در دنیای مردسالار تنها دو جنس وجود دارد؛ «مرد» که «جنس اول» است، و «زن» که «جنس دوم». در مبارزهای گاه خونین طی چندین قرن و دهههای متمادی، جنبش زنان در کشورهای دموکراتیک توانسته است دستکم روی کاغذ، به برابری حقوقی دست یابد و اکنون تنها سقفی شیشهای بالای سر زنان است که برای آن هم مبارزه میکنند و هر سال این سقف را بالاتر و بالاتر میبرند.
هرچند این مبارزه خطی نیست و گاه پس رانده میشوند، مانند اکنون که در آمریکا در مورد سقط جنین پس از نیمقرن پس رانده شدهاند، از پا ننشستهاند و به مبارزه خود برای بازپسگیری حقشان بر بدن خود، به خیابانها آمدهاند.
اما موضوع از این قرار است که انسانها تنها دوجنس ندارند و نمیتوان آنان را بهصورت سیاه و سفید، فقط به دو جنس تقسیم کرد؛ بهویژه وقتی پای گرایش جنسی در میان باشد. ضمنا برخی از انسانها رفتارهای موسوم به «زنانه» دارند اما فیزیکشان مردانه است، یا برعکس، رفتارهای موسوم به «مردانه» دارند، اما فیزیکشان زنانه است. کسانی هم هیچگونه تمایل جنسی ندارند؛ چه با فیزیک مردانه و چه زنانه، و کسانی هم با هر دو عضو جنسی زنانه و مردانه به دنیا میآیند.
اکنون سالها است که ماه ژوئن، ماه جنبشهای اجتماعی برای برابری حقوقی و به رسمیت شناختن همه انواع بودنها و گرایشهای گوناگون جنسی است و در کشورهای مختلف، هر سال در این ماه راهپیمایی بزرگی موسوم به «رژه افتخار» برگزار میشود و دگرباشان جنسیتی، از جمله همجنسگرایان، با افتخار هویت جنسی خود را ابراز میکنند. به دلیل اینکه این مراسم در دو سال گذشته به علت همهگیری جهانی کووید-۱۹ این مراسم برگزار نشده بود، امسال در کشورهای دموکراتیک به باشکوهترین شکل ممکن برگزار شد.
در کشورهایی که در قرن بیستویکم، هنوز هم دیکتاتوری دینی یا حکومتهای دیگر پیر-پدرسالار در آنها حاکم است، این تمایزها به رسمیت شناخته نمیشود. در جمهوری اسلامی ایران بهطور اخص، حتی حکم اعدام برای مردان همجنسگرا و شلاق برای زنان همجنسگرا پیشبینی شده است؛ مگر تغییر جنسیت بدهند.
اگر مردی بخواهد با مرد دیگری زندگی کند و روابط جنسی داشته باشند، باید یکی از آنها با عمل جراحی، تغییر جنسیت بدهد. به عبارت دیگر، بین اعدام یا قطع عضو و تغییر جنسیت، باید یکی را انتخاب کند. درست است که بخشی از دگرباشان جنسیتی به تغییر جنسیت تمایل دارند که به آنها «ترنس» (Trans- Transsexual) میگویند، اما این کار با میل و رضایت خودشان انجام میشود، نه از وحشت و با حکم حکومتی.
با رشد جنبشهای اجتماعی در زمینه حقوق زنان و «الجیبیتیکیوآی» (LGBTQI) یا مقابله با نژادپرستی و جنبشهای استقلالطلبانه و ...، هنر و ادبیات هم در این زمینهها فعال میشود و سینما و سریالهای تلویزیونی نیز محصولاتی که در آنها این جنبشهای اجتماعی معرفی میشوند یا حقوق آنان مطرح میشود، شکل میگیرند. اما در کشوری مانند «جمهوری اسلامی ایران»، از آنجا که حکومت و سنتهای پیر-پدرسالارانه حقی برای همجنسگرایان قایل نیستند، فیلم ساختن از آن نیز ممنوع است و نویسندگان و فیلمسازهایی که بخواهند در این زمینه کار کنند، باید بسیار در لفافه حرف بزنند و تازه همین لفافهگویی ممکن است کار دستشان بدهد و فیلمشان به شدت سانسور شود و مثلهشده به نمایش درآید، یا هرگز دیده نشود.
