سلطنت در بریتانیا با فراز و نشیبهای زیادی که در طول تاریخ از سر گذرانده، همیشه یکی از دستمایههای جذاب برای روایتگری در هنرهای نمایشی و تصویری بوده است. بعد از تئاتر و بهخصوص میراثی که ویلیام شکسپیر با نمایشنامههایش به جا گذاشت، هیچ هنری به اندازه سینما تصویر این حکمرانان و تحولات مربوط به زندگی و میراث آنها را به تصویر نکشیده است و بهدلیل امکانهای بیشتری که صنعت فیلمسازی دارد، بهتدریج حتی از تئاتر سبقت گرفت.
برخی تحولات مربوط به پادشاهان و ملکهها در تاریخ بریتانیا بهقدری دراماتیک بوده است که حداقل از دهه ۱۹۳۰، فیلمسازان آمریکایی وسوسه شدند سراغ آن بروند و سپس تلویزیون با سریالهای داستانی و مستند هم به این زنجیره افزوده شد. نکته جالب آن که بازیگران سرشناس زیادی در تاریخ سینما بهدلیل فرو رفتن در قالب نقشهای تاریخی قدر دیدند، شهرت یافتند یا مهمترین جوایز عمر هنری خود را به دست آوردند.
از سوی دیگر، تعدادی از فیلمهای سینمایی ساختهشده درباره سلطنت بریتانیا فارغ از جنبه محتوایی، بهدلیل ارزش و کیفیت سینمایی، نام خود را در تاریخ سینما ثبت کردهاند. این آثار از موضوع و محتوا فراتر رفتند و به قلههایی دست یافتند که با گذشت چند دهه همچنان دستنیافتنی به نظر میآید.
در حالی که ملکه الیزابت دوم بعد از هفت دهه سلطنت درگذشت و شاه چارلز سوم بلافاصله جای او را گرفته است، برخی از فیلمهای مهم ساختهشده درباره تحولات تاریخی مربوط به این نهاد ریشهدار در بریتانیا را مرور میکنیم:
مردی برای تمام فصول (فرد زینهمان، ۱۹۶۶)
احتمالا مهمترین فیلم تاریخ سینما درباره سلطنت بریتانیا است. فرد زینهمان بر اساس فیلمنامه رابرت بولت، سالهای پایانی زندگی سر توماس مور را به تصویر کشیده است. پل اسکافیلد، در نقش مور، جوایز اسکار، بفتا و گلدن گلوب را برد و «مردی برای تمام فصول» شش جایزه اسکار به دست آورد، از جمله برای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی.
توماس مور صدراعظم شاه هنری هشتم در قرن ۱۶ میلادی بود. رابطه او و پادشاه وقتی تیرهوتار شد که تصمیم پادشاه برای باطل کردن ازدواجش و به همسری گرفتن زنی دیگر (برای صاحب وارث پسر شدن) از طرف کلیسای کاتولیک رد شد و مور بهجای همراهی با پادشاه، از پاپ دفاع کرد و در نهایت بهدلیل خیانت، زندانی و سپس اعدام شد.
زینهمان در فیلمش داستان مردی صاحب اصول را به تصویر میکشد که همه چیز خود را در مسیر حفاظت از این اصول اخلاقی از دست میدهد. شاه هنری هشتم در فیلم حضور طولانی ندارد، با این حال، رابرت شاو در نقش پادشاه چنان حضور تاثیرگذاری دارد که نامزد همه جوایز مهم آن سال شد و صحنه دیالوگ طولانی پادشاه با توماس مور در اوایل فیلم بهسختی از یاد میرود.
تصمیم شاه هنری هشتم برای کنار زدن کلیسای کاتولیک، انحلال پارلمان و ازدواج با آن بولین در نهایت بعد از چند سال به کشته شدن بولین به جرم خیانت و سلطنت دخترشان الیزابت اول ختم شد و تاریخ بریتانیا را کاملا دگرگون کرد. این تحولات بارها در سینما به تصویر کشیده شد.
