هفته تلخ و داغ و تشنه. غمبارتر از همه روزها و هفتهها و سالهای این چهار دهه. کارهای این هفتهام را که میخوانم از خودم باورم نمیشود که چگونه نوشتمشان. حیرت. من که هرگز قلم به غمسرائی نزدم و مرثیه ننوشتم. من چهره غمگین خود را همیشه پنهان میکنم تا باور شکست را به رخ نکشم. پس اینها چیست؟ خوزستان!. خوزستان، غم پنهان در کارهای مرا، رو کرده است.
روایت یک حادثه
روایت علی را دوست عزیزی فرستاد پریشب. وقتی خواندم، اول، بیت آخر آمد. و تا پایان نگرفت، خواب نیامد.
***
***
لوله داریم تا لوله
سفرنامه کوتاه
مصطفی نعیماوی اولین جوانی بود که در اعتراض به بیآبی، در شادگان کشته شد.
(فلّاحیه نام قدیم «شادگان» است. به کار بردن آن، تنها به ضرورت شعری نیست. شادگان، به تلخی این سروده نمیآمد.)
***
لب کارون، شب کارون
رود کارون در شعر و ترانه معاصر، به زیبایی جاری است. «نعمت نفتی» جوان نفتفروش اهوازی که با نام «آغاسی» به اوج شهرت خوانندگی رسید، ترانه «لب کارون» را به تهران سوغات آورد و بعد «جومه نارنجی» و «آمنه»...
بعد از انقلاب شکوهمند! او را شلاق زدند که چرا خوانده «آمنه، چشم تو، جام شراب منه؟»، که این، نام مادر پیامبر اسلام است. هرچه گفت آمنه نام دختری بود در اهواز که دوستش میداشتم، تعداد ضربههای شلاق کم نشد. پس از آن هم، هروقت این ترانه را میخواند، به جای آمنه میگفت «آی ننه!».
***
سفارش کتاب «تفریح المسائل» www.tafrihbook.com