در فضای هر چه بیشتر قطبی شده و صراحتا دیوانهوار سیاست امروز که همه ما درگیر آن شدهایم، همواره سعی کردهام بر روی این واقعیت تمرکز کنم که همه ما انسان و بیشتر ما، هر چقدر هم که دیدگاه متفاوتی از یکدیگر داشته باشیم، انسانهایی نیک و با حسن نیت هستیم.
این دیدگاه برای من دیدگاه طبیعی و غریزی بود ولی امروز کمی به خاطر حزب برگزیت به چالش کشیده شده است. کسانی که به شدت از رفتار به نحوی که نمایانگر نجابت بریتانیایی باشد، و بازی جوانمردانه به سبکی که بدان مشهور هستیم، شانه خالی میکنند. آنها از رای دادن به قطعنامه اتحادیه اروپا خودداری کردند، قطعنامهای که از مقامات ایران میخواست شهروندان ایرانی-اروپایی که بدون هیچ دلیل مشخصی از سوی جمهوری اسلامی به بند کشیده شدهاند را آزاد کند.
آنها دلایل خویش را اظهار کردند و من بدان گوش سپردم و آشکار شد گربه من احساسات بیشتری از نمایندگان حزب برگزیت دارد. آنها نازنین زاغری راتکلیف را در فهرست افرادی قرار دادند که اهمیتی برایشان قائل نمیشوند. من در همین ستون بارها درباره نازنین نوشتهام و از هر کاری در توانم باشد برای کمک به همسرش ریچارد فرو نخواهم گذاشت. چرا که نازنین اکنون بی هیچ دلیلی و فقط به این خاطر که حکومت ایران میخواهد به کل دنیا ثابت کند میتواند چقدر ظالم باشد، در گوشهای از زندانی در ایران پژمرده میشود.
واقعا ترسناک است که به یقین بدانم اگر برای اسکیبازی به ایران بروم (کما این که بسیاری از رفقای بریتانیاییام میروند چرا که برف خوبی در ایران برای اسکیبازی وجود دارد) و بازداشت شوم و بدون انجام هیچ جرمی به زندان افکنده شوم، حزب برگزیت که ادعا میکند برای «مردم بریتانیایی» میجنگد مرا به اندازه کافی بریتانیایی تلقی نخواهد کرد تا برایم مبارزه کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آنها با لحنی آرام و مودب، همانطور که در اتحادیه اروپا سخن راندند، توضیح خواهند داد چرا من باید رها شوم تا بپوسم. مانند نازنین من هم بریتانیایی هستم ولی اینجا به دنیا نیامدهام. مانند نازنین من هم موهای مشکی و پوست گندمین دارم و باید اسمم را هر بار برای قهوهباشی استارباکس هجی کنم. سعی میکنم به این فکر نکنم که این امور بر تصور مردم درباره من تاثیر میگذارد، ولی اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم اکنون این خوشبینی کودکانه دارد مدام از من دور و دورتر میشود.
فقط حدس میزنم، و فقط حدس و گمان است، که اگر جوانا لاملی وقتی برای فیلمبرداری مستند محشر خود با نام «ماجراجویی جاده ابریشم» (آن را دیدهاید؟ حتما باید ببینید، بینظیر است) به ایران رفته بود و به زندان میافتاد، حزب برگزیت نه تنها به قطعنامه اتحادیه اروپا رای میداد بلکه الان به خیابانها و مقابل سفارتخانه ایران میریخت و با پرتاب سنگ به شیشههای سفارتخانه خواستار آزادی او میشد. نشریه دیلی میل، به درستی، از هیچچیز جز او حرف نمیزد تا وی به خانه برگردد و این فکر که «خب او اینجا به دنیا نیامده است و چون در هند به دنیا آمده واقعا یکی از ما نیست» به ذهن هیچ کدام از آنها خطور نمیکرد. باز هم بگویم که این فقط حدس و گمان است و آن را صرفا بر پایه اظهارات و کلمات و اقدامات خود ایشان تصور کردهام.
