جمهوری اسلامی پدیدهای را شکل داد که میتوان به آن «هنرمندان تبعیدی» گفت. اهالی هنرهای نمایشی اعم از سینما و تلویزیون و تئاتر که به دلیل سانسور، ممنوعالکار شدن و یا به دلایل شخصی از ایران خارج شدند و برای همیشه در خارج از ایران ماندند، بخش بزرگی از این «هنرمندان تبعیدی» محسوب میشوند. هرازگاه فیلمی از یک فیلمساز ایرانی در تبعید بیرون میآید و شوروشوقی به پا میکند اما معمولا پس از مدتی به فراموشی سپرده میشود و استمرار نمییابد تا چیزی به نام سینمای در تبعید ایرانی شکل بگیرد.
در جمهوری اسلامی، سالها است که برای ساخت فیلمهایی که یا تحریفی از وقایع تاریخی و دینیاند یا توجیهکننده جنایاتی که از همان سینما رکس شروع شد و در دهه ۶۰ به نقطه اوج خود رسید و در چند سال اخیر، شلیکهای خیابانی و کشتن در خیابان هم به آن اضافه شد، میلیاردها تومان و دلار هزینه میشود اما متاسفانه مخالفان جمهوری اسلامی که برخی پول فراوان هم دارند، در این ۴۰ و اندی سال حرکت قابلتوجهی صورت ندادهاند و هنوز بسیاری از همین هنرمندان تبعیدی گوشه چشمی به بازگشت دارند و به همین دلیل حاضر نمیشوند در فیلمهایی که مستقیم جمهوری اسلامی را هدف قرار میدهد بازی کنند یا حتی به عنوان عوامل فیلم حضور داشته باشند.
کاوه مدیری که اخیرا فیلم «میترا» او به صورت محدودی پخش شد، در پنج سالگی همراه خانواده خود از ایران مهاجرت کرد اما زبان مادری خود، فارسی، را بهخوبی حرف میزند و حتی الفبای موسوم به «عربی» این زبان را نیز میتواند بخواند و بنویسد و این نشان از مادری دارد که دلبسته سرزمین مادری است؛ زیرا به قول احمد شاملو که برای فروغ فرخزاد سرود:
پس به هیئت گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آندست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!»
مادر کاوه پیکر تیرباران شده دخترش «میترا» را چون گنجی در خاک آن سرزمین به ودیعه گذاشته و کاوه که از همان دوران کودکی با رنج مادرش بزرگ شده است، اکنون پس از نزدیک ۴۰ سال، درباره این خواهر ناتنی تیرباران شده فیلم میسازد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اینکه یک فیلمساز درباره موضوعی که بر آن اشراف دارد بنویسد و فیلم بسازد بیشک در اینکه بتواند فضای واقعی را دراماتیزه کند و فیلمش باورپذیر باشد، بسیار کمککننده است. کسانی که قربانی شکنجه و اعدام در نظامهای دیکتاتوری بودهاند، همیشه با این سوال تاریخی «بخشیدن یا نبخشیدن» مواجهاند؛ موضوعی که دستمایه فیلمهای زیادی شده که درخشانترینشان «دوشیزه و مرگ» (Death and the Maiden) است. فیلمی که رومن پولانسکی در ۱۹۹۴ بر اساس نمایشنامهای به همین نام از آریل دورفمان، نویسنده اهل شیلی ساخت.
فیلم «میترا» به این فیلم مستقیما ربطی ندارد؛ هرچند در هر دو، شخص مظنون از طریق صدایش شناسایی میشود اما در فیلم پولانسکی، قربانی با شکنجهگر خود روبهرو میشود، در صورتی که در فیلم مدیری، «شکنجهگر» با «تواب» عوض شده است. هرچند در فیلمهای جمهوری اسلامیساز، شکنجهگران انسانهایی با روحی لطف ترسیم میشوند که به فکر آناند که بیگناهی صدمه نبیند، در «میترا» خشونت اعمال شده توسط پاسداران در سالهای نخستین انقلاب بهخوبی نشان داده میشود و این بهخودی خود ارزشمند است.
اگر شکنجهگر عامل مستقیم حکومت محسوب شود، «تواب» خود قربانی نظام شکنجه است. البته برخی از توابان خود شکنجهگر میشوند اما بسیاری از توابها پس از خلاصی از فشار، دیگر با حکومت همکاری نمیکند و میکوشند از حوزه نفوذ حکومت خارج شوند. اینگونه توابها خود قربانی نظام دیکتاتوریاند.
چکیده داستان، بدون آنکه بخواهیم آن را لو بدهیم، این است: خانم هاله دانشی (یاسمین طباطبایی) که در تهران با برادرش محسن (محسن نامجو) زندگی میکند و شوهرش در دوران پادشاهی به دلیل فعالیت سیاسی اعدام شده است دختری به نام میترا (دینا ظریف) دارد که دوستش لیلا هاشمی (شبنم طلوعی) که تواب است، او را لو میدهد. محسن هم دستگیر و تحت شکنجههای زیاد عقیم میشود. اکنون هاله دانشی استاد دانشگاه و زنی موفق در هلند است و محسن در آلمان به صورت منزوی زندگی میکند. از طرف سازمانی که میترا هوادار آن بوده، به هاله اطلاع میدهند که لیلا هاشمی به همراه دختر نوجوانش (آوین منشادی) به هلند پناهنده شده است و از هاله میخواهند که او را شناسایی کند تا اگر خودش بود، او را مجازات کنند.
