اگر در سالهای ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ و در زمان حیات روحالله خمینی کسی میگفت که روزی علی خامنهای بر صندلی رهبری جمهوری اسلامی خواهد نشست، حتما در عقل سیاسی او شک میکردند. اما سلسله وقایعی سبب شد تا چهره درجه چندم روحانیون انقلابی که نقش مهمی در انقلاب نداشت و حتی در میان حوزههای علمیه هم طلبهای متوسطالحال بود به شکلی باورنکردنی در جایگاه شخص اول جمهوری اسلامی قرار بگیرد.
محمد محمدی ریشهری که شامگاه یکم فروردین ۱۴۰۱ درگذشت در تحقق رویای باورنکردنی علی خامنهای نقشی مهم داشت. او با طمع به رهبری رساندن علی مشکینی، پدر همسرش، مجموعه اقداماتی انجام داد که نهایتا منجر به برکناری حسینعلی منتظری از قائممقامی رهبری تنها دو ماه پیش از مرگ روحالله خمینی شد.
او این رویا را داشت که نقشی مشابه احمد خمینی و حتی فراتر از آن در دستگاه رهبر دوم داشته باشد. سیاست را بگرداند و به پشتگرمی علی مشکینی در جایگاه «مقام معظم رهبری» کشور را اداره کند. اما در سیاست لحظهها تعیینکنندهاند. برکناری منتظری راه را برای مشکینی باز نکرد چرا که مثلث دیگری که اضلاعش احمد خمینی، علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی بودند، برنامه دیگری برای آینده قدرت پس از مرگ خمینی داشتند.
وحشت خمینی از پودر سرطانزا
محمدی ریشهری در شهریور سال ۱۳۶۵ در مقام وزیر اطلاعات، پروندهای جنایی- سیاسی برای مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری و از موسسان سپاه پاسداران و مسئول واحد نهضتهای آزادیبخش تدارک دید که نقش مهمی در تغییر فضای سیاسی ایران در دو سال آخر عمر خمینی داشت.
او در مقام اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به صورت منظم با خمینی دیدار داشت و موضوعات امنیتی را به او منتقل میکرد. از جمله او در یکی از دیدارهایش در تابستان ۶۵ به خمینی میگوید که یک تیم خرابکار در اصفهان کشف شده است که با خودشان «پودر سرطانزا» داشتهاند و با مهدی هاشمی مرتبطند:
«مدیر ضد جاسوسی وزارت اطلاعات گزارشی به ما ارائه داد که از کشف یک خانه تیمی با امکانات بسیار پیشرفته، از جمله پودر سرطانزا حکایت داشت. در این گزارش اینطور آمده بود که این خانه مربوط به سید مهدی هاشمی و نهضتهاست».
منتظری در سال ۱۳۶۴ به سمت قائممقام رهبری انتخاب شده بود و قاعدتا اگر خمینی به هر دلیلی میمرد او بلافاصله به رهبری میرسید. ریشهری با این گزارش، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی را چنان از پودر سرطانزا ترساند که او بیتوجه به مراوداتش با حسینعلی منتظری و تاثیری که چنین پرونده تخیلی میتوانست در فضای سیاسی داشته باشد، دستور داد پروندهای برای مهدی هاشمی گشوده شود. «موضوع را با امام در میان گذاشتیم و از ایشان سوال کردیم که آیا اجازه میدهید اقدامات لازم را انجام دهیم یا خیر. امام فرمودند جلو بروید و ببینید ماجرا چیست.»
در همین کتاب خاطرات، ریشهری به چند تلاش ناموفق پیش از سناریوی پودر سرطانزا برای ضربه زدن به مهدی هاشمی اشاره شده است. او نوشته که چندین بار به خمینی مراجعه کرده و از او در مورد «قتلهای مهدی هاشمی پیش از انقلاب» پرسیده است ولی رهبر وقت جمهوری اسلامی او را ناکام میگذارد و به خواستهاش برای گشوده شدن پرونده اطلاعاتی-قضایی بیتوجهی میکند: «در پرانتز باید بگویم که قبل از مطرح شدن این موضوع(پودر سرطانزا)، وقتی از امام راجع به پرونده قتلهای مهدی هاشمی در قبل از انقلاب و رسیدگی به آن سوال کردم، ایشان جواب روشن و قاطعی به ما ندادند.»
خوشخدمتی برای تسویه حساب کینههای قدیمی
پروندهسازی برای حذف منتظری تنها چند ماه پس از تکمیل خدمات ریشهری به روحالله خمینی برای حذف محمد کاظم شریعتمداری آغاز شد.
