اتفاقی در شب چله امسال در برنامه «عصر خانواده»، به تهیهکنندگی علی اکبر کریمی و با اجرای خانم مینا هاشمی از شبکه دو سیما، افتاد که هر چند جای تعجب ندارد اما بیشک خبر از عمق بیماری و نابسامانی در جمهوری اسلامی میدهد. این برنامه اساسا مخصوص خانوادهها است؛ موضوعها و بخشهای متنوعی را دربرمیگیرد و از شنبه تا چهارشنبه، ساعت ۶ بعد از ظهر پخش میشود.
در ۳۰ آذر امسال دکتر فهیمی، کارشناس بخش پایانی برنامه که به شب یلدا اختصاص داشت، در مورد مسایل مختلف از جمله تغذیه در این شبِ ویژه صحبت کرد. او سپس بسیار ساده و صمیمی گفت: «برقصند، من خواهش میکنم برقصند.» مجری برنامه، مینا هاشمی که خانم جوانی است، در واکنش به این پیشنهاد کارشناس خندید. دکتر فهیمی گفت: «خنده شما عجیب بود، چرا؟ چون حرکات جسمی باعث میشه حداقل شب سبکتر بخوابند و این اتفاقِ در کنار هم بودن، در کنار هم شعر خواندن، در کنار هم گفتن و رقصیدن، باعث میشه که شاید، شاید، شاید بخشی از این استرسهایی که این چند وقت خانوادهها به خاطر کرونا تحمل کردند کم بشه و انشاالله ما بتونیم حال خوب مردم ایران را ببینیم!»
فردای آن روز خانم هاشمی در مقابل دوربین گفت: «کارشناس محترم ما آقای دکتر فهیمی به اشتباه، حالا یک اشتباه لفظی داشتند، کلامی را به کار بردند که شاید در شان برنامه ما، در شان شما بینندگان عزیز نبوده، دوست نداشتین بشنوید، واقعاً یک اشتباه لفظی بوده. قطعا به قصد و غرضی نبوده من از همه شما معذرت میخوام. من به عنوان مجری وظیفه داشتم کلام ایشان را قطع کنم و اون را درست و کامل بیان کنم که متاسفانه وقت ما محدود بود. گفتم امروز از همه شما معذرتخواهی کنم.» تمام گفتوگوها و معذرتخواهیِ آخر در اینجا نقل شد تا خودتان به عمق فاجعه پیببرید که در چه وضعیتی به سر میبریم. با این حال ماجرا به این هم ختم نشد و قرار شد تهیهکننده برنامه، علی اکبر کریمی، دیگر از دکتر فهیمی در برنامه «عصر خانواده» دعوت نکند. البته به این میگویند توفیق اجباری و به نظر میرسد دلیل اصلی آن این باشد که ایشان هنوز حاضر نشده است خودش بیاید و عذرخواهی کند. طبیعی هم هست که او زیر بار این خفت نرود. آخر چرا کارشناسی که به خانوادهها میگوید در خانه خود برقصید و با حرکات بدنی استرس و فشار را از خود دور کنید باید عذرخواهی کند؟ از عملی که حتی احتمالا در کره مریخ هم ممنوع نیست.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رقص و موسیقی از نخستین حرامهای عجیبوغریب حکومتی است که هر روز عجیبوغریبتر میشود. رقص و آواز خواندن زنان از همان فردای استقرار جمهوری اسلامی ممنوع شد. رقص مردان اولین بار در فیلم «اجارهنشینها» به کارگردانی داریوش مهرجویی، با رقص فردوس کاویانی بر سر سفره غذا شروع شد. بعد تبدیل به روشی شد برای جذب گیشه و نشاندادن آزادی «رقص مردان». حالا دیگر شده است روشی برای بهرهوری خودیها و سانسور غیرخودیها. برای مثال واژه «رقص» در «دلم میخواد برقصم» به کارگردانی بهمن فرمانآرا، موجب میشود پنج سال فیلم را توقیف کنند و سرانجام با حذف «رقص» نام فیلم میشود «دلم میخواد» که میتواند هر معنایی داشته باشد و حتی معنای جنسیتزدگی هم پیدا کند. بهمن فرمانآرا خود در این مورد گفته است: «نام این فیلم «دلم میخواد برقصم» بود، ولی گفتند که به این اسم پروانه نمیدهند. من هم گفتم اگر رقص باشد میدانیم طرف میخواهد چه کند ولی الان معلوم نیست میخواهد چه کار کند که پاسخ دادند آن را خودمان یک فکری برایش میکنیم.» اما در فیلم «جهان با من برقص» واژه «رقص» را حذف نمیکنند و در خود فیلم هم تنها رقص مردان را میبینیم در حالی که زنان فیلم کنارشان ایستادهاند! البته موضوع بیش از آنکه به «سروش صحت» ربط داشته باشد به محمدرضا تختکشیان ربط دارد که با تهیهکنندگی «دو چشم بیسو» به کارگردانی محسن مخملباف، وارد سینما شد و جزو بسیار خودیها محسوب میشود.
