برنامه آنلاینی که جشنواره برلین برای سینمای ایران برگزار کرد، بهانهای شد تا بهرام بیضایی، کارگردان شهیر سینما و تاتر ایران از مهاجرت و برخی مشکلات و مصائب فیلمسازی در ایران بگوید.
انگیزه گفتوگو با بیضایی نمایش فیلم «باشو غریبه کوچک» در این مجموعه بود که از ۱۲ تا ۲۱ ژوئن و در کنار فیلمهای کارگردانان دیگری چون شهید ثالث، بنیاعتماد و … به نمایش درمیآید.
تجربه ترک ایران و ماندگاری در استنفورد
بخش مهم این گفتوگوی کوتاه نکاتی است که بیضایی درباره فیلم باشو میگوید و برخی مشکلاتی که بر سر ساخت و نمایش این فیلم برایش ایجاد شد.
بیضایی پیش از این نیز در میزگردی که برای نمایش این فیلم در دانشگاه یو سی ال ای (سال ۲۰۱۸) برگزار شد، مضمون این اثر را مهاجرت عنوان کرده و گفته بود: «ایده اولیه این فیلم از یک فکر جمعی بیرون آمد. جمعی که نیمی از آنها در فکر مهاجرت بودند و محوریت فیلم ما هم شد مهاجرت.» و تاکید میکند: «فیلم درباره مهاجرت است و آن چیزی که باعث میشود ما جابهجا شویم.»
دروغها بیشتر و واضحتر شده بود
در ادامه همین مصاحبه است که بیضایی دلایل خود را برای مهاجرت و ماندن در آمریکا توضیح میدهد: «سی سال بود که شغلی نداشتم، آن هم در کشوری که هزینهها به سرعت بالا میرفت و نیاز بود که شغلی و درآمدی داشته باشید تا بتوانید از پس این هزینهها برآیید.»
بیضایی میگوید بعد از ۱۸ سال توانست چند تئاتر کار کند و در سینما نیز وضعیت او بهتر از تئاتر نبود: «وام میگرفتم که بتوانم فیلمی بسازم و وقتی وام را نمیتوانستم پس بدهم و بازپرداخت کنم، مجبور میشدم فیلم را به آنها واگذار کنم و بنابراین چیزی که من بتوانم به آن اطمینان کنم برای زندگی، نداشتم. بعد از سی سال یک شغل پیدا کردم و آمدم دنبال کار. قرار بود برای یک سال باشد و بعد بیشتر شد.»
وقتی از بیضایی میپرسند که آیا دلتان برای ایران تنگ شده است؟ پاسخ میدهد: «برای دفتر کارم و یک خانه یا جایی که در ساحل شمال ایران باشد، دلم تنگ شده است اما وقتی در وطن بودم عملا وطنم هم شده بود همان اتاقم. خارج از منزل عملا خیلی چیزها عوض میشد. درختهای بیشتری بریده میشدند و شهر تغییر شکل میداد. در کنار آن مردم هم تغییر کرده بودند،کمکم دروغها بیشتر و واضح و همهگیر شده بود و وطنم عملا در اندازه دفتر و خانهام بود.»
همکاری با کانون در قبل و بعد از انقلاب
باشو غریبه کوچک، که از فیلمهای برجسته تاریخ سینمای ایران به شمار میرود نخستین کار بیضایی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پس از انقلاب بود. به گفته بیضایی در این مصاحبه، فیلم «عمو سبیلو» و «سفر» محصول سالهای همکاری پیش از انقلاب او با کانون پرورش بود، که به دلیل برخی مشکلات این همکاری ادامه نیافت. بیضایی بخش مهمی از این موانع را بیارتباط با دولت و حکومت میداند و میگوید که قطع همکاری با او، محصول تنگنظری برخی از همکاران او نیز بود. پس از انقلاب یکی از همین همکاران که به عنوان مترجم عربی برای بازیگر نقش «عدنان» در فیلم باشو به کار گرفته شده بود، به دلیل آن که به گفته بیضایی القائات ایدئولوژیک و مذهبی را جایگزین ترجمه دقیق کرده بود، از پروژه کنار گذاشته میشود. همین شخص بعدها به یکی از مخالفان سرسخت نمایش باشو غریبه کوچک تبدیل میشود که بسیار بر علیه این فیلم در کانون و بیرون از آن جوسازی کرد.
