در آستانه انتخابات ایران، شایعاتی از حضور نظامیان در صحنه انتخابات به گوش میرسد. حضور سردار دهقان وزیر پیشین دفاع و سعید محمد مدیر سابق قرارگاه خاتمالانبیا نشان میدهد حضور نظامیان در انتخابات آتی بسیار جدی است. این حضور علنی و وعدههایی که این کاندیداها برای شرکت در انتخابات میدهند، ما را به یاد اصلاحات اقتصادی ژنرال پینوشه در شیلی میاندازد. ولی آیا نظامیان ایرانی میتوانند زمینهساز اصلاحات گسترده اقتصادی شوند؟ در ادامه بعد از مروری کوتاه بر آنچه بر شیلی گذشت، به امکانسنجی حضور یک پینوشه در عرصه سیاسی کشور خواهیم پرداخت.
میراث سوسیالیست برای شیلی
جنبش سوسیالیست در آمریکای لاتین که ما بین ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ بخش مهمی از کشورهای آن منطقه را درگیر خود کرده بود، به شیلی نیز رسیده بود. سالوادور آلنده، سیاستمدار مارکسیست و از بنیانگذاران حزب سوسیالیست شیلی بود که در ۳ نوامبر ۱۹۷۰ در شیلی با یک انتخابات قانونی به قدرت رسید. مانند آنچه هماکنون در ونزوئلا میبینیم، نتایج عملکرد یک دولت کمونیست مشخص است. کمونیستها عموماً در هر نقطهای از جهان که به قدرت میرسند، نتایج یکسانی را برای شهروندان خود به ارمغان میآورند. بعد از گذشت مدت کوتاهی از به قدرت رسیدن «آلنده» در شیلی، ابر تورم به سراغ شیلی آمد و ذخائر ارزی این کشور خالی شد. تورم چند صد درصدی و در بعضی منابع هزار درصدی منجر به آشوب و هرجومرج در این کشور گردید. در دوره کوتاه مدیریت سوسیالیستها، دولت با تمام توان اقدام به چاپ پول کرد، این رفتار در ابتدا منجر به رشد صنعتی شد اما پس از مدت کوتاهی، چاپ این حجم از پول تورم سنگینی به اقتصاد شیلی تحمیل کرد و کشور را با بحران بسیار بزرگی روبهرو کرد. بنا بر آمار، درآمد واقعی در شیلی از سقف خود در سال ۱۹۷۱ با شیب زیادی کاهش پیدا کرد و در زمان کودتا به حدود یکچهارم زمان اوج خود رسید.
کودتای نظامی
در اوج شرایط بحرانی و تورم بالا در شیلی، نظامیان شیلی دست به کودتا علیه رئیسجمهور سوسیالیست این کشور زدند. برخی از منابع این کودتا را تحت حمایت آمریکا میدانند. نیروهای نظامی شیلی تحت هدایت پینوشه به کاخ ریاستجمهوری آلنده حمله کردند و با به توپ بستن آن، قدرت را در دست گرفتند. پینوشه درست دقایقی قبل از شکست از کودتاچیان، در نطقی احساسی در رادیو، خبر از کودتا و شکست احتمالی خود داد. در نهایت دولت آلنده در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ و با کودتای نظامی تحت رهبری ژنرال پینوشه، سرنگون شد.
