عاقبت کتابها پس از مرگ صاحبانشان، به دوراهی سرنوشتساز «حراج» و «اهدا» ختم میشود. برخی در بازار سیاه کتاب و در کنار خیابان حراج میشوند و برخی دیگر بنا بر وصیت به بدنی دیگر اهدا میشوند؛ مانند عضوی از اعضای بدن، از بدنی شخصی به بدنی عمومی پیوند زده میشوند تا افراد بیشماری از آنها استفاده کنند. شاید از این رو است که برخی مواقع دولتها نیز برای تصاحب این اعضای سرنوشتساز پادرمیانی میکنند تا همگان از این دسترنج حیاتبخش بهرهمند شوند.
بهار امسال دولت ایتالیا اعلام کرد که کتابخانه امبرتو اکو، نویسنده، اندیشمند و محقق مشهور ایتالیایی، را در اختیار گرفته است. خبری که همچون غنیمت و فتحی بزرگ از آن یاد شد و این به دلیل کتابخانه نفیسی بود که در زمان حیات «اکو» شهرتی دوشادوش وی داشت. پنج سال پس از درگذشت او، این کندوی مغذی که محصول ۷۰ سال کندوکاو او در دنیا است، با ۳۰ هزار جلد کتاب و تضمین حفاظت از آنها، بین کتابخانههای ایتالیا تقسیم شد تا برای همگان قابل دسترس باشد.
در ایران نیز اهدای کتابخانه شخصی امری غیرمعمول نیست. کریم امامی، مترجم و محمدعلی سپانلو، شاعر، از اهداکنندگان بنام کتابخانه شخصی هستند که کتابهایشان پس از وفات به کتابخانه دانشگاه تهران و بنیاد دایرهالمعارفاسلامی اهدا شد.
در جنوب ایران اما کتابخانهای هست که تمام دارایی آن، حاصل تلاشهای یک فرد عامی است. مردی به نام «شرفا شرفایی» که با داشتن ۱۷ هزار جلد کتاب، از بزرگترین کتابخانهداران شخصی ایران بود و پیش از مرگ، تمام آن را اهدا کرد. کتابخانه اهدایی که نه به دانشگاه راه یافت و نه به شهری بزرگ و به قول ایرج افشار، پژوهشگر نامدار فرهنگ و تاریخ ایران، در «بر و بیابان» بنا شد.
شرفا شرفایی که بود؟
بومیان به آن «جنه» میگویند؛ شهری در ۲۵۰ کیلومتری بندرعباس که به نام «جناح» از آن یاد میشود. آبادی کوچکی از توابع بستک که صاحب یکی از بزرگترین کتابخانههای شخصی ایران، ۱۰۰سال پیش آنجا به دنیا آمد و هشت دهه بعد، باعث شهرت جنه یا جناح شد. «شرفا شرفایی» که از ۱۲ سالگی ساخت عمارت بزرگ خود را آغاز کرده بود، برخلاف صاحبان شهیر کتابخانه شخصی، تحصیلاتی مکتبی داشت. با این وجود، شوق به مطالعه باعث شد تا به خرید کتاب روی بیاورد.
کتابهایی که سرانجام به عمارتی عظیم بدل شدند و این در حالی بود که سازنده آن برخلاف دیگر اهداکنندگان چندان شهرتی نداشت و انسانی عامی بود. بازرگانی که دارایی اصلی خود را برای گردآوری کتابها صرف کرد تا از دل این منبع چشمگیر، که آن را یکی از بزرگترین کتابخانههای شخصی کشور میدانند، کتابخانه عظیم جناح متولد شود.
شرفایی که هدف از گردآوری این مقدار کتاب را در درجه اول شناخت خود میدانست، همواره به انتهای این جمعآوری میاندیشید که باید در نهایت معنایی داشته باشد. معنایی که آن را در استفاده دیگران از این تعداد کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی در میان افرادی که از مرکز و کتابهای نفیس دور بودند، میدید.
کتابخانه وی اما از این اهداف فراتر رفت. گنجینه غنی کتابهای او باعث شده است که حالا نه تنها از منطقه و استان، که از استانهای مجاور و حتی پایتخت نیز کسانی باشند که برای کتاب موردنظرشان به آنجا مراجعه کنند.
هر چند آقای شرفایی علاوه بر احداث این کتابخانه کارهای نیک دیگری مانند ساخت مدرسه و خانه بهداشت نیز در کارنامه دارد، اما ۱۷ هزار بذری که وی در این خاک تفتیده کاشت، باعث شد تا باغی در این کویر به وجود بیاید؛ باغی که باستانی پاریزی، از دوستان شرفا شرفایی، آن را «حیات جاودانه» نامیده است.
