بهطور سنتی «ژانر» را تنها برای فیلمهای آمریکایی به کار میبرند و در مورد سینمای اروپایی از واژه «سَبک» استفاده میکنند اما با گسترش سینمای آمریکا و افول سینمای اروپا امروزه دیگر ژانر که به فارسی به آن «گونه» میگویند، جهانی شده و سَبک را به حاشیه رانده است. سریال «یاغی» (محمد کارت) که این روزها در پلتفرم فیلیمو در داخل ایران و تلویکا در خارج از ایران پخش میشود، درواقع در گونه «موفقیت» و زیرگونه «ورزشی» است که از ساختار سفر قهرمان بهره برده است.
خط کلی این گونه داستانها ساده است؛ انسانی فقیر و بیهویت که مرتب تحقیر میشود و در شرایط بسیار بدی زندگی میکند اما یک مربی او را کشف میکند. نخست تحت آن شرایط نمیتواند نزد مربی برود اما سرانجام میرود و با تلاش و پشتکار و فرازونشیبهای مقابله با حریفهای ریزودرشت و شکست و پیروزیهای بسیار، به موفقیت میرسد.
سینمای ژانری این خوبی را دارد که بیننده میتواند ماجراها را حدس بزند و برای همین سادهفهم است و به دلیل شباهت بعضی از روندها و رویدادها، به نظر میرسد که دزدی ادبی صورت گرفته است؛ اما چنین نیست، مگر آنکه شباهتها در حد دیالوگهای عینبهعین باشد یا میزانسنها کاملا از فیلم خاصی کپیبرداری شده باشند.
یاغی روایت زندگی جاوید (با بازی علی شادمان) است. او همراه با خواهرش عاطفه (با بازی آبان عسکری) در محلهای فقیرنشین زندگی میکند و در کنار دوستانش- تعدادی خلافکاران خردهپا- و زیر سلطه اسماعیل قوانلو (با بازی امیر جعفری) که به «اسی قُلک» مشهور است، به مسابقات کشتی و شرطبندی و خرده خلاف مشغول است. خواهرش هم در آرایشگاه کار میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
جاوید عاشق دختری به نام اَبرا (با بازی الیکا ناصری) است. اَبرا از طبقه متوسط مرفه است؛ او هم جاوید را دوست دارد اما مشکل جاوید این است که شناسنامه ندارد و خانواده اَبرا او را لایق دخترشان نمیدانند. جاوید با کمک عاطفه، عمه خود (با بازی ناهید مسلمی) را پیدا میکند و سرانجام او را راضی میکنند آزمایش ژنتیک بدهد. آزمایش مثبت میشود و جاوید میتواند به نام جاوید گنجی شناسنامه بگیرد؛ گنجی که اسی قُلک نمیخواهد از دست بدهد.
ماجراهای مختلفی اتفاق میافتد تا سرانجام جاوید موفق میشود به باشگاه بهمن (با بازی پارسا پیروزفر) برود. بهمن با برادرش (با بازی مهدی حسینینیا) باشگاهی را اداره میکند و همسرش طلا (با بازی طناز طباطبایی) هم پشتیبان او است. آنها بسیار ثروتمندند و در نقطه مقابل محله جاوید زندگی میکنند و تا اینجای سریال نشان دادهاند که انسانهای نیکیاند و همه امکانات مالی خود را به کار میگیرند تا جاوید بتواند رشد کند و به مسابقات جهانی راه یابد؛ راهی که جاوید برگزیده است تا به عشق خود اَبرا برسد. البته ممکن است در میانه راه همهچیز عوض شود و پشت کاسه دلسوزی بهمن و خانوادهاش نیمکاسه سوءاستفاده نهفته باشد.
مجموعه نمایشی یاغی در ژانر و گونه مربوطه فیلمنامه درستی دارد و تا اینجا قواعد گونه را رعایت کرده است. ضمنا انتخاب کشتی برای بستر ورزشی داستان نیز بسیار هوشمندانه است زیرا کشتی ورزش ملی ایران محسوب میشود و ایرانیان زیادی تاکنون در وزنهای مختلف قهرمان جهان شدهاند.
