به هر اندازهای که زمامداران داخلی و مداخلهگران خارجی برای تسلط بر مقدرات لبنان فشار میآورند، به همان اندازه مشکلات لبنان، دشواریها و رنجهای مردم آن افزایش مییابد. این در حالی است که هیچ نشانهای در افق پدیدار نیست که بازی با سرنوشت لبنان در چارچوب محاسبات ژئوپلیتیک و در دائره خواستهها و اهداف کوچک سیاستمداران لبنانی تحت تأثیر نگرانیهای عربی و بینالمللی در مورد این کشور قرار گیرد.
چنانچه طرح پیشنهادی فرانسه برای نجات لبنان که مورد حمایت اتحادیه اروپا، سازمان ملل متحد و تأیید کشورهای آمریکا، روسیه و چین قرار گرفت، با وجودی که رهبران فرقهها و گروههای لبنانی تعهد خود را به آن در کاخ صنوبر و در مقابل امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه ابراز داشتند، متأسفانه در بیروت به بازی گرفته شد.
مکرون بر اساس تجارب عملی خود، گفته بود «نباید مردم لبنان در دست یک طبقه سیاسی فاسد، گروگان گرفته شوند». مکرون میداند که این گروگانگیری سه لایه دارد: مردم، گروگان طبقه سیاسی هستند و طبقه سیاسی گروگان آزمندیهای مالی و جاهطلبیهای سیاسی و وابستگیهای خارجی خودش است، (به ویژه طبقه سیاسی گردآمده بر «محور مقاوت») در حالیکه لبنان گروگان کشمکشهای منطقهای و بین المللی است.
گذشته از آن لبنان گروگان تحولات احتمالی دیگری نیز هست که ماهیت آن را ما نمیدانیم، اما بایست برای جلوگیری از آن، اوضاع داخلی را از راه خرد و منطق سیاسی جمع و جور کنیم، ولی اگر راه خشونت و انتحار را برگزینیم، مسلما طرفهاییکه در پشت آن قرار دارند، ناخوشنود نخواهند شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از سوی دیگر، پاپ فرانسیس میگوید: «لبنان با خطر سختی روبهرو است که وجود و بقای آن را تهدید میکند و ما نمیتوانیم لبنان را در این حالت ناگوار و منزوی رها کنیم.». به همین ترتیب جان اف لودریان وزیر امور خارجه فرانسه به تکرار از زوال لبنان هشدار داده است. اتحادیه اروپا نیز «از بحران مالی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خطرناک در لبنان ابراز نگرانی مضاعف میکند» و رهبری سیاسی لبنان را «به گوش کردن به آرزوها و نیازهای مردم و اجرای اصلاحات به صورت فوری، فرا میخواند». اتحادیه اروپا در حالیکه بر اجرای اصلاحات ذکر شده در طرح فرانسه، مکررا تأکید میکند، «حمایت خود را از تشکیل هر چه زودتر یک حکومت قابل اعتماد، کارا، پاسخگو و توانا به اجرای اصلاحات ابراز میدارد». عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهوری مصر نیز در پاریس تأکید کرد که: «لبنان را رها نخواهیم کرد.».
اما متأسفانه از اینکه این همه حمایتهای سیاسی و فرصتهای گسترده کمکهای اقتصادیِ مشروط به اجرای اصلاحات، با منافع طرفهای داخلی وابسته به خارج و یا طرفهای داخلی غیر وابسته، سازگاری ندارد، با موانع جدی روبهرو میباشد.
حال میپرسیم، چرا تا این حد در مواضع کشورهای عربی و قدرتهای بینالمللی دگرگونی آمده که حتی نزدیک است، دست از لبنان بشویند و با آن کشور، چنان برخورد کنند که گویا مستعمرهای از ایران باشد؟ آیا به جای اینکه لبنان را به ایران رها کنیم تا در عمق کشمکش محورهای مختلف فرو رود، سزاور نیست که نقش کشورهای عربی به رهبری مصر را زنده کنیم و لبنان را به آغوش اعراب باز گردانیم؟
واقعیت این است که در نبود نقش اعراب، تشکل سیاسی و شبهنظامی مسلط بر سیاست داخلی و خارجی لبنان توانسته است با زور سلاح و تعصب مذهبی و طائفهای در یک وقت در برابر دو فشار بزرگ ایستادگی کند؛ فشار داخلی ناشی از جنبش مردمی و خیابانی ۱۷ اکتوبر ۲۰۱۹ که برای سرنگونی همه نیروهای فاسد سیاسی شعار میداد و فشار خارجی مبنی بر لزوم اصلاحات زیربنایی در نظام سیاسی.
فشار خارجی حتی به جایی رسید که برخی از کشورهای دوست به گونه مستقیم و بدون در نظر گرفتن عرف دیپلماتیک و بدون توجه به نهادهای دولتی، با سازمانهای مدنی لبنان داخل مراوده شدند و کمک های خود را از طریق آنها به مردم رساندند. اما متأسفانه این عملکرد اهانت آمیز هم نتوانست گروه سیاسی حاکم را متوجه مسئولیتهایش کند و عرق شرم بر جبینش آورد. ورنه کیست که نداند که سازمانهای مدنی هیچگاه بدیل نهادهای دولتی شده نمیتوانند.
اوج بدبختی در این است که آن چه را لبنان در ۱۵ سال جنگ داخلی از دست نداده بود، اکنون در وضعیت فعلی از دست داده است؛ وضعیتی که در ظاهر صلح آمیز است اما به گفته کلاویز ویتز، در حقیقت تداوم همان جنگ است با ابزارها و روشهای دیگر.
در دوران جنگ داخلی با همه ابعاد محلی، منطقهای و بینالمللیاش، و بهرغم تسلط سازمانهای محلی و منطقهای و مداخله کشورهای بیرونی، دولت لبنان پابرجا بماند و توانست سیاست خارجی و اداره امور داخلی را بر عهده داشته باشد. اما امروز نه تنها لبنان از داشتن یک دولت کارا و قابل اعتماد برخوردار نیست، بلکه مهمتر از آن حتی از داشتن یک دولت حقیقی بیرون از دائره کشمکشهای فرقهای و طائفهای که بر همه اراضی کشور حاکمیت داشته باشد و به جای دولت سهمیه بندی شده بر مبنای فرقهای، به گفته گرامشی، دستکم «خشونت را در انحصار خود داشته باشد»، نیز محروم است.
ضرب المثلی است که میگوید، «ترس مشاور بدی است، اما بیپروایی و لاابالیگری مشاوری است بدتر». اکنون در این وضعیت سرنوشت ساز، جز مقاومت در برابر طبقه گرفتار ترس و بیپروایی و اسیر توهمات و خیال پردازی و جلوگیری از تحمیل آن بر مقدرات لبنان، گزینه دیگری برای نجات لبنان وجود ندارد.
© IndependentArabia