هرچند بوریس جانسون ارزش چندانی برای مقایسه بین بریتانیا و سایر کشورها قائل نیست، نادیده گرفتن شباهتها با ملت در حال سقوطی چون ایالات متحده، بسیار دشوار است.
از واکنش ابلهانه به همهگیری کرونا گرفته تا موارد مشابه در تبعیض نظاممند، گهگاه همچون آینهای از یکدیگر ظاهر میشویم. غرور ملتهای ما، ما را گامی به ویرانی نزدیکتر کرده است.
هرچه بیشتر سازماندهی بد رهبران ما مشخص شود، صدای ما بلندترمیشود. با توجه به این موضوع، ترجیح میدهم به افرادی که این وضعیت بد جهنمی را ایجاد کردهاند، توجه نکنم. آنچه میخواهم در موردش حرف بزنم، روشهایی است که با آن میتوانیم مهر خود را بر این دوران بزنیم و گفتوگوهای ضروری را ادامه دهیم.
شاید کنجکاو شدهاید که چه چیزی الهام بخش این سیل کلمات مثبت شده است. مطمئن نیستم که با روشی جز صادق بودن بتوانم آن را شرح دهم؛ بار دیگر به اهمیت والای داشتن امید پی بردهام. دو روز قبل با تماشای «شدن» میشل اوباما، از شبکه نتفلیکس، مستندی که توسط نادیا هاگرن تهیه و کارگردانی شده بود، دیگر سخت بود که امیدوار نباشم.
هنگامی که خانم اوباما در ماه دسامبر سال ۲۰۱۸ مرکز ساوت بنک را به عنوان اولین بخش تور کتاب خود، «شدن»، مورد لطف قرار داد، خطر بزرگی در بیرون وجود داشت و آن هم ترامپ بود.
با این وجود، حتی پس از نیم دوره از رهبری آشفته او، و اینجا، در گیر و دار برگزیت و ترزا می، مخاطبان این بانوی اول اسبق در داخل و خارج از کشور بار دیگر از شنیدن یادآوریهای الهام بخش او به وجد آمده بودند که میگفت، «بازگشت به عقب، نشان واقعی نبودنِ پیشرفت نیست». گویی، پس از سالها فرورفتن در تیرگی، شخص میشل اوباما حرکت به سوی تغییر را کلید میزد. نظرتان درباره او هر چه باشد (یا بیعلاقه به این بحث از جانب او باشید) روحیه الهامبخش و او در این مستند به همان اندازه نیرومند است.
در بخشی از فیلم میشل میگوید: «اگر ما بتوانیم کمی بیشتر از خودمان را به یکدیگر نشان دهیم و روایتهای حقیقی خود را به اشتراک بگذاریم، موانع را میشکنیم. اما برای انجام آن باید باور کنید که داستان شما ارزش دارد.»
من به این واقعیت باور دارم که ما اکنون بیدارتر شدهایم. به ویژه آن دسته از ما که به نابرابریها بیتفاوت بودهایم، نسبت به آنهایی که همواره با اولین نشانههای مشکل، صدمه دیدهاند. خطری که آن بیرون است حالا شاید بزرگتر باشد، آنقدر بزرگ که ممکن است به طور اساسی شکل برخورد اجتماعی ما را برای همیشه، تغییر دهد. در چنین زمانهایی، نیازمند گفتوگو با یکدیگر هستیم.
هنگامی که مرگ نابرابر افراد قوم بِیم (bame) از کووید۱۹ در بریتانیا به گوش همگان رسید، صداهای اعتراضی از درون آن جامعه علیه این فشار بود که «نژادپرستی علمی» را افشا کرد. تلاش های بسیاری صورت گرفت تا اطلاعاتی که دولت نمیخواست نشر بدهد، بین خودمان و به صورت عمومی به اشتراک گذاشته شود.
در ایالات متحده، احمد آربری، مرد سیاهپوست ۲۵ سالهای که هنگام دویدن در برانزویک، جورجیا، توسط یک مرد سفیدپوست و پسرش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شد. این موضوع به دلیل تلاشهای مشابه مردم در اجتماع، شناخته شد و نام او و آن جنایت در سراسر جهان، آشکار گشت تا بعد از فاصله حیرتانگیز ۷۴ روزه بعد از واقعه شلیک، منجر به دستگیری مجرم شد. هنگامی که پلیس تاسـر-هپی در انگلستان شروع به سوءاستفاده از اختیارات خود در دوران قرنطینه کرد، صدای مردم عادی، فعالان و متخصصان که حاضر به مدارا نبودند، مثل همیشه بلند شد.
و هنگامی که نیازهای مهاجران، زنانی که با خشونت خانگی مواجه بودند، افراد بیخانمان، کارمندان تازه بیکار شده، معلمان و دیگران روز به روز ضروریتر شد، این مردم بودند که صدایشان را بلندتر کردند تا شنیده شوند. یکی پس از دیگری دوباره نشان دادند که ما بسیار از آنچه تا کنون باورداشتهاید، قویتریم.
در غیاب و یا حتی با وجود رهبری (درست) سیاسی، ما همیشه خودمان را داشتهایم. به همین دلیل است که در یکی از صحنههای دشوار فیلم « شدن»، خانم اوباما از حضور کمتر رای دهندگان سیاه پوست در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا برمیآشوبد. اگرچه آمار پایینتر واقعی است، و ناراحتی وی ارزش تحقیق دارد، اما حتی برای این زن نافذ و الهامبخش نیز یک نکته روشن بود؛ این که قدرت مردم، چه در سکوت و چه در عمل، مشهود است.
میگویند جهانی شدن مرده است اما از نظر اجتماعی، هرگز زندهتر از این به نظر نمیرسد. ما در سراسر جهان و بیشتر از هر زمان دیگر به هم متصل شدهایم. تبادل فرهنگی همسان بین بریتانیا و ایالات متحده که در ابتدا و یا حداقل به صورت نمادین در زمان ورود اوباما احساس شد، پیروزی ما هم بود و این ارتباط میتواند در این همهگیری ادامه یابد. این موضوع نباید به دلیل فاصله فیزیکی میان ما متوقف شود. خیلی از ما در مسیری مشترک در حرکتیم و تعداد بیشتری از ما میتوانیم به یکدیگر درسهای بزرگی را یاد بدهیم.
بحث بین اتحادیههای کارگری و کارگران به هر جا برسد، راهکارهای واقعی، اندیشیدن به تصویر تازهای از کل صنایع، آگاهسازی جوامع از حقوقشان، یا گفتوگوهایی میان هنرمندان نظیر این مورد که بین کارگردان فیلم «شدن» نادیا هالگرن و یک دوجین کارگردان خلاق زن دیگر در بریتانیا بهوجود آمد؛ فعالان و چهرههای اجتماع و همسایگان ما، دارند به آرامی از نقشهایی که بسیاری از ما مجبور به پذیرش آنها شده بودیم، دور میشوند.
شاید تمرکز بر امید در چنین زمانهای سادهلوحانه باشد. ولی اگر چه همیشه به این ایده باور نداشتم، و گذشته از نمونههایی از بلاهت در هر دو کشور، آنچه بانوی اول سابق در«شدن» گفت،«این کشورها و مردم خوب هستند»، حالا واقعاً کمی باور پذیرتر احساس میشود.