ایراد اساسی «میترا»، وجود سازمانی شبیه «سازمان مجاهدین خلق» است؛ هرچند خود کارگردان آن را نفی میکند اما هر انتقادی که به این سازمان داشته باشیم، تاکنون دیده نشده است که کسی را در خارج از ایران ترور کرده باشند یا در قلب اروپا بربایند و شکنجه کنند و به نظر میرسد مدیری بیشتر از نظر روایت داستانی به الگوی چرخشی نیاز داشته و از روی فیلمهایی که سازمانهای یهودی ضد نازی برای انتقام از نازیها ساختهاند، الگوبرداری کرده است. نگرشی که عملا یاس و ناامیدی ایجاد میکند که جمهوری اسلامی هم برود، اینها میآیند و شکنجه و اعدام تداوم مییابد. کاش این قسمت به این شکل در فیلم نیامده بود و جایگزین بهتری برای آن در نظر گرفته میشد. اما به هر حال آنجا که لیلا هاله را مادر صدا میکند، صحنه عاطفی شکل میگیرد که تمام خشم انباشته شده بیننده در کاتارسیس ارسطویی تخلیه میشود.
ساختن فیلمهایی مانند «میترا» سه مشکل اساسی دارند؛ بودجه، بازیگر و ساختن فضاهای داخلی ایران.
«میترا» مشکل اول را توانسته است حل کند. به هر حال بازیگران نسبتا گرانقیمت و استفاده از ترفندهای گرافیکی به قابلدرک بودن فیلم بسیار کمک کرده است. فراموش نکنیم پیش از ساخت فیلم «میترا»، رمان آن چاپ شد و موردتوجه قرار گرفت و ضمنا کاوه مدیری هرچند در ایران به دنیا آمده، اما در اروپا بزرگ شده است و فیلمسازی اروپایی محسوب میشود.
از نظر بازیگر، به هر حال وقتی میخواهیم در خارج از ایران فیلمی بسازیم که با جمهوری اسلامی مسئله دارد، نمیتوانیم از بازیگران زیادی بهرهمند شویم. یکی به دلیل اینکه اساسا بازیگر حرفهای مسلط به زبان فارسی در خارج از ایران کم است و همین تعداد کم هم هنوز از اینکه در فیلمی بازی کنند که جمهوری اسلامی را مستقیم متهم میکند و از اعدام و شکنجه در این حکومت حرف میزند، پرهیز میکنند.
کاوه مدیری اقبال آن را داشت که با شبنم طلوعی آشنا شود که در ایران بازیگر بود و هم به بازیگری تسلط دارد هم به زبان فارسی. محسن نامجو هم هرچند بازیگر نیست اما مشکل لهجه ندارد. یاسمن طباطبایی هم که بازیگر سرشناسی در آلمان است که اگرچه از کودکی به آلمان مهاجرت کرده، چون ارتباطش را با زبان فارسی را حفظ کرده است، لهجهاش چندان بر ارتباط بیننده با فیلم تاثیر نمیگذارد. آوین منشادی، بازیگر نوجوان نقش «نیلو» که قبلا در فیلم «زیر سایه» (بابک انوری) در نقش درسا بازی کرده، هرچند کاملا مشخص است که فارسی را در خارج از ایران آموخته که به نقش نمیخورد، بازی درستی ارائه داده است و کاش بیشتر روی فارسیاش کار کند.
مشکل سوم این است که درصد زیادی از ماجراها در تهران میگذرد و کسانی که در تهران بودهاند میدانند شهری که نشان داده میشود، تهران نیست. درواقع فیلم در امان، پایتخت اردن، فیلمبرداری شده و تلاش زیادی صورت گرفته است تا فضاها مانند تهران باشد؛ حتی یک صحنه در میدان آزادی است که با مهارت بدون بازیگران گرفته شده است و در تدوین جوری وانمود میشود که پنداری بازیگران در صحنهاند. اما راستش را بخواهید، اکثر مخاطبان غیرایرانی حتی روی نقشه هم نمیتوانند ایران را پیدا کند چه برسد به اینکه تهران را بشناسند. برای همین برای ببیننده غیرایرانی مشکلی پیش نمیآید و ببینندگان ایرانی هم آنقدر محو تماشای فیلم میشوند که دیگر برایشان مهم نیست اینجا که میبینند تهران است یا نه.
فیلم میترا در پنجاهمین دوره جشنواره جهانی فیلم روتردام هلند که یکی از بزرگترین جشنوارههای اروپا محسوب میشود، به نمایش درآمد و در آمریکا هم اکرانهای محدودی داشت؛ اما قرار است بهزودی بهصورت گسترده پخش و توزیع شود تا در سراسر جهان قابلمشاهده باشد.