حمله روسیه به اوکراین و تاثیر آن بر امنیت بین‌الملل

اگر غرب برای رویارویی نظامی با روسیه آماده بود، پوتین هرگز به اوکراین حمله نمی‌کرد

پوتین در حمله به اوکراین از منطق نازی استفاده کرد - Ina Fassbender / AFP

تهاجم روسیه به اوکراین اهمیت معادله‌ای را که از زمان تزارها تاکنون همواره در مسکو بر آن تاکید می‌شود، بار دیگر احیا کرد: این معادله به طور خلاصه از این قرار است: «روسیه بدون اوکراین یک قدرت منطقه‌ای، ولی با اوکراین یک ابرقدرت جهانی است.» بنابراین جای تعجب ندارد که غرب ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه، را «هیتلر قرن ۲۱» معرفی می‌کند.

شگفت آنکه این غرب بود که با تحقیر و توهین روسیه و گسترش روزافزون دامنه پیمان ناتو تا مرزهای روسیه، پوتین را به سمت ایفای نقش هیتلر در حمله به اوکراین سوق داد. این همان چیزی است که جرج کنان، طراح و مدافع راهبرد «مهار» که به اتحاد جماهیر شوروی پایان داد، آن را «اشتباهی بزرگ» ‌می‌خواند. به‌رغم خطر حمله نظامی از نظر محاسبات ژئوپلیتیکی و بعد انسانی، آنچه خطر را افزایش می‌دهد، در چهار نکته خلاصه می‌شود:

اول- پوتین در حمله به اوکراین از منطق نازی استفاده کرد. هیتلر به سودتن‌لند (مناطق غربی چکسلواکی سابق که بیشتر محل سکونت اقلیت آلمانی‌تبار بود) و اتریش حمله کرد و آن‌ها را به بهانه حمایت از آلمانی‌ها و آلمانی‌زبان‌ها به کشورش ضمیمه کرد. پوتین برای محافظت از اقلیت روسی‌زبان به اوکراین حمله کرد.

دوم- «تزار» روسیه به دلایل و توجیهاتی که برای حمله به اوکراین ارائه کرده بود، «ریشه‌کن کردن نئونازیسم» را که به گفته ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری یهودی اوکراین، در جنگ علیه تهاجم نازی‌ها هشت میلیون نفر تلفات داد، اضافه کرد.

سوم- پوتین که خود با کارت «وطن‌پرستی روسی» بازی می‌کند، حق اوکراینی‌ها برای پذیرش «ملی‌گرایی اوکراینی» را انکار می‌کند و ملی‌گراها را دشمن توصیف می‌خواند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

چهارم- در مواجهه با پوتین، هیچ شخصیتی هم‌تراز رهبرانی که مقابل هیتلر ایستادند، وجود ندارد؛ نه روزولت در آمریکا، نه چرچیل در بریتانیا و نه دوگل در فرانسه.

در واقع اگر غرب برای رویارویی نظامی با روسیه آماده بود، پوتین هرگز به اوکراین حمله نمی‌کرد. پوتین زمانی در گرجستان مداخله کرد که بوش پسر، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا، اعلام کرد که برای استفاده از زور «در حمایت از خودکشی ملی» آمادگی ندارد. سپس، پوتین زمانی درصدد الحاق کریمه به قلمرو روسیه برآمد که متوجه شد باراک اوباما، رئیس‌جمهوری پیشین ایالات متحده، می‌گوید «منافع روسیه در اوکراین مهم‌تر از منافع آمریکا در آن کشور است و اوکراین برای آمریکا مانند مکزیک برای روسیه است». علاوه بر آن، پس از آنکه اوباما خط قرمزی که ترسیم کرده بود و حمله نظامی برنامه‌ریزی‌شده با فرانسه را لغو کرد، روسیه مداخله نظامی خود در سوریه را آغاز کرد.

