مرگ سیروس آموزگار، جدا از تلاشها و کوششهایی که او انجام داد، اذهان را بیاختیار به سمت دولت دکتر شاپور بختیار سوق میدهد؛ که او یکی از ۱۴ وزیری بود که ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ به کابینه دعوت شد و سمت وزارت اطلاعات و جهانگردی را پذیرفت و همزمان به عنوان مشاور ارشد نخستوزیر ایفای مسئولیت کرد. آن کابینه تنها ۳۷ روز دوام آورد، اما از آن به عنوان یکی از پر سروصداترین و تاریخسازترین کابینههای تاریخ ایران مدرن یاد میشود که عمده اعضای آن با اشراف و دانش به سقوط گریزناپذیر، خطر کردند و مسئولیت حضور در آن را پذیرفتند. برخی از آنان در زمره مخالفان شاه قرار داشتند و یا از اوضاع سیاسی و رفتارهای آخرین شاه ایران، چندان رضایتی نداشتند، اما در نهایت به این جمعبندی رسیدند که شاید بتوان جلو آن خروش را گرفت و کشور را به سمت اصلاحات بنیادی سوق داد و از انقلاب جلوگیری کرد. این تلاش اگرچه فرجامی ناخوش داشت، اما سیروس آموزگار حتی در آخرین سالهای عمرش نیز آن را حرکتی درست و بهقاعده و در زمره افتخارات زندگی خویش میدانست.
ایستادن پای رفاقت
سیروس آموزگار در چند گفت وگوی رسانهای، از جمله در یکی از آخرین گفت وگوهای خود (با ف.م . سخن) در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۰ و ایام کرونا، از روزی یاد میکند که بختیار به او تلفن کرد و خواستار پذیرش وزارت اطلاعات و جهانگردی شد.
«به بختیار گفتم، من پای رفاقت هستم و وارد چنین دریایی خواهم شد، اما شانس ما برای تغییر بسیار کم است.» او سپس میگوید، «وقتی از بختیار پرسیدم چقدر احتمال موفقیت داری؟ گفت پنج درصد. با تعجب و به اعتراض گفتم، پس چرا چنین مسئولیتی را پذیرفتی؟ پاسخ داد، وقتی یک طبیب احتمال حتی یک درصد شفا یافتن بیمار را بدهد، روی همان یک درصد هم تلاش میکند و ما وظیفه داریم که تلاش کنیم تا کشور به دست یک جریان متحجر مذهبی نیفتد.»
او در همین گفتوگو یکی از دلایل شکست بختیار را تلاش نیروهای همحزبیاش در مخالفت با او ذکر میکند. به گفته آموزگار، وقتی بختیار مسئولیت را پذیرفت، خودش گفت «بهتر است پیش از اعلام عمومی ابتدا با دوستان و هم حزبیهایم در جبهه ملی جلسه بگذارم، اما یکباره از رادیوی بیبیسی خبر را شنیدم و خودمان هم شوکه شدیم که چه کسی خبر را درز داد؟ چند دقیقه بعد دکتر کریم سنجابی تماس گرفت و گفت، اگر قرار بود کسی نخست وزیر شود این من بودم و نه شما؛ که بختیار هم پاسخ داد، من آمادهام که این سمت را در اختیار شما آقای دکتر سنجابی قرار دهم و خودم هم کمکتان کنم، که آقای سنجابی بدون بیآنکه پاسخی بگوید تلفن را قطع کرد.»
بعدها آموزگار از این روز به تلخی یاد میکند و آن را اتفاقی نادر میداند که یک حزب به جای کمک به نیروی حزبی خودش در مدیریت قدرت، به مخالف و برانداز آن فرد تبدیل شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دورهای کوتاه با وداعی خاطرهانگیز
دوره حضورِ کمتر از ۴۰ روزه سیروس آموزگار در مقام وزارت، تقریبا با پایان اعتصاب دوم مطبوعات و رسانهها همزمان بود که زیر پوشش وزارتی او فعالیت میکردند، و البته بختیار این قول را داد که رسانهها آزاد باشند و به جز یکی دو مورد، که حرکتهایی از مکانی خارج از دولت در دستگیری روزنامهنگاران انجام شد، در بقیه موارد، این دوره از جمله آزادترین دورههای کار رسانهای در ایران بود. اما آن دوره کوتاه در ۲۲ بهمن به پایان رسید.
او از این روز به تلخی یاد میکند و میگوید که چگونه گروهبانی که مامور حفاظت از او بود، نزدش آمد و گفت تا پای جان برای حفاظت از شما آمادگی دارم، یا یکی از کارگران چاپخانه که او را از دوره مجله تلاش میشناخت، با وانتباری به منزلش آمد و از او خواست به منزلش برود که از تهدیدات و دستگیری در امان بماند، که آموزگار نپذیرفت. همچنان که از کیومرث منشیزاده (شاعر شناخته شده) یاد میکند که با او تماس گرفت و از او خواست که تا فروخوابیدن سر و صداها به منزل او برود و مخفی شود. او اما هیچیک از آن تقاضاها را نپذیرفت و نتیجه آن شد که او را دستگیر کردند و به زندان افکندند.
