رابطه اسلام و مدرنیته مساله ای حل نشده در کشورهای اسلامی است. حکومتهای سکولار، مانند حکومت ترکیه در زمان آتاترک، به تبعیت از گرایشهای فکری اروپای قرن نوزدهم، دین را به عنوان پدیدهای خرافی مانعی در برابر پیشرفت عملی و عقلانی جوامع خود دانسته و رد می کردند. این عقیده در میان روشنفکران جدید خاورمیانه طرفداران زیادی داشت. اما، برخلاف پیشبینی جامعهشناسان کلاسیک و فیلسوفان منتقد اهل روشنگری، دین به شکل پررنگی، به ویژه در لباس ملیگرایی، در حیات سیاسی جوامع سکولار مطرح شده است و از این رهگذر پرسش همزیستی اسلام و دنیای جدید را نیز مطرح کرده است. پرسش آن است که جوامع مسلمان چگونه میتوانند نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را بر اساس ارزشهای مدرن و اسلامی بنا کنند. در حال حاضر، این تناقض به شکل خطرناکی به ضدیت با ارزشها و نهادهای جدید انجامیده است که تجسم آن را در گروههای بنیادگرای ستیزه جو مانند القاعده و داعش می بینیم. این در حالیست که بنا به تجربه رادیکالترین و نظریهپردازترین رژیمهای اسلام گرا، از جمله جمهوری اسلامی ایران، کشورهای اسلامی برای بیرون رفت از وضعیت رقتبار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی موجود نیازمند وام گیری، بازاندیشی و استناد به تجارب موفق جوامع مدرن هستند.
فضل الرحمان، یکی از نواندیشان سرشناس پاکستانی، در کتاب خود «اسلام و مدرنیته؛ تحول یک سنت فکری» با درک این تناقض باور دارد که برای حل این تضاد باید «حیات فکری» جهان اسلام جانی تازه بگیرد. زیرا، او وضعیت کنونی تولید فکر و بازاندیشی در خاورمیانه را در مجموع رقتانگیز توصیف میکند. او دلیل آن را عدم تحول در علوم اسلامی سنتی، مانند فقه و کلام، و عدم تاثیرپذیریشان از علوم جدید مانند جامعهشناسی و زبانشناسی مدرن میداند.
این کتاب در واقع بخشی از طرح بزرگتر دانشگاه شیکاگو با عنوان «اسلام و تغییرات اجتماعی» بود که در کنار همکارش پروفسور لئوناردو بایندر، یکی سرپرستان پروژه، به مدد پژوهشگران جوان صورت گرفت. جالب است که پروفسور فضل الرحمان در این کتاب بیشتر از زاویه تجدید «آموزش اسلامی» به موضوع تحول سنت فکری در جهان اسلام مینگرد. او میگوید منظورش «ابزارها و اسباب فیزیکی و شبهفیزیکی، مانند کتاب و ساختارهای آموزشی نیست، بلکه روشنفکری اسلامی است... بالندگی اندیشه درست، اصیل و مناسب اسلامی است».
او همانند دیگر نواندیشان دینی در خاورمیانه، اسلام را، همچون مسیحیت، الهیات محض نمیداند. به گفته او، «قرآن کتابی صرفا برای عبادت، نیایش و یا زهد فردی نیست... قرآن خود را جامعترین راهنمای بشر در میان دیگر کتابهای الهی می داند... و از زمان نزولش کاربرد عملی و سیاسی داشته است». برای همین، فضل الرحمان در این کتاب از سکولاریسم دفاع نمیکند بلکه ارتقای اسلام به عنوان نظام سیاسی و اجتماعی مسلمانان بر اساس یک بازاندیشی و تفسیر جدید از طریق بازگشت به منابع اصیل اسلامی، عمدتا قرآن، مدنظرش است. طبعا با توجه به شکست پروژه سیاسی و ایدیولوژیک اسلامگرایان در خاورمیانه، این رویکرد راه به جایی نمی برد و اسلامگرایان نظریهپرداز نتوانستند بر اساس هیچ تفسیری بدیل ساختارهای سیاسی و اقتصادی مدرن را ایجاد کنند، و در بهترین حالت، آن طوری که در مورد جمهوری اسلامی ایران شاهد بودیم، عناصر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و شهری نظام های مختلف سیاسی و ایدیولوژیک اروپایی و روسی را در مجموعهای به نام «دولت اسلامی» ادغام کردند که این پروژه معیوب هم نهایتا شکست خورد.
با این حال، ارزش پروژه فضل الرحمان در این است که در تحول فکری اسلامی و فهم جدید از متون دینی، به روش شناسیهای تاریخی و استمداد از علوم جدید در این روند باور دارد. مساله مرکزی، فهم جدید از متون دینی، به ویژه قرآن به شکلی نظاممند و روشمند است. او پیشنهاد میکند که در رویکرد جدید تفسیر متون دینی، از حرکتی دوگانه استفاده شود: «حرکت از وضع موجود و زمان حاضر به زمان نزول قرآن، و سپس بازگشت به زمان حاضر». اگر بخواهیم خلاصه کنیم، به باور این محقق، احکام و ارزشهای اسلامی محصول یک دوره خاصاند و ما با توجه به متن و شرایط تاریخی معنا و حکمت احکام را میتوانیم درک کنیم. مثلا، در یک جامعه مردسالار، زنان به لحاظ اقتصادی وابسته به مردان هستند؛ فرهنگ و مناسبات اجتماعی نیز در خدمت این وابستگی و محرومیت قرار دارد و به آن مشروعیت میبخشد. به تبع آن، احکام دینی نیز در چارچوب همین مناسبات فرهنگی و عینی معنا پیدا می کند. اما با تغییر زمان و تحولات اجتماعی، بیش از این نمیتوان از نهادها و مناسبات مردسالار دفاع کرد و به حفظ آنها پرداخت. اما این به معنای آن نیست که روحانیون و علمای دینی این واقعیت را میپذیرند و از منظر دینی، در نگاه خود به حقوق زن تغییری میدهند.
در مقابل، فضل الرحمان بیشتر مایل است که احکام اجتماعی و سیاسی دین را بیشتر در پرتو ارزشهای کلی قرآن درک کند. اگر هدف محمد، «تلاشی پیگیر و مصمم برای دستیابی به عدالت اجتماعی و اقتصادی، جامعهای مبتنی بر نیکی و عدالت» بود، پس احکام فعلی مذهب باید با توجه به همین اصول کلی و به شکلی روشمند تفسیر شود. اما باید اعتراف کرد که بن بست کلی پروژه فضل الرحمان، همانند دیگر نواندیشان دینی، در این است که تفسیرتاریخی به مدد علوم جدید تنها یک «روش» است. سوال اینجاست که مفسر و محقق بر اساس کدام نظام فکری، ارزشی و اخلاقی به سراغ تفسیر متون دینی برود و احکام و برداشتهای جدید را استخراج کند؟ در این تفسیر گرایشهای فکری و اخلاقی محقق نقش محوری را دارد.
کتاب اسلام و مدرنیته نثری فشرده و مملو از ارجاع به مباحث بسیار در حوزه اسلام شناسی و تاریخ اسلام است که مترجم کتاب، زهرا ایرانبان تلاش کرده است موضوعات کتاب را با زبان روانتر به مخاطبان فارسی زبان انتقال دهد. اما واقعیت این است که تلاش مترجم در مورد چنین متن فشرده دانشگاهی موفق از آب در نیامده است، و خواننده در قسمتهایی از کتاب نیاز به مراجعه به متن اصلی پیدا میکند.