحرک نسازید. تا نوشتن ستونهای دو هفته پیش هم چرخۀ زندگی در حرکت بود و شکر خدا با آغاز این نوشته نیز انگشتها هنوز کار میکنند. اگر حیات باقی باشد، بار دیگر نیز مشغول خواندن مقالات دیگر خواهم شد. اما این اصطلاح عام را همه در روزهای عادی تکرار میکنند که هرکه میمیرد، با خدا دوستی میکند.
آری برادر! من زنده هستم؛ مرگ به این راحتی میآید؟ در خانه نشستهای، غذا میخوری، مینوشی، میخوابی و ...، و ناگهان خواهی مُرد. از بهر خدا توهمها و اینگونه گمانهزنیها را از خود دور کنید و نپندارید که «روزی که کرونا وارد بدن شود، دقیقهای مجال نخواهد داد، از یک سو داخل بدن و از سوی دیگر روح کالبدتان را خالی خواهد کرد!» به قول بزرگان: «نفَس را اعتباری نیست، برآید یا بر نیاید!»
درست است که بیرون رفتن از خانه منع شده است، اما آیا بر این که از سقف خانه آسمان نیلگون به چشم میخورد و بر رفتن به آن سو هم محدودیتی وجود دارد؟ به خورشید خیره شو و آسمان را نگاه کن، تا کنون هرگز به این اندازه آبی بوده است؟ شبها چراغها را خاموش کن و سوی ستارهها بنگر، ببین چگونه با نورافکنی نغمۀ (Twinkle Twinkle little star) را زمزمه میکنند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تردیدی نیست که مرگ حق است و هیچ کس را از آن گریز نیست، وقت و زمانش هم مشخص نیست. اما این چه کاری است که با وجود پاشیدن مواد ضدعفونی بر پاکتهایی که تازه از بازار آورده شدهاند، باز هم راحت نیستیم؟ مبادا روی خطوط نازک سرپوش بوتل دیتول، ویروس پنهان شده باشد؟ پس چه کنیم؟
چه جالب میشد اگر در این روزها در ذهن و دماغ مردم یک دوربین نصب میشد. عاشقانی که تا چند روز پیش برای خودکشی عجله داشتند و جان بر کف نهاده لحظه شماری میکردند، حال آنها نیز ماسک روی خود بستهاند و خانهنشین شدهاند. کسانی که در حسرت آن بودند که همچون برخیها از خانههاشان کار کنند، حالا بر آن آرزو و حسرتشان نفرین میفرستند. گذشته از این، حتی آنانی که روزانه شعرهای شاد و پُر از سرور را در فیسبوک به نشر میسپردند، حالا چنان تحت تأثیر اوضاع کنونی قرار گرفتهاند که گویی شکار بعدی کرونا همینها خواهند بود...
آنانی که همواره از باغبان شکایت داشتند که گلها و بُتهها را درست آبیاری نمیکنند، پس از دو روز آبیاری کامل آنها، از دو هفته پیش بدین سو به جای دست زدن به لولۀ آب (از ترس آلوده شدن به ویروس)، دست به دعا برای بارش باران برداشتهاند. آن که فکر میکرد کارگر خانهاش وقت شستن، یقههای پیراهن را درست نمیمالد، دیگر از ترس نیاز به دوباره شستن به لباسهای سفید دست نمیزند؛ نکند چرکین شوند... وضعیتی عجیبی در خانه خانه حکمفرما شده است.
در این میان، برنده کسانی هستند که در هر حالت و اوضاعی خونسردیشان را حفظ کنند. قرار است کرونا را شکست دهیم، با کرونا مبارزه کنیم، کرونا را وادار به گریز کنیم. جانِ برادر! کرونا چیزی نیست که به چشم بخورد و تو شمشیرت را از نیام برآری و سرش را از تن جدا کنی، یا فرماندهی نظامی با یک سلاح لیزری آن را هدف قرار دهد و قطعه قطعه کند. این جنگی است که نمیتوانید با دشمن در برابر هم قرار بگیرید و شانه به شانه نبردآزمایی کنید. صفها همه پراکندهاند. اندکی ترس از خدا داشته باشید و با این توهمات و ترس بیجا، دیگران را با خود مشوش نکنید و نترسانید!
کدام دشمن؟ چه نوع جنگی؟ زندگیتان را نجات دهید، برادر! یعنی این همان ملتی است که قبلاً روی اسبها میخوابید، نشسته بر اسبها میخورد و مینوشید، اما مقابلهشان با کسی بود که حداقل به چشم دیده میشد. به چه کسی حمله میکنی؟ کی را و چگونه شکست خواهی داد امروز؟ بگو!
این چه احساسی است که در بستر گرم خوابیدهای، و حرکت دادن انگشتانت روی صفحۀ موبایل را مبارزه فرض میکنی؟ پزشکان در میدان جنگ نیستند، آنان دارند وظایف و مسئولیتهاشان را انجام میدهند و دچار سختی و مشکلات هستند. به جای این که آنان را از دور، از پس صفحۀ موبایل، سلامی بزنید، دستکم برایشان غذا یا چای آماده کنید و برسانید تا اندکی روحیشان تقویت شدو. آنان حتی با کمبود ماسک و اشیای خیلی عادی مواجهند. در این زمینهها کمکشان کنید. با این پدیدۀ مرگبار مبارزه عملی کنید.
متأسفانه عدهای هم هستند که هنوز به این فاجعه باور ندارند. در واقع اینها کسانیاند که هنوز قدم گذاشتن انسان به ماه را هم باور نداشته و نمیپذیرند که زمین کروی است و دور خورشید میچرخد. عیبی ندارد. شما هم مثل ما هستید، مهم نیست، نپذیرید! روزی که یکی از نزدیکانتان به این ویروس مبتلا شد، آنگاه خواهید فهمید. این بیماری همهگیر است. جهان را سخت نگران ساخته است. در هر لحظه شاهد مرگ و میر مردم هستیم و تو حاضر نیستی فاجعه را بپذیری، اسناد و شواهد عینی میخواهی، میپرسی که چرا هنوز اطرافیان من به این مرض آلوده نشدهاند؟ عجب فکر و خیالی داری!
این بیماری همهگیر موج جدیدی هم لهراه انداخته است. هر مقالهای که مطالعه میکنی، در آن آمده است: «در روزهای کرونا این اتفاق افتاد، یا در روزهای کرونا آن اتفاق افتاد..» یکی از چیزهایی که خوبست به آن پرداخته شود، مثلاً این است: «باران عنوانهای شکسته و ریخته در روزهای کرونایی!» یعنی همه دارند با مقالات سادهلوحانه و عوامزده به این پدیده میپردازند. نوشتهها بیشتر به این میماند که کسی بگوید «مارکز پس از فوت دوباره زنده شد!» قبل از این وضعیت، این افتخار نصیب «احمد فراز و میرزا غالب»، دو تن از شاعران نامآور پاکستان، شده بود که در شیشۀ عقب ریکشاها و ماشینها اشعار آنان را با املا و انشای نادرست مینوشتند... خدا این گونه عزت و شهرت را نصیب هیچ کسی نکند.
خوب! خوش باشید و روزی که دوباره ملاقات کنیم، روز عید و شادی باشد!