بهشت جنوب ایران
ایرج افشار در نامهای به تاریخ اردیبهشتماه ۱۳۶۶، جناح را «جنّت» مینامد. او در حالی که در بورلیهیلز و در میان نخلهای سربهفلک کشیده خیابانهای آنجا قدم میزند، به یاد کوچههای جناح میافتد و خطاب به «دوست مکرم» خود، شرفا شرفایی، ولایت دلچسب او را قرینهای از بهشت مینامد. آنچه باعث میشود تا او کوچههای آسفالت نشده و بچههایی که در خاکوخل زندگی میکنند را نه تنها به بورلی هیلز که به دیگر نقاط آباد مملکت ترجیح دهد، یک چیز است: شرفا شرفایی.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
وی در ادامه این نامه، خطاب به «فاضل کتابخوان و کتابدوست جنهای» مینویسد: «اما آنجا شرفایی دارد که یک تار مویش به همه مردم شهر فرشتگان میارزد.»
این دو که به واسطه مجله آینده با یکدیگر آشنا شدند، از اوایل دهه ۶۰ با یکدیگر مراوداتی نزدیک پیدا کردند. این نزدیکی، در شکلگیری کتابخانه بزرگ جناح تاثیر بسزایی داشت. ایرج افشار که خود کتابشناس قهاری بود، مهمترین مشاور شرفایی برای تهیه کتابها به شمار میرفت.
ایرج افشار در مقدمه کتاب «خاطرات» شرفا شرفایی، به آغاز این دوستی اشاره میکند و مینویسد: «ایشان مجله را مشترک شده بود و گاهی رقیمهای (نامه) از سر مهر و محبت مینوشت. همه نامههای او از سر نکتهیابی و دقت نظر بود و گویای آن بود که در آن بر و بیابان، دانایی علاقهمند به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به تاسیس کتابخانهای پرداخته است و هر کتابی و نشریه ماندگاری مییابد، میخرد و بر مجموعه خود میافزاید.» ایرج افشار تاکید میکند که هیچ یک از کتابخانههای دولتی به گردپای مجموعه بزرگ وی نمیرسد و آن را در منطقه بینظیر میداند.
«شرفایی هر وقت در تهران بود، هفتهای دو سه بار به کتابفروشی سر میزد و به طور منظم کتاب تازه میخرید و با ادبایی- که به آنجا رفتوآمد داشتند- سر سخن را باز میکرد. بیشتر مقیم دبی بود و در آنجا تجارت میکرد. در جنه هم خانه و زندگی خاندانی خود را نگاه داشته بود. کتابهایی که میخرید را به آنجا میبرد. قسمتی از خانه پدری را به کتابخانه اختصاص داده بود. جز کتابهای ایران، از بلاد عرب هم کتاب میخرید و بر مجموعه خود میافزود.»
آنطور که افشار میگوید، شرفایی همواره در این فکر بوده است که سرانجام این کتابها چه خواهد شد و چطور میتوان سرنوشت درستی برای کتابها رقم زد؟ تا این که عاقبت روزی به نتیجه نهایی رسید. میگوید: «به شهر خود روم و شهریار خود باشم». هر چند عمر او کفاف نداد که کتابخانه را در آبادی خود ببیند اما کتابهایش به رویای وی یعنی «شهریاری در شهر خود» رسیدند.
سرزمین کتابهای نایاب
دانشگاه تهران و آستان قدسرضوی از مهمترین خواستاران کتابهای شرفا شرفایی بودند اما ایرج افشار و باستانی پاریزی با تاکید بر این که کتابها باید به آبادی خود بروند، از فرستادن کتابها به مراکز شهرهای بزرگ جلوگیری کردند. بدین ترتیب شرفایی که از سوی این درخواستکنندگان به شدت زیر فشار بود، متوجه مسیر شد و به کمک دوستان، کتابهایی را که به قول باستانی پاریزی با جدیت بسیار از اکناف عالم به دست آورده بود، از اکباتان تهران به شهر جناح برد. کتابهایی نایاب و نفیس که اغلب مرجع شمرده میشوند و از منابع مهم کتابخانه هستند.
اما گنجینه این کتابخانه که به قول ایرج افشار همگی با علم و آگاهی خریداری شدند، تنها به کتابهای مرجع منحصر نمیشود. نسخ خطی و مجلات، از دیگر منابع این کتابخانهاند. قسمتی که باعث شده است تا این کتابخانه، تنها کتابخانه استان هرمزگان باشد که به بخش نسخ خطی مجهز است.
نکته مهم در بخش تالار مجلات کتابخانه، آرشیو مجلات پیش از انقلاب است. مجلاتی که شرفا شرفایی، تک به تک جلد کرده و نه تنها در استان، بلکه در میان کتابخانههای عمومی ایران هم کمتر دیده شده است. مجلاتی مربوط به دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی که به دلیل انتشار در حکومت پهلوی معمولا ممنوعیتهایی بر آن اعمال میشود. در کتابخانه شرفا شرفایی اما دسترسی به آنها آسان است و در کنار کتابهایی که به سختی میتوان در کتابخانههای عمومی یافت، از منابع مهم این کتابخانهاند و بنا به وصیت شرفا شرفایی اجازه خروج از کتابخانه ندارند.
از وی دو کتاب به نامهای «خاطرات» و «سفرنامه» به یادگار مانده است.