آنچه در حال حاضر محتمل به نظر میرسد، فروپاشی قریبالوقوع توافق هستهای، موسوم به «برجام» است. توافقی که قرار بود کمترین حاصلاش اعتمادسازی چند جانبه، و پیش زمینهای برای توافقها و همکاریهای گستردهتر باشد. اما آنچه امروز شاهدش هستیم، توافقی بر روی کاغذ است که در عمل هیچ کدام از طرفها به مفاد آن پایبند نیستند. توافقی که قرار بود بازی «برد- برد» باشد و در حال حاضر چیزی جز «باخت» برای همه طرفها نیست.
یک سوی این توافق که اتفاقا پر زورتر از طرفهای دیگر هم بود، یعنی ایالات متحده، همانطور که در دوره رئیس جمهوری پیشین - باراک اوباما - با تصمیمی سیاسی قادر به پیشبرد روند مذاکرات بود، با تغییر در کاخ سفید، باز هم آنقدر زور داشت که زیر میز بازی بزند و همه پنج سهامدار دیگر برجام (یعنی فرانسه، انگلیس، آلمان، روسیه و چین) با همه تلاشهایی که به لحاظ سیاسی انجام دادند، نتوانستند مانعی بر سر راه تخریب برجام توسط دولت فعلی امریکا ایجاد کنند.
ساختارها و «دینامیک» بازارهای جهانی و تجاری آنقدر غیر دولتی هستند که تصمیمها و سیاستگذاریهای دولتها و برخی اتحادیههای فرامرزی (مانند اتحادیه اروپا) قادر نباشند جهتگیری کلان بازار و سود و زیانهای راهبردی را به بنگاهها و شرکتهای بزرگ فراملی دیکته کنند. در این بین برجام برای ایران بهترین فرصت بود، فرصتی برای اثبات برخی از موضوعات مهم که از لحاظ راهبردی به سرنوشت ایران و منطقه مرتبط بوده و هست.
اگر بخواهیم اهداف برجام را در نگاه دو طرف این ماجرا به زبان ساده خلاصه کنیم، محور اهداف به شکل بود:
کشورهای پنج بعلاوه یک (یعنی فرانسه، انگلیس، آمریکا، روسیه و چین به همراه آلمان) به دنبال توافقی بودند که در آن توافق، تمامی مسیرهایی که ایران را به تولید بمب هستهای میرساند، مسدود کنند. ایجاد محدودیتهای تکنیکی و یا اجرای سیستمهای بازرسی وسیع در تاسیسات مرتبط به برنامه هستهای ایران از جمله اهداف طرفهای مقابل ایران بود که در دوران مذاکرات و در توافق به آن رسیدند.
در مقابل، ایران که با تحمیل تحریمهای سخت و همه جانبه توسط دولت وقت آمریکا - دولت باراک اوباما - به لحاظ اقتصادی و سیاسی به وضعیت دشواری دچار شده بود، در جریان مذاکرات و توافق هستهای تلاش داشت که به طرف مقابل ثابت کند که به دنبال تولید سلاح هستهای نبوده و نیست و پذیرش محدودیتهای توافقنامه در ازای رفع کامل تحریمهای هستهای، در جهت اعتمادسازی با غرب و طرفهای توافقنامه است.
بر همین اساس دولت فعلی ایران در جریان مذاکرات از توافق برد- برد سخن میگفت. رفع تحریمها و برخورداری از برخی کمکهای هستهای در چارچوب معاهده منع تولید سلاحهای هستهای، و به رسمیت شناخته شدن برنامه هستهای ایران توسط غرب برای ایران برد محسوب میشد و در مقابل، برای غرب هم که به دنبال مسدود کردن راههای تولید سلاح هستهای توسط ایران بود، اعمال محدودیتهای گسترده و راهاندازی سیستم بازرسی شدید، بردی محسوب میشد که قادر بود ماشین برنامه هستهای ایران را متوقف کند.
ایران ادعا داشت و دارد که هرگز به دنبال تولید سلاح هستهای نبوده و به همین دلیل در جریان توافق «چیز خاصی» را - مثلا دست کشیدن از برنامه تولید بمب اتم - از دست نداده. چون «اصولا چنین برنامهای نداشته». البته این ادعای ایران به دلیل ۱۸ سال پنهانکاری که در دهه هفتاد و هشتاد شمسی روی داد، همواره با بیاعتمادی که شکل گرفته بود، جدی گرفته نشد.