در سینمای جمهوری اسلامی ایران هیچ اثر مشخصی در مورد همجنسگرایان و بهویژه «گیها»، همجنسگرایان مرد، نیست، مگر برای تمسخر آنان و شکلهای اغراق شده و تیپکال. تنها در چند فیلم اشارههایی شده است که میتوان به روابط همجنسگرایانه بین شخصیتها پیبرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
فیلم «دیوار» به کارگردانی و نویسندگی «محمدعلی طالبی» که در سال ۱۳۸۶ به نمایش عمومی درآمد، شاید نخستین فیلمی بود که زنی موفق و در عین حال همجنسگرا را به تصویر کشید.
در این فیلم «ستاره» (با بازی گلشیفته فراهانی)، دختر جوانی است که پس از مرگ پدرش، روی «دیوار مرگ»، زندگی سخت و مشقتباری با مادرش اعظم (با بازی آزیتا حاجیان) و برادرش شهاب (با بازی مهرداد صدیقیان) دارد و برادرش با «اوس محمود» (با بازی محمد کاسبی) شریک پدرش، روی «دیوار مرگ» کار میکند، اما شهاب علاقه و شهامت پدرش را ندارد و کاسبی آنها کساد است، تا اینکه «ستاره» به جای برادرش روی «دیوار مرگ» کارش را شروع میکند و موانع زیادی سرراهش قرار میگیرد؛ از مادرش تا برادرش و تا دولت و حکومت، همه مانع او میشوند.
شاید بگویید این فیلم فمینیستی است، اما چه ربطی با همجنسگرایی دارد. ربطش آن است که ستاره دوستی دارد به نام «نسترن» (با بازی مسیح میرحسینی) و به شکلهای مختلف نشان میدهد که این دو علاقه و عشقی فراتر از دو دوست معمولی دارند. در رابطه همجنسگرایانه هم معمولا یکی بهاصطلاح «مرد» ماجرا است، که در «دیوار» ستاره است، و یکی بهاصطلاح «زن» ماجرا، که در این فیلم «نسترن» است.
در اواسط فیلم، وقتی اوضاع ستاره و خانوادهاش به دلیل کار ستاره خوب میشود و از آن محله میروند، «نسترن» بسیار میگرید و یک بار هم به دیدن ستاره میرود و میگوید «برایش خواستگار آمده»، و ستاره میگوید: «این که چیز تازهای نیست، ردش میکنی برود». اواخر فیلم، وقتی «ستاره» آخرین موانع را هم پشت سر میگذارد، نسرین در حالیکه چادر پوشیده و کنار همسرش ایستاده است، برای تشویق ستاره میآید و نگاههای هر دو پر از غم است، و این موضوع، ازدواج اجباری با جنس مخالف را که زندگی بسیاری را تباه کرده است، نیز نشان میدهد. ناگفته نماند که هم کارگردان فیلم «محمدعلی طالبی» و هم بازیگر نقش اولش، «گلشیفته فراهانی»، مجبور به ترک ایران شدند.
فیلم بعدی، درست سال بعد ساخته شد؛ «برخورد خیلی نزدیک» (به کارگردانی اسماعیل میهندوست) که در سال ۱۳۸۷ اکران محدودی شد. در این فیلم بازی حیرتانگیز «لادن مستوفی» (در نقش ناهید) را شاهدیم که به خوبی عشق زنی همجنسگرا را به معشوقش، نرگس (با بازی آناهیتا نعمتی)، نشان میدهد. میهندوست نشانهای زیادی در فیلم گذاشته است که کاملا محرز میکند که دوستی ناهید و نرگس دوستی سادهای نیست و عشقی همجنسگرایانه است. حتی پسزمینه گوشی همراه ناهید، صفحهای «رنگینکمانی» است که نشان همجنسگرایان است.