محمد کاظم شریعتمداری، مرجع بانفوذ شیعیان و موسس حزب خلق مسلمان، رقیب دیرینه خمینی بود. محمدی ریشهری در مقام رئیس دادگاه صادق قطبزاده، خطی ساختگی در پرونده او گشود و از او اعتراف گرفت که از طریق داماد آیتالله شریعتمداری فتوای کشتن روحالله خمینی را گرفتهاند. به قطبزاده گفته بودند که این اعتراف ساختگی را تنها برای خمینی پخش میکنند و احتمالا خمینی هم از گناه او می گذرد و صرفا بر تسویه حساب با کاظم شریعتمداری متمرکز میشود.
البته روشن است که صادق قطبزاده از پیامدهای چنین اعترافات ساختگی جان سالم به در نبرد و کاظم شریعتمداری هم به سرنوشتی تلخ دچار شد. این مرجع تقلید سالخورده تا زمان مرگش در فروردین ۶۵ در حبس خانگی بود. موسسات و نهادهای وابسته به او از جمله دارالتبلیغ اسلامی به نفع رهبر جمهوری اسلامی مصادره شد. از او اعتراف تلویزیونی گرفتند و خواستند که از خمینی بخواهد که او را عفو کند. این اعتراف تلویزیونی هم قرار بود تنها برای سران نظام جدید پخش شود و پس از آن به او اجازه دهند برای درمان سرطانش از کشور خارج شود ولی هم نوار این مصاحبه را از تلویزیون پخش کردند و هم تا زمان مرگ به او اجازه درمان و رسیدگی مناسب پزشکی ندادند.
پس از حذف کاظم شریعتمداری و تسویه حساب روحالله خمینی با رقیب حوزویاش، ریشهری در جایگاهی قرار گرفت که میتوانست هر وقت بخواهد به خمینی دسترسی داشته باشد.
هماهنگ با خامنهای به امید رهبری مشکینی
مهدی هاشمی در مهرماه ۶۶ اعدام شد در حالی که هیچگاه مشخص نشد که ماهیت این پودر سرطانزایی که خمینی را از آن ترسانده بودند چه بود و برای کشتن چه کسی قرار بود استفاده شود. مهدی هاشمی به واسطه اتهامات دیگری که به دوران پیش از انقلاب باز میگشت اعدام شد.
ریشهری در مقام وزیر اطلاعات با پروندهسازی برای مهدی هاشمی و بعدتر اعدام او، قمار بزرگی بر سر خود و آیندهاش در نظام جمهوری اسلامی کرد. او در کتاب خاطراتش به نقل قولی از اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد بیپرواییاش اشاره میکند که قابل تامل است: «هاشمی در آن روزها به من میگفتند امشب که میخوابید، شاید فردا صبح آیتالله منتظری رهبر باشد و با اقداماتی که انجام میدهی ممکن است باعث شود دیگر در مسیر انقلاب جایگاهی نداشته باشی و مجبوری در خارج از کشور زندگی کنی.»
اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای به عنوان دو چهرهای که در هماهنگی با احمد خمینی پرونده برکناری منتظری را در سطحی دیگر دنبال میکردند هیچگاه تا زمان عزل منتظری از تاریکی خارج نشدند. آنها که در اتحاد با یکدیگر رشته دوستی خمینی و شاگردش را یکی یکی از هم میگشودند، در دیدارهایشان با منتظری خود را بیاطلاع از همه قضایا میدانستند و میگفتند که در تلاشند که بین او و خمینی میانجیگری کنند.
ریشهری در بخشی از خاطراتش در مورد اینکه او به پشتوانه چه کسانی پروندهسازی برای مهدی هاشمی را کلید زد میگوید اقداماتش را به جز خمینی با علی خامنهای هماهنگ میکرده است: « پشتوانه اصلی ما (در پرونده مهدی هاشمی) امام بعد هم مقام معظم رهبری بودند که از اقدامات ما پشتیبانی میکردند و هیچ حامی دیگری در این جریان نداشتیم.»
ریشهری تمام آینده سیاسی خود را به طمع به رهبری رسیدن علی مشکینی قمار میکرد. اقدام ریشهری برای پروندهسازی غیرمستقیم برای مرد دوم قدرت در جمهوری اسلامی به نفع پدر همسرش چنان برای همه عیان بود که خود در بخشی از خاطراتش چنین میگوید: «برخی از وزرای دولت آن زمان تصور داشتند که چون بنده پیگیر پرونده سیدمهدی هاشمی هستم، میخواهم فضایی را ایجاد کنم که آیتالله مشکینی بعد از امام، مقام رهبری را به دست بیاورد. حتی برخی از بزرگان در آن روزها به من گفتند شما که نسبت به آقای منتظری نقد دارید، فکر میکنید بعد از امام چه کسی رهبر خواهد شد؟ فکر میکنید آقای مشکینی رهبر میشود؟»
در آن زمان هنوز بازنگری قانون اساسی آغاز نشده بود و دایره جانشینان احتمالی خمینی محدود به علمای تراز اول قم بود. در قم چند چهره به واسطه نزدیکی با خمینی و جایگاهشان در حوزه می توانستند کاندیدای رهبری جدید باشند. حسینعلی منتظری که هم چهرهای سرشناس در حوزه بود و هم قائممقام رهبری، محمدرضا گلپایگانی که بیشتر به امور فقهی علاقه داشت تا به سیاست، عبدالکریم موسوی اردبیلی که راس دستگاه قضا بود و علی مشکینی که هم به درجه آیتاللهی رسیده بود و هم دستی در سیاست داشت.