شاید اگر سر و صدای روزنامهها و بهخصوص روزنامه آیندگان در دفاع از بیگناهی او نبود، او نیز به سرنوشت برخی از سران و مسئولان دچار و اعدام میشد. اما آن مقاومتها نتیجه داد و او پس از مدتی آزاد شد و به پاریس رفت و در زمره کسانی قرار گرفت که تا پایان عمر بختیار با او همکاری میکردند.
گرایش کوتاهمدت به حزب توده
سیروس آموزگار چنان که خود در همان گفت و گو بیان میکند، گرایشهای چپ داشت و مدتی «تودهای» شد، اما در ادامه به سمت نیروهای ملی و بهخصوص طرفداران مصدق گرایش یافت. همکاری با نشریه روشنفکر به مدیریت دکتر رحمت مصطفوی، از جمله این فعالیتها بود. به نوشته دکتر علی بهزادی در جلد دوم کتاب «شبهخاطرات»، «نویسندههای بلندقد در روشنفکر جمع شده بودند. مصطفوی میگفت، من همه درازقدها را در روشنفکر جمع کردهام.خود دکتر مصطفوی بلندقد بود. پرویز نقیبی، پرویز لوشانی، سیروس آموزگار، همه از بلندقدها بودند.» (ص۴۸۰) نشریه روشنفکر یکی از نشریات پروپاقرص طرفدار مصدق بود و همین جدیت سبب شد که بعدها و پس از ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق، مشکلات فراوانی برای او و همکارانش به وجود آید. آموزگار بعدها و با توجه به فضای بسته سیاسی در آن دوران، برای ادامه تحصیل به غرب رفت و با دریافت دکترای حقوق و اقتصاد، در بازگشت به عنوان استاد دانشگاه به تدریس مشغول شد. در کارنامه فعالیتهای او نگارش داستان و حتی همکاری با رادیو نیز نمود دارد، اما آنچه به او اعتباری ویژه داد، همکاریاش به عنوان نفر دوم روزنامه آیندگان بود. او دوست داریوش همایون (مسئول آیندگان) بود و هنگامی که آیندگان با بحران مالی و اداری روبهرو شد، همایون از او خواست تا مدیریت اداری و اجرایی آن رسانه را بر عهده بگیرد.
در گفت وگویی که سیروس علینژاد در فروردین ۱۳۹۵ با آموزگار انجام داد، او از تجربه خود در آن روزنامه سخن میگوید که چگونه روزها و ماههای نخست شروع به کار، بحران مالی و اداری گریبان آن را گرفته بود تا آن که داریوش همایون از او خواست به عنوان قائممقام مدیرعامل کارها را بر عهده گیرد.
آموزگار در آن گفتو گو میگوید: «اول از همه یک چارت فونکسیونل تهیه کردم که معلوم بشود هرکس چه کار میکند و آیا کارش برای روزنامه ضروری است یا نه. بعد یک سیستم حسابداری برای روزنامه تهیه کردم که درآمد و مخارج، همدیگر را کنترل میکردند و در نتیجه کسی نمیتوانست از آن تخطی کند. بعد هیئت تحریریه و هیئت اداری را طبقهبندی کردم و حقوقها معین شد و با همه قرارداد بستیم.» این مدیریت بهنگام سبب شد تا در ادامه، با برقراری مناسباتی با کانونهای جلب آگهی تبلیغاتی و دوست شدن با آنها، «به تدریج به افزایش درآمد انجامید و در نهایت در بهمن سال بعد روزنامه به سود نشست و جاهطلبیمان افزایش یافت و به فکر خرید چاپخانه افتادیم و یکی از رتاتیوهای کیهان را خریدیم.» این تلاش البته ثمر داد و آیندگان به عنوان سومین روزنامه مهم پس از کیهان و اطلاعات، در جامعه جای خود را باز کرد و بعدها به عنوان یکی از روزنامههای تاریخساز ثبت شد.
سیروس آموزگار فردی بود شوخطبع و زندهدل و طنزی ویژه نیز در گفتار و نوشتار او به چشم میآمد. به همین دلیل اهالی مطبوعات از سرخوشی و زندهدلی او خاطرات بسیاری به یاد دارند.
او قدرت اقناع خوبی در گردآوردن نیروهای منتقد نظام جمهوری اسلامی ایران داشت و شخصیتی قابل احترام برای تمامی گروههای منتقد ومخالف آن بود. به مشروطه سلطنتی باور داشت و معتقد بود تنها راه نجات کشور عمل به قانون مشروطه است. اما به تمامی دیدگاهها احترام میگذاشت و از سر تحقیر با آنها برخورد نمیکرد. مرگ او خلائی برای نیروهای منتقد نظام خواهد بود؛ نیروهایی که فردی کارکشته و دنیادیده را از دست دادند که جبران آن به این آسانیها نخواهد بود.