خوشبختانه نگاه انداختن به شبکههای اجتماعی و دیدن خشم و انزجار مردم از احزاب برگزیتی مرا یاری کرد تا امید را در دلم زنده نگاه دارم. امید به این واقعیت که به ازای هر یک نفر بیاحساسی که میگوید «او از ما نیست» افراد بیشماری وجود دارند که از رگ و ریشه خود در خارج از این جزیره در دوران باستان باخبرند و کشور محل تولد تازه بریتانیاییشدهها را مانعی برای تعلق آنها به بریتانیا نمیدانند. آنها میفهمند من و نازنین اگر نه بیشتر از «بیزیل براش» (Basil Brush) به اندازه او بریتانیایی هستیم. [بیزیل براش عروسکی کارتونی از روباهی قرمز، برنامه کودکانه محبوبی برای کودکان بریتانیایی است، بیزیل براش برای بریتانیا را میتوان معادل «کلاه قرمزی» برای ایران در نظر گرفت.]
امروز در توییتر، وقت خود را صرف پاسخ به متلکپرانهای مجازی کردم که واکنششان به این ماجرا بود: «خوب! اکنون میتواند تختخوابش را درست کند و روی آن دراز بکشد». این هیچ وقت واکنش مناسبی به هیچکس نیست. تصمیم گرفتم نحوه واکنش خود در توییتر را تغییر دهم. شبکههای اجتماعی با تمام قابلیتی که برای اتلاف وقت و به جوش آوردن انسان دارند، اگر به طور مسئولانه مورد استفاده قرار گیرند میتوانند بر امور باشکوهی که در حال وقوع در سراسر دنیا هستند پرتو افکنند و همه ما را بهرهمند سازند. برای مثال، اعتصابهای تغییرات اقلیمی، حتی اگر نتوان به آنها پیوست، احساس خوبی به آدم میدهد که بداند مردمان سراسر جهان به هم پیوستهاند تا به گونهای صلحآمیز از کره زمین محافظت کنند. خیره شدن به عکسهای این اعتراضات مانند مرحمی بر روح خسته از صفحه نمایش و ضربه خورده من از متلکپرانها است.
اگر توییتر به گونهای نامناسب مورد استفاده قرار گیرد میتواند انسان را به خمره نفرت و بیزاری دیگران بیافکند و اگر مانند من شخصیتی مضطرب داشته باشید ممکن است آنقدر در آن غرق شوید که زاویه دید شما درباره تصویر واقعی دنیا را کاملا به گونهای حیرتآورانه مخدوش سازد.
این هم یک خبر خوب که در توییتر بدان برخوردم: گاز خان طنزپرداز در حال ساخت سریال تلویزیونی جدیدی برای شبکه ۳ بیبیسی با نام «مردی مانند مبین» (Man like Mobeen) است.
گاز خان با تهیهکننده خود، تایگر اسپکت (Tiger Aspect)، طرحی اجرا کرده است که به افراد طبقه کارگر ساکن در شهر محل سکونت خود، بیرمنگهام، فرصت کسب تجربه در صنعت تلویزیون دهد. «میخواهم ببینم مردم طبقه کارگر در تمام ابعاد تولید برنامه ما دخیل هستند».
اینها اماکنی هستند که معمولا باید برای آنها پول پرداخت. درهای فرصتهای موجود در دنیای رسانه و هنر معمولا به شدت به روی مردمی که امنیت مالی ندارند بسته میشود تا احساس کنند در این دنیا جایی برای آنها نیست. گاز خان اما چنین کاری نکرده است.
جوزی لانگ، طنزپردازی دیگر، از موسسان «هنر فوریت» (Arts Emergency) است که میخواهد از طریق یک طرح آموزشی و رابطه استاد و شاگردی، افراد جوان از خانوادههای فقیرتر را به جای گروهی از پیرمردان با دنیای هنر آشنا سازد.
به کار آنها سری بزنید. همواره دنبال این اخبار خوب بگردید. سگهای نجات یافته، توله پانداهایی که به دور هم غل میخورند. تمام داستانهای خوب را پیدا کنید و بگذارید ترولها و متلکپرانان حنجره خود را تنها و بیهوده در باد پاره کنند.
© The Independent