به این واسطه قمار ریشهری، پایی در واقعیت موجود هم داشت. او زمانی پروژه حذف منتظری را آغاز کرد که تنها همین مانع را بر سر راه میدید. غافل از اینکه شعبده مثلث احمد خمینی، علی خامنهای و اکبر رفسنجانی سه سال بعد و در کمتر از یک ساعت برنامههای او را به هم خواهند زد.
به آرزویش نرسید ولی اندکی کامروا شد
خمینی در زمانی مرد که هنوز کار شورای بازنگری قانون اساسی به پایان نرسیده بود. از قضا بازنگری قانون اساسی بر عهده شورایی گذاشته شده بود که در راسش علی مشکینی قرار داشت. مشکینی به جز این نقش در جایگاه ریاست مجلس خبرگان رهبری هم قرار داشت. نهادی که وظیفهاش نظارت بر کار رهبر و تعیین رهبر بعدی است. قرار داشتن مشکینی در همین دو نقش، نشان می دهد که در روز مرگ خمینی و بدون دخالت عوامل دیگر چه کسی محتملترین فرد برای رهبری بعدی بود.
براساس اصل ۵ قانون اساسی پیشین، شورای رهبری یکی از گزینههای اداره حکومت بود: «در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است، که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهدهدار آن میگردد.»
تا پیش از آنکه اعضای مجلس خبرگان رهبری وارد شور شوند تا تکلیف جایگاه رهبری پس از مرگ خمینی را روشن کنند، توافق شده بود علی مشکینی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و علی خامنهای عهدهدار شورای رهبری شوند. به این شکل همه بخشهای قدرت نمایندهای در راس قدرت داشتند. خامنهای نماینده منافع خودش، احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی به عنوان نزدیکترین افراد به رهبر درگذشته بود، موسوی اردبیلی، نماینده جناح چپ که در آن زمان قدرت مسلط در دستگاه دولت بود و مشکینی که ریشسفید و چهره اصلی این شورا میشد.
اما شعبدهای دیگر در کار بود و آنچنان که بارها روایت شده است در کمتر از یک ساعت رفسنجانی صحنه را به نحوی گرداند که خامنهای بر صندلی رهبری نشست.
خامنهای پس از آنکه صندلی نخست قدرت را تصاحب کرد کوشید تا به آنهایی که این رویای غیرممکن را برای او مقدور کردند بیتوجه نباشد. این افراد به تناسب جایگاهشان در دوران رهبری خامنهای از خوان نعمت متنعم شدند. برخی مانند احمد خمینی که همیشه می توانست رقیبی قدرتمند برای جایگاه خامنهای باشد خیلی زود از عرصه سیاست و حیات خارج شد. مشکینی تا آخر عمر در جایگاه رئیس مجلس خبرگان ماند و فهمید که نباید سقف آرزوهایش را بلندتر کند. هاشمی رفسنجانی تا ۱۳۸۴ در اوج و در کنار خامنهای ماند و بعد فرمان ذلیل کردن او هم از بیت خامنهای صادر شد و تاز مان مرگش در ۱۹ دیماه ۱۳۹۵ از متن قدرت به حاشیه رانده شد.
محمد محمدی ریشهری که هم دستی در جنایات دهه ۶۰ و کشتار زندانیان سیاسی، افسران ارتش و روحانیون منتقد داشت و هم بازیگری مهم در تغییر سرنوشت رهبری پس از خمینی بود در روز ۱ فروردین ۱۴۰۱ در گذشت. یشهری مدتی نماینده خامنهای در حج بود. تولیت آستان عبدالعظیم شهر ری را داشت و به او رخصت و فرصت داده بودند تا با ایجاد هلدینگ فواد ری از اقتصاد ایران هم لقمههای چربی برای خود تدارک ببیند. او تا زمان مرگش در حاشیه سیاست ماند، بر طمع سیاسیاش غلبه کرد و به همان تنعم اقتصادی بسنده کرد.
او در کنار احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی، مهمترین چهره مطلع از بازیگردانی سیاسی خامنهای در زمان حیات خمینی بود. با مرگ این سه نفر بخش مهمی از ناگفتههای زندگی سیاسی خامنهای برای همیشه دفن شد.