اصلاحات اجباری اقتصادی به سبک مکتب شیکاگو؟
شاید بتوان پینوشه را بیشتر از هر کسی به رضاخان در ایران شبیه دانست، دیکتاتوری که با یک کودتا به قدرت رسید و در تلاش بود اصلاحات اقتصادی در کشور خود ایجاد کند. پینوشه دانش اقتصادی زیادی نداشت از این رو در تلاش بود برای ساماندهی اقتصاد کشور، از متخصصان آمریکایی استفاده کند. کودتا در سال ۱۹۷۳ رخ داد و وضعیت کشور تا ۱۹۷۵ کماکان بحرانی بود، در واقع پینوشه نشان داد که نمیتواند کشور را به تنهایی اداره کند، از این رو به دنبال راهکاری برای اداره کشور توسط متخصصان بود. پینوشه در سال ۱۹۷۵ با میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه شیکاگو، دیدار داشت، او در این دیدار به دنبال راهحلی بود که از طریق آن بتواند اقتصاد در معرض سقوط شیلی را نجات دهد. فریدمن به او مجموعهای از اقتصاددانان شیلیایی را پیشنهاد کرد که به آنها «پسران شیکاگو» میگفتند. آن اقتصاددانان در واقع همگی در دانشگاه شیکاگو درسخوانده بودند، همان جایی که میلتون فریدمن کرسی استادی داشت. البته در زمان پینوشه اتفاقاتی همچون ملی کردن برخی از صنایع مس و بانکها رخ داد که از آموزههای اقتصاد لیبرال و مکتب شیکاگو فاصله دارد با این حال بسیاری از مردم، اداره کشور شیلی در دوران پینوشه را با بخشی از آموزههای اقتصاد شیکاگو همراستا میدانستند. مکتب اقتصادی شیکاگو در واقع به طرفداران لیبرالیسم گفته میشود که در موج مداخلهگرایی دولتها در اقتصاد تحت تأثیر مکتب کینز، به دفاع از اصول و مبانی لیبرالیسم پرداختند.
معجزه اقتصادی شیلی
معجزه اقتصادی شیلی نامی است که فریدمن بر تغییرات اقتصادی شیلی در دوران پینوشه نهاد. پس از اصلاحات اقتصادی پینوشه و حرکت شیلی به سمت اقتصاد بازار (همانطور که گفته شد در دوران پینوشه بخشی از صنایع ملی شد و دوران پینوشه را نمیتوان یک حکومت کاملا نئولیبرال دانست اما نسبت به گذشته اصلاحاتی در جهت حرکت به اقتصاد بازار داشت)، وضعیت این کشور دگرگون شد. در حالی که در سال ۱۹۷۵ تولید ناخالص داخلی سرانه براساس برابری قدرت خرید در شیلی در حدود ۴۵۰۰ دلار و در میانگین کشورهای آمریکای لاتین در حدود ۷۰۰۰ دلار بود، پس از اعمال سیاستهای اصلاح اقتصادی، تولید ناخالص داخلی سرانه شیلی براساس برابری قدرت خرید در سال ۲۰۰۰ به حدود ۱۱ هزار دلار رسید (رشدی در حدود ۱۴۵ درصد)، این در حالی است که میانگین کشورهای آمریکای لاتین در همان سال درآمد سرانهای در حدود ۸۵۰۰ دلار داشتند (رشدی در حدود ۲۱ درصد) همین آمار کافی است که بتوانیم به حرف میلتون فریدمن ایمان بیاوریم. در کنار این میانگین رشد اقتصادی این کشور در سه سال اول دهه ۹۰ میلادی به ۷.۷ درصد رسید (در مقایسه با رشد میانگین ۱.۲ درصدی مابین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳) و نرخ بیکاری از حدود ۲۰ درصد در اوایل دهه ۸۰ میلادی به زیر ۱۰ درصد در سال ۱۹۸۹ میلادی رسید.
از توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی
فریدمن در سخنانی که بهمرور وضعیت اقتصادی شیلی پرداخت گفت: «اقتصاد شیلی عالی کار کرد، ولی مهمتر از این، دولت مرکزی و نظامی با جامعه دمکراتیک جایگزین شد؛ بنابراین نکته مهم در مورد شیلی این است که بازار آزاد، کار خود را برای ایجاد یک جامعه آزاد به انجام رساند.» در واقع ثمره و میوه توسعه اقتصادی در شیلی تنها به افزایش قدرت خرید مردم آن جامعه و کاهش فقر و تورم خلاصه نشد، بلکه توسعه اقتصادی منجر به توسعه سیاسی و بازگشت دموکراسی به آن کشور شد.