محور روایت این فیلم، مثلث عشقی است که دو راس آن یکی «مسعود» (با بازی حمیدرضا پگاه) و دیگری «ناهید» است و راس دیگر آن «نرگس»، و این نخستین مثلث عشقی است که در پیوند با همجنسگرایی زنانه مطرح میشود. متاسفانه لادن مستوفی با آن که بازیگر بسیار قابلی است، چنان که باید و شاید در سینما مطرح نشد. به تازگی در «نوبت لیلی» (به نویسندگی مهدی شیرزاد، سروش چیتساز و روحالله حجازی و کارگردانی و تهیهکنندگی روحالله حجازی) شاهد بازی درخشان او بودیم.
فیلم دیگری که در این محور میتوان از آن یاد کرد، «مادر قلب اتمی» (به کارگردانی علی احمدزاده) است. این فیلم فضای سورئالی دارد و سانسور صدمات زیادی به آن زده است و بین «شورای پروانه نمایش» و «اداره نظارت و ارزشیابی» بر سر اکران آن اختلاف بود و اینقدر این اختلاف طول کشید تا سرانجام «علی احمدزاده» فیلم را در «ویمیو» (Vimeo) پخش کرد و بعدها نسخه سانسور شده آن در نماوا قرار داده شد. اما در همین نسخه سانسور شده هم عشق «آرینه» (با بازی ترانه علیدوستی) و «نوبهار» (با بازی پگاه آهنگرانی) مشهود است و حتی مشخص است که «کامبیز» (با بازی مهرداد صدیقیان) همجنسگرا است، اما زوج او نشان داده نمیشود.
موضوع «ترنس»هایی که مردند و زن میشوند، نیز دستکم در یک فیلم، «پسر انسان» (به کارگردانی سپیده میرحسینی)، به تصویر کشیده شده است. در این فیلم «پیمان شرقی» نقش مردی را بازی میکند که زن میشود، اما از سرنوشت فیلم اطلاع دقیقی در دست نیست.
نشان دادن هویت جنسی همجنسگرایانه زنانه، گیرم با گوشه و کنایه، میسر است، اما نشان دادن زوج همجنسگرای مردانه حتی با گوشه و کنایه هم میسر نیست. در مجموعه نمایش خانگی «همگناه» (به کارگردانی مصطفی کیانی)، سیما (سوگل خلیق) به طرز گویایی «لزبین» است، اما هویت جنسیتی سامان (حسین امیدی) معلوم نیست و تنها به دلیل موهای رنگیش و بعضی اشاراتی که در فیلم میشود، میتوان حدس زد که احتمالا «گی» است.
در «احتمال باران اسیدی» به کارگردانی بهتاش صناعیها و با نویسندگی خود او و مریم مقدم، نیز با «منوچهر رهنما» (با بازی شمس لنگرودی) که پس از مرگ مادرش، که تا زنده بود آرزو داشت ازدواجش را ببیند، به دنبال تنها دوستش، خسرو، که در جوانی ارتباطشان قطع شده است، به تهران میآید و سرانجام وقتی او را پیدا میکند و متوجه میشود مرد ثروتمندی شده است که ازدواج هم کرده، دلشکسته و خسته به فومن بازمیگردد، یا «زیر باران اسیدی» محو میشود.
نکته دیگر، هویت جنسی اهالی سینما است که به صورت رازی مگو درآمده است؛ آنقدر مگو، که اینجا هم نمیشود از آن حرف زد.
به هر حال، تا نظام جمهوری اسلامی در ایران برقرار است، در بر همین پاشنه میچرخد و روز به روز اوضاع بد و بدتر میشود و «ایران» روز به روز از حرکت شتابان تمدن عقبتر میماند، زیرا هر قدر تمدن با شتاب رو به جلو در حرکت است، «جمهوری اسلامی» در ایران با شتاب در جهت عکس حرکت میکند و روز به روز فاصلهاش بیشتر میشود؛ در حالی که مردم ایران در جهت زندگی مدرن متمدنانه حرکت میکنند. این دوگانگی به زودی نظام حاکم بر ایران را فرو می ریزد.