بعد از انقلاب بیضایی با تدوین فیلم دونده امیر نادری همکاری با کانون را شروع کرد به رغم آن که قبل از آن ممنوعالکار بود. اما علیرضا زرین که سال ۱۳۶۰ مدیر کانون پرورش فکری شد، علاوه بر تهیهکنندگی دونده امیر نادری، پیشنهاد ساخت فیلم به او داد و تهیه کار جدید بیضایی (باشو) را نیز عهدهدار شد.
اکران باشو بعد از چهار سال و نیم توقیف
به گفته بیضایی این اثر بعد از ساخت با استقبال بسیار خوبی در جمع کانون روبهرو شد، اما اندکاندک مخالفتها، ایرادگیریها و سنگاندازیها شروع شد و فیلم بعد از چهار بار نمایش توقیف شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بیضایی درباره دلایل توقیف چند ساله این فیلم میگوید: «کسانی که با من مشکلی داشتند به کانون گفتند بیضایی چه کلاهی سرتان گذاشته! چیزهایی کشف کردند که خود بیضایی هم در تفسیرش به آنها حتی فکر هم نکرده بود. مثلا فیلم ضد جنگ است و شخصیت مرکزیاش یک زن است، در حالی که برادران ما دارند کشته میشوند، چرا شخصیت محوری فیلم باید یک زن باشد که همین مسائل سبب شد تا فیلم برای چهار سال و نیم توقیف شود.»
بعد از جنگ اما فردی که بیضایی از او نامی نمیبرد و به گفتهاش روشنفکر این گروه و فرد تاثیرگذاری در ساختار تصمیمگیری بود، مجوز فیلم باشو را گرفت. این فرد ابتدا فیلم را دید و گفت فیلم نکتهای و ایرادی ندارد. سپس خود یکی یکی موانع را برطرف ساخت. از بیضایی که به گفته خودش مدیران کانون حتی پاسخ تلفنش را هم نمیدادند دعوت کرد تا در نشستی به ابهامات پاسخ دهد. در آن نشست به گفته آقای بیضایی «فیلم نمایش و تمامی ابهامات مطرح و یک به یک پاسخ داده شد.» برای نمونه گفته بودند گرازهایی که در فیلم آوردید نماد و تمثیلی از ما (احتمالا جمهوری اسلامی) است. که به گفته بیضایی «تنها موردی که تغییر کرد تیتراژ فیلم بود که گفتند هواپیما چرا از این طرف میآید و بهتر است از آن طرف بیاید.»
تیتراژ فیلم بسیار کوتاه و ساده است. در پسزمینهای سیاه اسامی عوامل فیلم همزمان با آمدن هواپیماهای جنگندهای با رنگ قرمز از سمت چپ پرده سینما به نمایش در میآید.
«داش آکل به گفته مرجان»؛ نمایش در دست تمرین بیضایی
بیضایی در این مصاحبه ۱۸ دقیقهای که آنلاین با او انجام شده است، از شرایط امروزش هم سخن گفت و این که در روزهای پیش از کرونا، تئاتری به نام «داشآکل به گفته مرجان» را با گروهی از بازیگران تمرین میکرد که کرونا فعالیتهای آنها را عملا متوقف کرده است. اگرچه برخی از تمرینات را از طریق آنلاین با عوامل کار ادامه میدهد. این نمایش قرار بود به سنت کارهای تئاتری اخیر بیضایی، احتمالا همزمان با نوروز سال ۱۳۹۹ به صحنه بیاید.
او که در نیمههای سال ۸۹ برای فعالیت پژوهشی یک ساله به آمریکا و دانشگاه استنفورد آمده بود، عملا و به دلیل شرایط نسبتا مناسبی که برای او در زمینههای کاری و پژوهشی فراهم شد، در این دیار ماندگار شد. بیضایی توانست ضمن تدریس نمایش و سینما در ایران، چندین نمایشنامه را کارگردانی و به صحنه ببرد که آخرین آن نمایش «چهارراه» بود که همزمان با نوروز ۹۷ در استنفورد به صحنه رفت.