مروری بر پنج دهه تحولات جنبشها و دولتهای اسلامگرای شیعه و سنی در شمال افریقا و غرب آسیا (که به نام خاورمیانه در دنیا مشهور است) نمایانگر دو سرنوشت کاملا متمایز برای این جنبشها یا دولتهاست. در شمال آفریقا آنها در حال افول هستند و موتورشان در حال پت پت کردن است، اما در غرب آسیا این جنبشها همچنان در حال رشد بودهاند. در این نوشته این جنبشها و دولتها را با سه ملاک دمکراتیزاسیون، ثبات سیاسی ملی، و مخاطرات امنیتی بینالمللی مورد بررسی قرار میدهم.
شمال آفریقا
شکست اسلامگرایان در انتخابات پارلمانی مراکش (سپتامبر ۲۰۲۱) و پیش از آن، حذف آنها از دولت در تونس از سوی رئیس جمهوری (ژوئیه ۲۰۲۱)، نشان میدهد که هرجا اسلامگرایان قدرت مطلقه و ارتش را به دست نگیرند، پس از یک دوره به دست گرفتن قدرت، افکار عمومی علیه آنها شکل میگیرد و به حاشیه میروند. ناکارآمدی و فسادی که چند دهه در دولتهای خاورمیانه غلبه داشته است و اسلامگرایان با سوار شدن بر موج آنها گروهی را جذب خود کردهاند، بهشدت گریبان خود اسلامگرایان را گرفته است و حتی در مواردی، اسلامگرایان نشان دادهاند که ناکارآمدتر و فاسدتر از سکولارها هستند، چون قدرت خود را به دین پیوند میزنند و با استفاده از اهرم تقدس، به هر کاری دست میزنند.
در مراکش، کرسیهای مجلس حزب اسلامگرای عدالت و توسعه که با دولت اردوغان و قطر روابط نزدیکی داشت، از ۱۲۵ به ۱۲ کرسی کاهش یافت. علت این شکست شدید، نارضایتی مردم از معضلات اقتصادی ناشی از همهگیری کرونا و قوانین جدید انتخاباتی بوده است.
هنگامی که راشد الغنوشی پس از بیست سال تبعید در لندن به تونس بازگشت، هزاران نفر به استقبال او رفتند و بازگشت وی را به وطن جشن گرفتند. اما هنگامی که در اعتراض به انحلال پارلمان در برابر آن تحصن کرد، جمعیت اندکی با او همراهی کردند. جریان النهضه، پس از ده سال ماندن در قدرت، به تبلور عینی نارضایتیها در تونس در میان بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بهداشتی تبدیل شد.
در مصر، اسلامگرایان تا کرسی ریاست جمهوری پیش رفتند، اما چون نتوانستند ارتش را مضمحل کنند و مقدرات آن را به دست گیرند، بعد از یک سال ناکارآمدی و ناامنی و فساد، در افکار عمومی تنزل یافتند و ارتش بدون هیچ گونه مقاومت (و حتی در مواردی استقبال مردم) آنها را برکنار کرد.
اسلامگرایان با آن که سرمایهگذاری بسیاری در لیبی انجام دادند و انبوهی از نیروهای داعش و مزدوران سوری اردوغان به آن کشور گسیل شدند، در نهایت نتوانستند قدرت مطلقه نظامی و سیاسی را در آن کشور از آن خود سازند. ارتش لیبی بعد از قذافی فرو ریخت و هیچ گروهی نتوانست قدرت مطلقه را در کشور مستقر سازد. مداخله نظامی غرب در لیبی را اگر با عدم مداخله در سوریه و هزینههای انسانی بیثباتی در این دو کشور مقایسه کنیم، مداخله در لیبی معقولتر از عدم مداخله در سوریه با بیش از چهارصد هزار کشته و شش میلیون آواره و برآمدن داعش به نظر خواهد رسید.