اگر هیتلر از توافق‌ مونیخ با نویل چمبرلین و ادوار دالادیه و قرارداد «عدم تعرض» با استالین -قبل از اینکه خود آن را نقض کند و با لشکرکشی به اتحاد جماهیر شوروی بزرگ‌ترین اشتباه را مرتکب شود- مطمئن نمی‌بود، به سودتن‌لند و اتریش حمله نمی‌کرد؛ درست همان‌‌گونه که در گذشته ناپلئون با حمله به روسیه این اشتباه را انجام داد.

اکنون کمترین سخنی که ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، در قبال تحولات اخیر می‌گوید این است که پوتین «در تلاش برای بازنویسی تاریخ است» و ساده‌ترین چیزی که جو بایدن، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه‌اش، می‌گویند، این است که رئیس‌جمهوری روسیه در تلاش برای «احیای اتحاد جماهیر شوروی» است.

از سوی دیگر، در بسیاری از پایتخت‌های غربی، این گمانه‌زنی وجود دارد که پوتین ممکن است پس از اوکراین، به گرجستان و مولداوی حمله کند. اما تردیدی نیست که حداقل کاری که او در نظر دارد انجام دهد این است که یک «دولت دست‌نشانده» را در کی‌یف به قدرت رساند. سپس مدل نظام فنلاند را بر شماری از کشورهای اروپایی تحمیل کند و همین مدل «نظام بی‌طرف و دوست مسکو» را بر اوکراین و گرجستان نیز حاکم کند.

مسکو با این برداشت عمل می‌کند که تحریم‌های شدید اروپا و آمریکا بر روسیه به هر میزانی که باشد، پایدار نمی‌ماند. همان‌طور که آبخازیا و اوستیا و حتی کریمه باقی ماندند، اما تحریم‌ها و مجازات‌ها با گذشت زمان به پایان رسیدند. بنابراین، برای بحران اوکراین نیز به همین‌گونه راه‌حلی پیدا می‌شود که فرجام آن به سود روسیه خواهد بود.

چالش بزرگ‌تری که پیش‌رو قرار دارد، تاثیر حمله روسیه به اوکراین بر امنیت اروپا و امنیت بین‌الملل است؛ به‌ویژه اینکه جهان از نظام دوقطبی به سمت تک‌قطبی، چندقطبی و هرج‌ومرج در حرکت است. با این‌حال، هیچ راه بازگشتی به نظام دوقطبی وجود ندارد؛ حتی اگر اتحاد جماهیر شوروی بار دیگر احیا شود؛ زیرا شرایط کاملا دگرگون شده است.

آنچه در آینده ممکن است ظهور کند را می‌توان «نظام دومحوری» نامید: محور چین-روسیه و محور آمریکا-اروپا. این دو محور از نظر رقابت، رفتار متقابل خصمانه‌ای خواهند داشت اما فعالیت‌های آن‌ها در عرصه اقتصادی همسو و مشترک خواهد بود و در مواجهه با مسائل جهانی همچون گرمایش زمین، محیط‌ زیست، بیماری‌های واگیردار و موارد دیگر هماهنگی و همکاری خواهند کرد.

البته محور اول کشورهای مانند ایران، سوریه، کره شمالی، ونزوئلا، کوبا و شماری از کشورهای آمریکای لاتین را شامل خواهد شد؛ در حالی‌ که متحدان محور دوم را ژاپن، مکزیک، کانادا، کره جنوبی، استرالیا، اسرائیل و تعدادی از کشورهای عربی تشکیل خواهند داد. در این میان، هند که با چین دشمنی و با روسیه و آمریکا دوستی دارد، در وضعیت دشواری قرار خواهد گرفت. اما امنیت بین‌الملل همچنان تابع قانون جنگل باقی خواهد ماند و کشورهای کوچک هم‌مرز با قدرت‌های توسعه‌طلب، با چالش‌های بسیاری روبه‌رو خواهند شد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

© IndependentArabia

بیشتر از دیدگاه