هنگامی که در ۴۳ سالگی صاحب فرزندی پسر به نام سایمون شدم، همه چیز خوب و بر وفق مراد به نظر میرسید. من در میانه ۴۰ سالگی و با وجود چالشهای ناشی از سن، یک پسر سه کیلو و نیمی سالم به دنیا آورده بودم. تا ۴۲ سالگی ازدواج نکرده بودم و پزشک متخصص گفته بود که اگر من و شوهرم، پاولیک، بچه میخواهیم، باید داروهای باروری مصرف کنم. من، خارج از چرخه معمول عادت ماهیانهام باردار شدم. پزشکان گفتند احتمالا باید نوزادم را با عمل سزارین به دنیا بیاورم اما سایمون، پس از حدود ۲۰ ساعت درد زایمان، متولد شد.
روز سهشنبه، من در شادی نائومی کمبل، سوپر مدل، تصویر خودم را دیدم. او در ۵۰ سالگی، در پست اینستاگرامش با انتشار عکسی از پاهای کوچک نوزادی در میان دستانش، اعلام کرد که صاحب دختر شده است. او در زیر این تصویر نوشت: «موهبتی زیبا و کوچک، مرا به عنوان مادرش انتخاب کرده است.»
افراد بسیاری از سراسر جهان برای کمبل آرزوی سلامتی و خوشبختی کردند، اما او با انتقاد و تمسخر هم روبهرو شد. گزارشهای روز سهشنبه روشن نمیکند که آیا خانم کمبل نوزادش را خود به دنیا آورده، به فرزندی پذیرفته، یا از یک رحم اجاره ای کمک گرفته است. کاربران شبکههای اجتماعی به این موضوع پرداختهاند که در حالی که بیشتر زنان جهان در این سن به دوره یائسگی پا میگذارند، خانم کمبل چگونه باردار شده است. برخی دیگر اما تنها اظهار شگفتی کردهاند.
خانمی توییت کرده است: «اوه، ۵۰ (سالگی) و نوزاد؟ نمیدانم این همه انرژی را از کجا آورده، اما حدس میزنم پول به آن کمک کرده است. من که هرگز نمیتوانستم.»
اکنون ۱۳ سال از تولد نوزادم می گذرد. مادری، مستلزم انرژی فراوان و البته پول است؛ اما پرورش کودک در هر سنی که باشید، به انرژی و امکانات مالی نیاز دارد. بچهدار شدن در سنین بالا چالشها و مزایای خود را دارد؛ به ویژه برتری عقل و درایت.
مثل کمبل، من هم هنگام تولد سایمون در حرفهام جا افتاده بودم و بیش از ۲۰ سال بود که به عنوان گزارشگر تمام وقت در چند نشریه عمده کار میکردم. شرایط حاکم بر زندگیام مادری را عقب انداخت. میخواستم ابتدا ازدواج کنم، میدانستم چه کسی هستم و این، نکته مثبتی بود؛ اما هیچ کس مرا برای آنچه با مادرشدن در سنین بالا پیش میآید، آماده نکرده بود. در میان سه فرزند مادرم، من کوچکترین بودم. او ما را به ترتیب در۲۳، ۲۶ و ۲۹ سالگی به دنیا آورده بود. گویی من و مادرم دورههای زندگیمان را با یکدیگر عوض کرده بودیم. او در ۱۲ سالگی من کار تمام وقت را شروع کرد و در ۵۰ سالگی -هنگام فارغالتحصیلی من از دانشگاه - فوق لیسانس گرفت.
با تولد سایمون، یک سال از شغلم در نشریه «بوستون گلوب» مرخصی گرفتم. پس از آن پنج ماه به طور نیمه وقت کار کردم. پس از آن، از کارمندی کنارهگیری کردم و برای داشتن انعطاف شغلی بیشتر، نویسندگی آزاد را برگزیدم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
روزی که سایمون سه ساله را روی زانوانم در کافه «استارباکس» نشانده بودم و برایش قصه میخواندم، غریبهای گفت که نوهام ستودنی است. در تمام طول کودکی سایمون برایم راحتتر بود که با پرستاران و مادربزرگها و پدربزرگها گپ بزنم تا مادران جوانتر؛ اما سایمون در بیشتر دوران کودکیاش نمیدانست مادرش چند ساله است. او مرا در آغوش میکشید چون مادرش بودم. کمی سخت است اما پدر و مادرهای کمی سن بالا، باید اظهارات کسانی را که نظرشان ارزشی ندارد نادیده بگیرند. فرزندانمان میدانند ما که هستیم.
کودکانمان در دوران رشد خود به سختی متوجه سن وسال ما میشوند و والدین سن بالا، باید انتظار قدری اشاره و کنایه را داشته باشند. چند روز پیش، سایمون صورتش را با صورت من در آینه مقایسه کرد و گفت: «چین و چروک داری» و با خنده افزود: «من ندارم!» او گفت که کمی از بابت این که وقتی به دهه ۲۰ سالگی می رسد، ما ۶۰ ساله خواهیم بود، نگران است. برای او ۶۰ سالگی واقعا پیر است. دختر کمبل هم وقتی به سن مهم ۲۲ سالگی برسد، مادرش، ۷۰ ساله خواهد بود؛ اما در زندگی روزمره، پسرم فکر نمیکند که سن بالای من، اتفاق مهمی است. روز سه شنبه در راه باشگاه پاتیناژ از او پرسیدم: «نظرت راجع به اینکه من مادری با سن بالا هستم چیست؟» او در پاسخ گفت: «در مورد زندگی هوشمندی بیشتری داری، چون بیشتر عمر کردهای.»
بنابراین شاید، تنها شاید، ما در مقام والدین کمی مسنتر، به کودکانمان همان چیزی را میدهیم که آنها در هنگام تولد به ما دادند: یک هدیه ارزشمند.
لیندا کِی وِرتهایمِر، گزارشگر آزاد اهل بوستون و نویسنده کتاب «فراگیری ایمان، آموزش مذهب در عصر نابردباری» است.
حساب کاربری توئیتری او @lindakwert
© The Independent