غرب آسیا
مشاهدات چند دهه اخیر نشان میدهد که غرب آسیا زمین حاصلخیزتری برای رشد جنبشها و دولتهای اسلامگرا بوده است. سرازیر شدن درآمدهای نفتی و مواد مخدر، خواه درآمدهای عراق و سوریه و ایران و قطر از نفت، و خواه درآمدهای جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان و طالبان از مواد مخدر، این جنبشها و دولتها را سرپا نگاه داشته است. رژیم اسلامی در ایران، داعش، حماس، حزبالله لبنان، حشدالشعبی، حوثیها، و طالبان از این درآمدها بهره گرفتهاند، در حالی که شمال آفریقا از این درآمدهای سرشار و راحت محروم بوده است. عامل دیگر کلیدی، نقش شریعت در تمایتخواهی این گروههاست. در مناطقی که حاملان اسلام، عرفا و صوفیه بودند (شرق آسیا و شمال آفریقا)، اسلامگرایی وجهی بسیار ضعیفتر در جامعه دارد. فرقههای قادريه، شاذليه، تجانيه، جزوليه، ختيمه، و سنوسيه نقشی کلیدی در بسط اسلام در آفریقا داشتند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به همین علت است که جنبشهای فقهگرای اسلامگرا در غرب آسیا، زمینه مساعدی برای معرفی اسلام به عنوان ایدئولوژی و مکتبی دارای همه احکام لازم برای اداره جامعه یافتند. آنها اما وارد فرایند سیاسی جاری در دولتهای سکولار نشدند. گروههایی مثل طالبان، داعش و ولایتمداران در ایران، نخست با شورش و به دست گرفتن اسلحه و خنثی کردن ارتش ملی، قدرت را به دست گرفتند تا انتخابات نتواند آنها را از چرخه قدرت به زیر کشد. داعش و طالبان اصولا برای نمایش نیز به سراغ انتخابات نرفتند. اما جمهوری اسلامی در ایران که در ابتدا داعیه نظام انتخاباتی داشت تا جمعیت بیشتری را در پشت سر خود بسیج کند، پس از حذف مخالفان بساط نظارت استصوابی و تقلب و بستن روزنامهها را گشود تا اعضای گروههای اسلامگرا به نحو تضمین شده بر کرسیهای قدرت بنشینند و کسی نتواند آنها را به زیر کشد.
طالبان در سالهای نیمه دوم دهه ۹۰ در برخی از شهرهای افغانستان با استقبال عمومی مواجه شدند، چون مردم خسته از ناامنی به دنبال گزینهای دیگر برای وضع موجود خود بودند. اما در سال ۲۰۲۱ در هیچ استانی کسی به استقبال آنها نرفت و آنها تنها با زور اسلحه استانها را یکی پس از دیگری فتح کردند. داعش نیز با سلاخی و کشتار جمعی به فتح سرزمین میپرداخت و مردم مناطق تحت اشغال خود را با قساوت و خشونت مرعوب نگاه میداشت.
فرمان جریان اسلامگرایی در ترکیه پس از کودتای ناموفق علیه اردوغان، کاملا به سمت تمامیتخواهی و اقتدارگرایی کشیده شده است. ترکیه دیگر آن کشور در حال دمکراتیزه شدن دهه ۹۰ میلادی با حضور اسلامگرایان نیست، و اردوغان خود را به مقام یک امپراتور تمامیتخواه و اقتدارگرا ارتقا داده است. اردوغان تلاشهایی برای بسط قدرت خود در دریای مدیترانه داشته است، اما موفقیت چندانی کسب نکرده است. در این میان، موفقترین دولت اسلامی در بسط نفوذ، رژیم اسلامی در ایران بوده است که با تاکتیک تشکیل میلیشیا، در چهار کشور حضور نظامی و امنیتی دارد و امنیت جهانی را با برنامههای هستهای و موشکی و تروریسم خود به مخاطره افکنده است.
