در حالی که تنها دو هفته به برگزاری مراسمی باقی مانده که در جمهوری اسلامی نام انتخابات بر آن گذاشته شده، هنوز نه تکلیف اصلیترین نامزدها و برنامههای آنان روشن شده، نه حامیانشان میدانند دقیقا چه باید کنند و نه هسته مرکزی قدرت با محوریت علی خامنهای و بیت او، همه نشانههای نامزد پیروز را داده و نامی را که باید از صندوق درآید، اعلام کرده است.
این وضعیت، البته بیسابقه نیست و به جمهوری اسلامی در ایجاد شور و شوقی کاذب و کوتاه مدت، اما در هر حال از نظر تبلیغاتی موثر و مفید، کمک فراوان کرده است.
اگر جمهوری اسلامی بخواهد نامی جز ابراهیم رئیسی را از صندوق آرا بیرون بکشد و یا نام او را از صندوقی تهی و خالی از رای بیرون نیاورد، چارهای جز این ندارد که به شکلی کنترلشده و قابل مهار، از تمام ابزارهای تبلیغی خود استفاده کند تا شور و شوقی کوتاه مدت در جامعه پدید آورد. ایجاد چنین شوقی، در یک فضای دو قطبی شده ممکن است.
در حالی که هسته مرکزی قدرت، از طریق شورای نگهبان، اجازه حضور برخی چهرههای شاخص و سرشناس جمهوری اسلامی در انتخابات را نداده، اما ایجاد این فضای دو قطبی بین دو نامزد از دو جناح رقیب حاکمیت، کاری دشوار است.
در نبود چهرههایی مثل محمود احمدینژاد، علی لاریجانی، و یک نماینده شناخته شده از جناح اصلاحطلب جمهوری اسلامی، اکنون قرعه به نام فردی افتاده که با هیچ معیاری در جمهوری اسلامی، چهرهای شاخص، با نفوذ، شناختهشده و قابل تصور برای نشستن بر صندلی دومین مقام رسمی کشور محسوب نمیشد.
این الگو، درانتخابات سال ۱۳۹۲ یک بار به کار گرفته شد و موثر افتاد. در آن سال، پس از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی، آن هم در نخستین انتخابات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ و حوادث مربوط به آن، در آخرین روزهای قبل از رایگیری، موجی ناگهانی در حمایت از حسن روحانی راه افتاد و با تجمع اردوگاه اصلاحطلبان نظام در حمایت از روحانی، فضای دوقطبی لازم برای تحریک و تشویق شهروندان به رای دادن فراهم شد.
در آن سال ، یا در انتخابات سال ۱۳۹۶، دست کم سطح این رقابت بین افراد شناختهشدهتری مانند حسن روحانی، ابراهیم رئیسی، محدباقر قالیباف و سعید جلیلی بود که از جایگاه محکمتری در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی برخوردار بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دامنه حذف اما اکنون چنان گسترده شده که جمهوری اسلامی برای دست و پا کردن رقیبی در مقابل ابراهیم رئیسی، ایجاد فضای دوقطبی به صورت کنترل شده و مهار پذیر و در نتیجه امید به افزایش میزان مشارکت به اندازهای که حکومت را قادر سازد جواب مخالفان خواستار تحریم انتخابات را بدهد، ناگزیر به سوی عبدالناصر همتلنا تمایل یافته است.
او نه کارنامهای درخور، حتی با همان معیارهای رایج در جمهوری اسلامی، دارد و نه از نفوذ و شبکه ارتباطی موثری در میان مراکز قدرت بهره میبرد.
از این رو، همتی رقیبی کم دردسر محسوب میشود که به هر حال، به دلیل اجماع دیر یا زود اصلاحطلبان جمهوری اسلامی در حمایت از او، موقعیتی را فراهم آورده که از نگاه سازماندهندگان به انتخابات میتواند برای ایجاد فضایی دو قطبی و داغ کردن تنور انتخابات به کار آید.
تا کنون احزابی مثل کارگزاران سازندگی و اعتماد ملی از عبدالناصر همتی، که بیرون از تمامی چارچوبهای پیشبینی و معرفیشده اصلاحطلبان نظام ثبت نام کرد و تایید صلاحیت شد، حمایت کردهاند و اگر چه جبهه اصلاحات، مجمع روحانیون مبارز، حزب اتحاد ملت ایران و چند حزب و گروه ریز و درشت دیگر، فعلا سکوت کردهاند و به حمایت علنی از عبدالناصر همتی وارد میدان نشدهاند، اما به تجربه دورههای پیشین و رفتار این احزاب، میتوان پیشبینی کرد که در فرصت باقیمانده تا روز رایگیری، آنها نیز همسو با موجی که باید راه افتد، با تمام قوا در حمایت از او وارد عمل شوند.