فیلمنامه یاغی بر اساس رمان «سالتو» (اثر مهدی افروزمنش) و نوشته پدرام پورامیری، حسین دوماری و محمد کارت است. محمد کارت چه در فیلمهای مستند و چه در فیلمهای کوتاه و بلند داستانیاش نشان داده است که محلات فقیرنشین را بهخوبی میشناسد و داستانهایش از دل این محلات بیرون میآیند و درونزایند. او در انتخاب بازیگران هم دقت زیادی به کار میبرد؛ بنابراین وقتی فیلمنامه درست باشد و انتخاب بازیگر هم درست انجام شده باشد، طبیعی است که بازیها هم دلنشین و دیدنی میشوند.
علی شادمان در همان اولین فیلمش، «میم مثل مادر» (اثر رسول ملاقلیپور)، وقتی با نفس گلشیفته فراهانی زنده شد، به دنیای بازیگری پا گذاشت و دور از انصاف است اگر نگویم در «یاغی» بسیار خوب بازی کرده است. او لطافت و افتادگی را به همراه یاغیگری و خشونت در ترکیبی جادویی به هم گره زده است. خشم و نفرت و عشق و معصومیت را زیرپوستی بازی کردن از هر کسی برنمیآید اما علی شادمان در هر دو سریال «میخواهم زنده بمانم» و «یاغی» از پس آن برآمده است. نکته جالب دیگر در بازیگری او، تغییر کامل صدا و شیوه گفتارش است که کاملا با نقش هماهنگ است.
پارسا پیروزفر هرچند پس از «مهمان مامان» (داریوش مهرجویی)، دیگر بازی حسرتبرانگیزی از خود نشان نداد اما در «یاغی» تاکنون توانسته است چهره مربی دلسوز و قدرتمندی را به نمایش بگذارد. باقی بازیگران هم بسیار خوب ظاهر شدهاند؛ البته هنوز باید منتظر بازیگران جدیدی هم باشیم.
هرچند «یاغی» سریال جذاب و سرگرمکنندهای است، با این همه درباره واقعیت کشتی ایران نیست؛ زیرا در ورزش مافیایی و سیاسی جمهوری اسلامی جایی برای پرداختن به این درام وجود ندارد. کشوری که فدراسیون آن به ملیپوش میگوید: «بباز مبادا که با اسرائیل مسابقه بدهی»، فقط در جهان پرفریب کنونی است که میتواند همچنان در رقابتهای جهانی شرکت کند. یکی از اصول بنیادی ورزش جهانی این است که با سیاست ترکیب نشود؛ اما متاسفانه تحمل جمهوری اسلامی در ورزش جهانی بیبنیاد بودن این اصل اساسی را دستکم برای کشورهای غیراروپایی نشان میدهد.
ضمنا در ایران چنین مدیران دلسوزی که به محلههای فقیرنشین بروند و استعداد کشف کنند، وجود ندارد و اکثر ورزشکاران با تلاش و همت و پشتکار خود به تشک کشتی راه پیدا میکنند و بدون حمایت رها میشوند. این باشگاههای فوتبال آمریکای جنوبیاند که در کوچههای خاکی استعداد کشف میکنند تا فوتبالیست بسازند و بفروشند و درآمد کسب کنند. تصویری که «یاغی» از وضعیت کشتی ایران نشان میدهد مانند همان وضعیتی است که «سفر آشنایی» [فم تریپ- familiarization trip] هدی رستمی از وضعیت زنان و مردم ایران نشان میدهد؛ تصویری جعلی از واقعیتی معوج.
برای فهم و درک کشتی ایران نه به سکوهای قهرمانی جهان که باید به پیکر نوید افکاری بر بالای چوبه دار نگریست؛ باید پای صحبت سردار پاشایی نشست که برای ایران مدال طلای جهانی آورد و سالها مربی کشتی بود، اما تاب اعمال سیاست در کشتی را نیاورد و به آمریکا مهاجرت کرد.
این روزها که کارزار «اتحاد برای نوید» جهانی شده است و ورزشکاران بسیاری به آن پیوستهاند، «یاغی» چه بخواهد چه نخواهد، دارد وضعیت کشتی ایران را عادیسازی میکند. جای تاسف دارد که هنرمندان به این خوبی در بهترین حالت، از زمانه خود جدا افتادهاند و از شرایط موجود درک سیاسی پایینی دارند. ورزشکاران و هنرمندان و دانشمندان و نخبگان سرمایههای بزرگ انسانی کشور پهناور ایراناند و حیف است که به سیاستهای جمهوری اسلامی آلوده شوند.