بعدها هم جمهوری اسلامی تلاش کرد که این ادعای خود را مستند به «فتوای» از آیتالله سید علی خامنهای کند، که آن هم در واقعیت سیاست نه ارزش حقوقی در عرصه بینالمللی داشت و نه با برخی از عملکردها و موضعگیریهای مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی در سه چهار دهه اخیر همخوانی داشت. در زمینه فتوای مورد ادعا هم باید این نکته را یادآوری کرد که «فتوا» و صدورش در آیین و مناسک مذهب شیعه راه و روش خاص خود را دارد و با توجه به روال معمول صدور فتوا، چنین فتوای مشخصی در منابع ثبت فتاوی آیتالله خامنهای وجود ندارد. آنچه مقامات جمهوری اسلامی از آن تعبیر «فتوای رهبری در منع تولید سلاح هستهای» را استخراج میکنند، پیامی است که آیتالله خامنهای سالها قبل به کنفرانسی در این زمینه که در تهران برگزار میشد ارسال کرد. آنچه را آیتالله خامنهای به آن کنفرانس ارائه کرد، حداکثر یک موضع شفاف سیاسی از بالاترین مقام سیاسی نظام جمهوری اسلامی است و نه فتوای شرعی. چون نمیتوان سخنان و موضعگیریهای حکومتی یک مقام سیاسی که میتواند بر اساس زمان، مکان، شرایط و منافع متغیر باشد را، فتوای شرعی نامید.
با همه فراز و فرودها، فرجام سالها مذاکره هستهای بین جمهوری اسلامی ایران و دیگر طرفهای مذاکره، «برجام» شد. و برجام فرصتی بود و هست که ایران به بقیه دنیا، از جمله برخی از متحدیناش نشان دهد که هدفاش از ایجاد و پیشبرد برنامه هستهای فعالیتهای صلحآمیز است. برنامه هستهای ایران در چند دهه اخیر، به جز هزینههای سنگین سیاسی و امنیتی، میلیاردها دلار هزینههای مالی را به جامعه ایران تحمیل کرده است. آن هم در فضایی که فساد همه ابعاد نظام «مقدس» را در بر گرفته، و ناکارآمدی، استخوانهای دندهی قشرهای مختلفی از جامعه ایران را خُرد کرده است.
جاهطلبیهای منطقهای و دشمنتراشیهای غیر ضروری، مردم ایران را خسته و ناامید کرده است و وعدههای «بهشتی» حاکمیت، نه نان شب شده و نه شادی روز. فرصت برجام با تنگ نظریهای داخلی و توهمپراکنیهای حاکمان به تهدیدی برای ایران تبدیل شده است. دولت فعلی آمریکا که میز بازی «برجام» را با بهرهگیری از «زور اقتصادی و تجاری» برهم زد، و دامی برای جمهوری اسلامی گستراند، با موضعگیریها و واکنشهای «عصبی» ایران، خوشحالترین طرف این ماجرا است. جمهوری اسلامی در چند هفته اخیر، پس از چالشهای داخل قدرت در ایران، با چهار دست و پا به دام بازی آمریکا افتاده است و در مسیر مورد پسند آنها گام بر میدارد، از سرعت دهی به غنیسازی اورانیوم گرفته، تا پهباد زنی و تلاش برای گروگانگیری نفتکشهای خارجی.
مسیر فعلی به فروپاشی کامل برجام خواهد انجامید. متعهد ماندن جمهوری اسلامی به محدودیتها و توافقهای توافقنامه تنها راه «برد» برای آنهاست. توافق هستهای هرچند توافقی با قدرتهای دنیا بود، اما واقعیت این است که نعمتی برای جامعه میتوانست باشد. توقف کامل فعالیتها و هزینههای مالی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی که برنامه هستهای جمهوری اسلامی به مردم ایران تحمیل کرده است، در هر مقطعی حاصل شود، از افزایش زخمها و دردهای جامعه جلوگیری میکند. انرژی هستهای برای آن کارگر سختکوش را که ماهها است حق زحماتاش را دریافت نکرده و نزد خانواده شرمنده است، نان شب نمیشود. انرژی هستهای برای آن معلمی که چند شیفت باید کار کند، تازه باز هم خرج و دخلاش با هم نخواند، اجاره خانهاش نمیشود. انرژی هستهای برای دختر جوانی که دلخوش لحظهای آرامش و امنیت است تا در خیابان و شهرش بدون دلهره گام بردارد، عزت نمیآورد. هر کسی در هر مقام و لباسی در ایران چنین ادعایی را مطرح کند، چیز جز فریبکار نیست. میخواهد یک نماینده مجلس باشد، یا وزیر و وکیل و رهبر و رئیس جمهور.