در اردوگاه مقابل هم باید اتفاقاتی بیفتد تا این فضای دوقطبی شکل بگیرد. مهمترین اقدام احتمالا این خواهد بود که رئیسی به یگانه چهره اصولگرایان بدل شود. بنابراین، احتمال بسیار زیادی وجود دارد که دست کم دو چهره اصولگرای دیگر، یعنی سعید جلیلی و علیرضا زاکانی به سود ابراهیم رئیسی از رقابتها کنار بکشند.
اما پرسش بزرگ این است که در جامعهای که به ماهیت «انتخابات» در جمهوری اسلامی پی برده و اکثریت آن، هیچ تمایلی به شرکت در این بازی ندارد، این روشها تا چه اندازه سودمند خواهند بود؟
یک تاکتیک و دو گزینه
اما شاید مهمتر از آنکه فضا دو قطبی شود و زمینهای هر چند کمرنگ برای داغ کردن تنور انتخابات فراهم آید، و حتی مهمتر از سرنوشت همتی و اینکه آیا ممکن است او در مقابل رئیسی پیروز شود، سرنوشت ابراهیم رئیسی به دلیلی ورای انتخابات ریاست جمهوری و تصدی چنین پستی اهمیت دارد.
دو قطبیسازی مصنوعی در انتخاباتی که حتی با معیارهای جمهوری اسلامی شباهت چندانی به انتخابات ندارد، میتواند دو دلیل و انگیزه داشته باشد:
فرض اول که دست کم فعلا به واقعیت نزدیکتر به نظر میرسد، این است که در هر صورت، نام ابراهیم رئیسی بهعنوان برنده این «انتخابات» اعلام شود؛ اما بهتر است این پیروزی با تعداد آرای بیشتری، تا آنجا که در این فضای سرد و راکد امکانپذیر است، همراه باشد.
در چنین حالتی، دو قطبی شدن فضا و تجمع دو جناح حاکمیت پشت سر دو نامزد، و سپس اعلام پیروزی نامزد مورد نظر، میتواند اندکی از شک و تردیدها به این انتخابات و نتایج آن را کمرنگ کند و به حاشیه براند.
در این حالت، ابراهیم رئیسی که نامش در کنار نام مجتبی خامنهای، فعلا تنها نام مطرح به عنوان جانشین احتمالی علی خامنهای است، در موقعیتی مستحکم قرار میگیرد که برای نشستن بر صندلی رهبری، یا نشاندن فرد مورد نظر بر این صندلی، از قدرت و شرایط خوبی برخوردار است.
فرض دوم، که حداقل اکنون بیشتر بدبینانه به نظر میرسد، این است که عبدالناصر همتی به عنوان پدیده انتخابات، پیروز این مراسم معرفی شود.
در چنین حالتی، تنها یک احتمال وجود دارد حذف تنها نام باقی مانده در کنار نام مجتبی خامنهای یا هر فرد منتخب دیگر برای رهبری و جانشینی علی خامنهای.
شکست مجدد در یک انتخابات، تقریبا هیچ شانسی برای ابراهیم رئیسی باقی نخواهد گذاشت. کشاندن او به انتخابات ریاست جمهوری در عین حفظ سمت ریاست قوه قضاییه، تلهای برای او به نظر خواهد رسید که نتیجهای جز به حاشیه رانده شدن او را نخواهد داشت.
رقبای دیگر، به اشکال دیگر حذف شده بودند. مثلا صادق آملی لاریجانی نه تنها از مقام ریاست قوه قضاییه عزل شد، بلکه به تندترین شکل ممکن مورد حمله نیز قرار گرفت، چهرههای نزدیک به او بازداشت و از گوشههایی از فساد خود و خانوادهاش پرده برداشته شد.
حسن روحانی نیز چنان در افکار عمومی منفور شده که پس از ریاست جمهوری، به سختی بتوان جایگاهی خاص در سیاست و قدرت جمهوری اسلامی برایش دست و پا کرد.
حسن خمینی نیز حتی اجازه شرکت و یا ثبت نام در انتخابات مجلس خبرگان رهبری و یا ریاست جمهوری را ندارد.
در میان باقیماندگان، یک چهره وفادار وجود دارد که حذفش به شکل مستقیم مانند موارد پیشین، در داخل گروههای نزدیک به هسته مرکزی قدرت، شک و سوال ایجاد میکند و پیامدهایی به همراه خواهد داشت.
بنابراین، یک راه ساده برای کنار زدن رقیبی چنین، آن است که او در رقابتی به ظاهر آزاد، پس از شنیدن بسیار حرفها، از نامزدی دیگر شکست بخورد تا کارنامه سیاسیاش بسته شود.