شیر در زمستان (آنتونی هاروی، ۱۹۶۸)
یکی دیگر از مقاطع مهم تاریخ بریتانیا و دوران سلطنت هنری دوم در قرن ۱۲ در این فیلم به تصویر کشیده شد که بر اساس نمایشی بود که در برادوی روی صحنه رفته بود. بار دیگر ماجرای جانشینی در مرکز ماجرا بود. پیتر اتول در نقش پادشاه و کاترین هپبورن در نقش همسرش، ملکه النور، بر سر آنکه کدام پسرشان وارث تاج و تخت شوند، اختلاف دارند و یکی از دراماتیکترین داستانهای سینمایی درباره پیچیدگیهای تاریخ حکمرانی در بریتانیا را رقم زدند.
«شیر در زمستان» نامزد هفت اسکار شد و سه جایزه به دست آورد، از جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای کاترین هپبورن. این فیلم همچنین اول حضور سینمایی آنتونی هاپکینز بود که نقش ریچارد، یکی از فرزندان پادشاه، را بازی میکرد، همان شخصیتی که بعدها با لقب ریچارد شیردل در تاریخ ماندگار شد. آندری کونچالوفسکی در سال ۲۰۰۳ نسخه جدیدی از این فیلم را با بازی پاتریک استوارت و گلن کلوز کارگردانی کرد.
الیزابت (شیکار کاپور، ۱۹۹۸)
ساخته هالیوودی کارگردان هندیتبار یکی از فاخرترین آثار سینمایی درباره به قدرت رسیدن ملکه الیزابت اول است. کیت بلانشت با بازی در نقش ملکه، حضوری فراموشنشدنی داشت و خود را در هالیوود تثبیت کرد. داستان فیلم درباره سالهای نخستین سلطنت الیزابت، چالشهای سیاسی او و جدالش با مشاوران و کلیسای کاتولیک و کسانی است که میخواهند از پشت به او خنجر بزنند. موازی با این تحولات سیاسی و تاریخی، رابطه عاشقانه او با لرد رابرت دادلی هم به تصویر کشیده شده است.
«الیزابت» در اسکار سال ۱۹۹۹ و در رقابت با «شکسپیر عاشق» قافیه را باخت و فقط اسکار بهترین چهرهپردازی را به دست آورد. اما با گذشت زمان، مشخص شد که این فیلم عظیم و به دقت طراحیشده شیکار کاپور ماندگاری بیشتری داشت. این کارگردان ۹ سال بعد دنباله این فیلم را با عنوان «الیزابت: عصر طلایی» ساخت که به اندازه فیلم اول موفق نبود، هرچند که باعث شد کیت بلانشت بار دیگر نامزد جایزه اسکار شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شکسپیر عاشق (جان مدن، ۱۹۹۸)
هرچند داستان فیلم درباره ویلیام شکسپیر پیش از شهرت و داستان عشقی است که الهامبخش او برای نوشتن نمایشنامهای مهم میشود، اما داستان فیلم در دوران سلطنت الیزابت اول میگذرد. «شکسپیر عاشق» با دریافت هفت جایزه اسکار، بر «الیزابت» شیکار کاپور غلبه کرد. نکته قابل توجه آن بود که جودی دنچ برای بازی در نقش الیزابت اول جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به دست آورد، در حالی که کیت بلانشت برای همین نفش در فیلم «الیزابت» دستش از اسکار کوتاه ماند.
ملکه (استیون فریرز، ۲۰۰۶)
چند سال پیش از آن که سریال «تاج و تخت» در فصل پنجم خود به ماجرای شاهدخت دایانا و واکنش خاندان سلطنتی به حضور او در دربار و مرگش در یک حادثه بپردازد، استیون فریرز در فیلم «ملکه» روایتی از این تراژدی را از زاویه دید ملکه الیزابت دوم و خانوادهاش به تصویر کشید. این فیلم نامزد شش جایزه اسکار شد و هلن میرن برای بازی در نقش ملکه این جایزه را به خانه برد.