در سال ۱۹۸۸ یک همهپرسی بهمنظور انتخاب دوباره پینوشه برای هشت سال دیگر در مسند ریاستجمهوری برگزار شد. با اعلام این خبر، احزاب سوسیالیست در شیلی تبلیغات گستردهای را علیه ژنرال پینوشه انجام دادند و در نهایت در ۵ اکتبر سال ۱۹۸۸ نتیجه انتخابات با اختلاف ۱۰ درصدی (۴۵ به ۵۵) به نفع پایان کار پینوشه به اتمام رسید. پاتریکیو آیلوین توانست با کسب ۵۵ درصدی آرا در مقابل پینوشه با کمتر از ۳۰ درصد آرا دوباره قدرت ریاستجمهوری را به دست بگیرد. در واقع دیکتاتوری پینوشه با توسعه اقتصادی به دست خودش از بین رفت.
آیا پینوشهای در ایران ظهور خواهد کرد؟
همانطور که از سرنوشت پینوشه مشخص است و در مثالهای متعدد خارجی میتوان به آن رسید، توسعه اقتصادی میتواند زمینهساز توسعه سیاسی و فرهنگی در هر کشوری باشد. مردمی که در فقر و فلاکت باشند، بهراحتی تحت یک سیستم دیکتاتوری میتوانند سرکوب شوند، اما در کشوری که توسعه اقتصادی منجر به کاهش فقر و توسعه رفاه شده است، مردم را آماده میکند تا با ابعاد دیگر توسعه آَشنا شوند. اما به دو دلیل نمیتوان انتظار داشت پینوشهای جدید از دل ایران انتخاب شود.
۱- پینوشه ایرانی نیاز به سرمایههای خارجی دارد
توسعه اقتصادی در یک کشور یا از درون یک کشور و با افزایش بهرهوری رخ خواهد داد و یا از طریق سرمایهگذاری و انتقال دانش از خارج، این توسعه به وقوع میپیوندد. پینوشه کشور را با سرکوب شدید و تحت حمایت دولت آمریکا اداره کرد. همین آمریکا نیز بعد از به قدرت رسیدن پینوشه به او کمک کرد و به جریان سرمایهگذاری در این کشور سرعت بخشید، اما بعید است در کشوری همچون ایران که مردم از آگاهی سیاسی و اجتماعی بسیار بالایی برخوردار هستند و طی ۱۰۰ سال اخیر، شورشهای زیادی را از سر خود گذراندهاند، بتوان بهسادگی کشور را با دیکتاتوری نظامی اداره کرد. در نتیجه، به قدرت رسیدن یک نظامی دیکتاتور یا چیزی شبیه به این، تنها وضعیت ورود سرمایه را وخیمتر خواهد کرد و امنیت را در کشور به چالش خواهد کشید.
۲- آیا نظامیان ایرانی به اصول بازار اعتقاد دارند؟
در کشور ما بعید است یک نفر نظامی را بتوان پیدا کرد که به اندیشههای بازار آزاد و اقتصاد آزاد اعتقاد داشته باشد. به نظر میرسید که پینوشه به عدم دانش اقتصادی خود باور داشت، از این رو با استفاده از مشاوران خارجی و دانشآموختگان دانشگاه شیکاگو، کشور را به سمت اقتصاد بازار هدایت کرد، اما در ایران بعید است چنین فرد نظامی وجود داشته باشد.
چه خواهد شد؟
با وجود آنکه میتوان به شیوه مدیریت اقتصادی پینوشه نمره قابل قبولی داد، اما همانطور که فریدمن نیز گفت، توسعه اقتصادی در زمان پینوشه در نهایت به توسعه سیاسی انجامید. در نهایت باید گفت میان ژنرالهای ایرانی و پینوشه شاید تنها وجه شباهت، نظامی بودن آنها باشد. بعید است به قدرت رسیدن این نظامیان به معنی بازگشت به مکانیزم بازار و اصلاحات اقتصادی باشد. باید دید انتخابات ایران به چه سمتی خواهد رفت.