فرآیندهای سیاسی فوق نشان میدهند که اگر اسلامگرایان از فضای سیاسی جوامعی با اکثریت مسلمان قابل حذف نیستند و چنین حذفی نه به مصلحت جامعه است و نه عقلانی، و فضای سیاسی باید برای مشارکت و رقابت آنها باز باشد، اما کسب قدرت مطلقه از سوی آنها نیز به نابودی گستره عمومی و نهادهای مدنی و مخاطره برای امنیت ملی و جهانی خواهد انجامید.
نکات مثبت و منفی سیاست دول غربی در برابر جریان اسلامگرا
دو نتیجه از دو روند فوق از منظر سیاست دولتهای دنیای آزاد در برابر آنها میتوان گرفت: در شمال آفریقا، راهحل حمایت از مشارکت و رقابت سیاسی جریانهای اسلامگرا بدون واگذاری ارتش یا شکل دادن میلیشیا است که ابزار نظام تمامیتخواه و سرکوبگر است. اما در غرب آسیا، راهحل تقابل با جنبشهای اسلامگرایی که بدون استثنا تمامیتخواه و جنگطلب و خشونتمحور بودهاند، محروم کردن آنان از سرزمین است و هر گونه مذاکره و راهحل دیپلماتیک، به تشکیل دولتهای تروریستی و تمامیتخواهی مثل طالبان و جمهوری اسلامی ایران میانجامد که مامن تروریسم میشوند. پیش از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و نظام جمهوری اسلامی در ایران، باید با آنها همان گونه رفتار میشد که با داعش؛ چون ماهیتا تفاوتی ندارند. امروز نیز راهحل در برابر آنها نه عادیسازی و پذیرش در جامعه جهانی، بلکه انزوا و فشار حداکثری است.
از این رو، اقدامات دولت اوباما در حمایت از روی کار آمدن اسلامگرایان و تضعیف ارتش در مصر، یک اشتباه راهبردی بود. اما در تونس، دولتهای غربی از فرایند سیاسی با مشارکت اسلامگرایان بدون واگذاری قدرت ارتش به آنها حمایت کردند و این سیاست، در به حاشیه بردن اسلامگرایان موفق بوده است.
در غرب آسیا، در تنها موردی که دولتهای غربی در نهایت به درستی عمل کردند، نفی سرزمین برای داعش به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی مستقر بود. دولت اوباما صریحا اعلام میکرد که سیاست مشخصی در برابر داعش ندارد و اگر دمکراتها زمام قدرت را در امریکا بعد از اوباما به دست میگرفتند، امروز نه تنها طالبان در افغانستان حاکم بود، بلکه داعش نیز در عراق و سوریه فرمان میراند.
در دو کشور، دولتهای غربی اشتباهات فاحشی در برابر اسلامگرایان از حیث به خطر انداختن امنیت خود و به راه انداختن فرایند غیردمکراتیک داشتهاند: تسهیل روی کار آمدن خمینی با یک شورش اجتماعی در ایران و بعد قبضه کردن قدرت با تصرف پادگانها، و ۴۳ سال بعد، تسهیل روی کار آمدن طالبان به عنوان قدرت قاهرهای که با زور کشور را به چنگ آورده است و تنها با زور آن را واخواهد گذارد. توجیه نیز ثبات سیاسی ملی در این کشورها بوده است که هیچگاه محقق نخواهد شد. دو دولت اسلامگرا در ایران و افغانستان نه تنها در گذشته خطرات امنیتی سهمگینی برای غرب ایجاد کردهاند (مثل حملات یازده سپتامبر یا بمبگذاری در مقر تفنگداران امریکایی در لبنان)، در آینده نیز با اقدامات تروریستی و بسط قدرت موشکی و هستهای، برای همسایگان و جامعه جهانی مشکلات خطیری ایجاد خواهند کرد. هیچ چشماندازی از فرایندهای دمکراتیک در ایران و افغانستان به چشم نمیخورد.