هرچند دایانا شخصیتی محبوب در سطح جهان بود و سالها انواع تئوریهای توطئه درباره دلیل کشته شدن او در سانحه رانندگی پخش شده بود، اما تصویر همدلانهای که فریرز و میرن از ملکه الیزابت در فیلم «ملکه» ارائه دادند، با استقبال مجامع سینمایی و منتقدان فیلم مواجه شد.
سخنرانی پادشاه (تام هوپر، ۲۰۱۰)
پادشاه جورج ششم، پدر ملکه الیزابت دوم، در سینما به اندازه دخترش شهرت نداشت، اما در این فیلم ماجرای واقعی مشکل تکلم او و استخدام یک گفتار درمانگر استرالیایی به درامی چشمگیر و تحسینشده تبدیل شد. بازی کالین فرث در نقش پادشاه و جفری راش در نقش درمانگر کنجکاو او مورد توجه قرار گرفت و در مراسم اسکار ۲۰۱۱ جوایز بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه و بازیگر نقش اول مرد به این فیلم اهدا شد.
هرچند برخی جزئیات درباره «سخنرانی پادشاه» مورد انتقاد مورخان قرار گرفت، اما نمیتوان انکار کرد پایانبندی فیلم که با سخنرانی جرج ششم در رادیو به مناسبت آغاز جنگ جهانی دوم همراه است، یکی از تاثیرگذارترین فصلهای بازنمایی تاریخ در سینمای این سالها به شمار میرود.
سوگلی (یورگوس لانتیموس، ۲۰۱۸)
این فیلم کارگردان یونانی را کمدی سیاهی درباره دوران سلطنت ملکه آن در قرن ۱۸ توصیف کردهاند. «سوگلی» بیش از آن که تصویری از سلطنت یا وضعیت جامعه بریتانیا در آن دوران ارائه دهد، بیشتر انعکاسدهنده وضعیت روحی ملکهای است که احساس تنهایی میکند و در میانه مثلثی عشقی، نزدیکترین دوست خود را از دست میدهد. فصلهای درون قصر و خوابگاه ملکه حالتی رویاگونه دارد که بهتدریج به نوعی کابوس تبدیل میشود و بازی فوقالعاده الیویا کولمن در نقش ملکه مهمترین کلید درک این جهان کابوسوار است.
«سوگلی» نامزد ۱۰ جایزه اسکار شد، اما فقط اسکار بهترین بازیگر نقش اول را به دست آورد و در رشتههای اصلی مغلوب فیلمهایی مانند «رما» و «کتاب سبز» شد. با این حال، فارغ از دقت تاریخی، این فیلم بهدلیل غنای بصری و آمیختن تاریخ با برداشت ذهنی سازندهاش در یاد میماند.
اسپنسر (پابلو لارین، ۲۰۲۱)
اگر «ملکه» استیون فریرز ماجرای دایانا را از زاویه دید الیزابت دوم روایت میکرد، تماشاگر در «اسپنسر» روزهایی را میبیند که دایانا در وضعیت روحی نامناسبی قرار دارد و در تعطیلات کریمس تصمیم میگیرد به ازدواج خود با چارلز، ولیعد بریتانیا، پایان دهد. بازی کریستن استوارت در نقش دایانا مورد توجه قرار گرفت و او در اسکار سال گذشته نامزد دریافت جایزه شد.
هرچند فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است، اما پابلو لارین، کارگردان فیلم، وضعیت ذهنی دایانا را در فیلم برجسته کرده است و حتی در صحنههایی، شخصیت اصلی دچار وهم میشود. در یکی از همین صحنهها او آن بولین مادر الیزابت اول را میبیند.