موضوع ساده است. مسئله نفس «رقصیدن» نیست. خود واژه «رقص» مذموم شمرده میشود. به همین دلیل تلاش کردند واژه «حرکات موزون» را جایگزین آن کنند تا از بار معنایی آن بکاهند که البته موفق نشدند. اما مسئله اصلی آنان رقصیدن زنان است. همانطور که دیده میشود در آواز خواندن، مردان آزادی نسبی و گاه کامل دارند. این روزها حتی در «زنها فرشتهاند۲» به کارگردانی آرش معیری و تهیهکنندگی محمدحسین فرحبخش، حسین خواجهامیری مشهور به «ایرج» در سن ۸۷ سالگی توانست آواز بخواند و نشان دهد «پهلوان آواز» بودنش چقدر درست است. او چون مورد عناد حکومت بود اجازه خواندن نداشت، اما حالا حتی او هم دارد آواز میخواند.
پس از ۴۲ سال، هنوز جمهوری اسلامی نتوانسته است موضوع آوازخواندن و رقصیدن و حتی به استادیوم ورزشی رفتن زنان را حل کند. برعکس، روز به روز به محدودیتهای آنها میافزاید. حالا مردم حتی در خانه هم نمیتوانند با همسر و فرزندان خود ساعتی خوش باشند و برقصند و از این همه مصیبت که از در و دیوار برایشان میریزد اندکی رها شوند. اکنون دیگر واژه «رقص» همچون دشنام شده است که حتی بر زبان نمیتوان آورد.
برای جمهوری اسلامی، زندگی و سلامت جسمی و روحی مردم ایران پشیزی ارزش ندارد. رنگ سیاه و موسیقی عزا، رنگ و صدای غالب کشور شده است و هر روز غلبه بیشتری پیدا میکند. برای جمهوری اسلامی تنها یک چیز ارزش دارد بقای خود و بس.
همه میدانیم کسانی که چنین طرز فکری دارند، یک درصد هم از مردم ایران نیستند. حتی در حکومت هم جای زیادی را اشغال نکردهاند. همین یک درصد اما میتواند مجری و تهیهکننده برنامهای را به عذرخواهی وادار کنند زیرا شیرازه مملکت از بین رفته است. حکومت عملا چند پاره شده است. در این شرایط، احتمالا با مرگ علی خامنهای جنگ داخلی مختصری صورت بگیرد تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بتواند بهراحتی با شبهکودتا، قدرتی را که دارد آشکار کند. هر چند در این میان مردم ایران بیش از پیش رنج خواهند کشید اما صحنه پایانی نمایش آغاز میشود و پرده پایانی فرو میافتد. به نظر میرسد سرانجام این زنان ایرانی هستند که چراغها را روشن میکنند، پردهها را فرومیاندازند و پایان نمایش را اعلام میکنند.
این یادداشت را خوب است با شعری از احمد شاملو به پایان ببریم:
«و واژهها به گنهکار و بیگناه تقسیم شد،
به آزاده و بیمعنا
سیاسی و بیمعنا
نمادین و بیمعنا
ناروا و بیمعنا. ــ
و شاعران
از بیآرشترینِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویانِ بهتنگآمده شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفسِ جنایت شد..»
احمد شاملو، «همیشه همان...»