شاهنامه به صفت اثری حماسی که روایتگر بخشی مهم از هویت اسطورهای، باستانی و تاریخی ما ایرانیان است، همهگاه موردتوجه اهل تحقیق بوده است و هرساله، بهرغم اینکه ساختار اداری و بوروکراسی فرهنگی جمهوری اسلامی به این اثر بیاعتنایی میکنند، اهل تحقیق و پژوهش به شکل مستقل، دل در این کار نهاده و مینهند.
دکتر ابوالفضل خطیبی که هفته گذشته به دیار باقی شتافت، از زمره این پژوهشگران بود که عمرش را در راه پژوهش در این مسیر صرف کرد. او پس از دستوپنجه نرم کردن با بیماری کبدی و انجام عمل ناموفق پیوند کبد، ۲۱ دیماه در ۶۲ سالگی درگذشت؛ سنی که اوج تسلط بر تحقیق و پژوهش یک محقق است و آدمی به مرز پختگی و نگاه عمیق به موضوعات و مسائل رسیده و میتواند با تمرکز و دقتی افزونتر، ایدههایی را که سالها در ذهن و ضمیر دارد، به سمت نگارش کتاب و مقاله سوق دهد. دو چهره برجسته عرصه ادب و اندیشه، دکتر جلال خالقی مطلق و دکتر داریوش آشوری، درگذشت او را آسیبی بزرگ برای عرصه شاهنامه پژوهی دانستند.
خطیبی، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۳۹، در یکی از روستاهای دورافتاده گرمسار، امامزاده علیاکبر، به دنیا آمد. نکته جالبتوجه این بود که روز تولد او با روز بزرگداشت فردوسی (۲۵ اردیبهشت) همزمان شد، اگرچه این روز و تثبیت آن به همت دکتر محمدجعفر یاحقی، از چهرههای برجسته ادبی خراسان و ایران در سالهای میانی دهه ۷۰ صورت گرفت.
در خدمت زریاب خویی
در گفتوگوی بلندی که درباره زندگیاش با خبرگزاری کتاب (۱۰ آذرماه ۱۳۹۷) انجام داده بود، از دوران سخت کودکی، نوجوانی و کار کشاورزی و سپس رفتن به سربازی و تحصیل در رشته تاریخ دانشگاه شیراز سخن گفت، تا اینکه دست حادثه او را از طریق دوست ادیبی، به مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی پرتاب کرد. او که میخواست در یک مکانیکی و تراشکاری کار کند، به ناگهان سر از مرکزی درآورد که دکتر عباس زریاب خویی، چهره برجسته تاریخنگاری، در آنجا ریاست بخش تاریخ را عهدهدار بود.
او در آنجا ازنظر علمی و عملی در یکی از مهمترین و غنیترین آرشیوهای کتاب و مطبوعات ایران قرار گرفت و به شکلی جدی و عمیق با پژوهش، از آغازین مرحله تا انجامش، آشنا شد. همین تجربه او را به جایی رساند که بعدها تمامی آثارش از وزن پژوهشی بالایی برخوردار باشند.
به گفته او در همان گفتوگو، روزهای سهشنبه که زریاب به دائرهالمعارف میآمد همه و بهخصوص او، در آن نشست صمیمی حضور داشتند تا مشکلات خود را با زریاب که علامهای بود، در میان بگذارند. وقتی جلد چهارم دائرهالمعارف منتشر شد، «استاد بلافاصله پس از ورود به اتاق گروه، رو به من کرد و گفت: مقاله ابوسعید بهادر خان، خیلی خوب بود… بعد از آن وقتی دکتر احمد تفضلی جشننامه دکتر زریاب را بهعنوان یک قطره باران منتشر کرد، زریاب آمد، این کتاب را امضا کرد و به من داد و چند کتاب دیگر و من از گرفتن این هدیهها چه ذوقی میکردم.»
کار در حوزه تاریخ سبب شد که او به شکل ریشهای با برخی از دورههای تاریخ ایران میانه بیشتر آشنا شود که ازجمله آنها نگارش مدخل و مقاله درباره برخی از مهمترین شخصیتهای تاریخ بیهقی همانند ابوسهل زوزنی، ابونصر مشکان و … بود.
از یک مدخل کوچک درباره شاهنامه تا همکاری مشترک با جلال خالقی مطلق و انتشار جلد هفتم شاهنامه
یک اتفاق در همان سالها سبب شد تا او در سالهای اولیه دهه ۷۰ به سمت شاهنامه کشیده شود و چنانکه خود در همان گفتوگو اشاره کرده است:«وقتی با شاهنامه آشنا شدم پیمان بستم که تا پایان عمر درباره شاهنامه بخوانم و بنویسم.»
به گفته او، دکتر فتحالله مجتبایی که ریاست بخش ادبیات دائرهالمعارف بزرگ اسلامی را بر عهده داشت، از او میخواهد روی مدخلی از شاهنامه کار کند. این کار کوچک سبب شد تا او به سراغ مدخلهای شاهنامههای نخستین چون شاهنامه منثور ابومنصوری و اسدی طوسی روی بیاورد و بهمرور و «پس از نوشتن این مدخلها شیفته و شیدای شاهنامه شدم و احساس کردم این همان چیزی است که من به دنبال آن هستم.»
او پس از آن تمامی وقتش را صرف شاهنامه کرد چنان که در همان گفتوگو اشاره میکند: «با شاهنامه نفس میکشم. بسیار روزها را با شاهنامه آغاز میکنم و بسیار شبها را با تامل در بیتی از شاهنامه به خواب میروم.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او در گفتوگویی که چهارم خردادماه ۱۳۹۶ و به بهانه انتشار کتاب شبرنگنامه (داستان شبرنگ پسر دیو سپید با رستم) در نشست پنجشنبههای بخارا انجام داده بود، ضمن تاکید بر جنبههای پژوهشی کارهایش، به ویژگیهای این کتاب پرداخت و همچنین از استاد راهنمای خود (دکتر ژاله آموزگار) که رساله دکتریاش را نزد او کار کرده بود، به نیکی یاد کرد.
دکتر ژاله آموزگار نیز در همان نشست به روحیه پژوهشی آقای خطیبی اشاره کرد و گفت که رساله او یکی از مهمترین رسالهها درباره شاهنامه فردوسی است که افقهای تازهای را در نگاه انتقادی به شاهنامه و ابیات آن بازگشود. این رساله با عنوان «بررسی انتقادی مهمترین قطعات و بیتهای الحاقی شاهنامه» آذرماه ۱۳۹۴ با نمره عالی پذیرفته شد. او در آن سالها یکی از اعضای هیئتعلمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود که در زمینه فرهنگهای مختلف، با دکتر علیاکبر صادقی همکاری میکرد که ازجمله آنها تصحیح انتقادی فرهنگی فارسی است که در هند قرن نهم نوشته شده، به نام« اداتالفضلاء» که ازجمله مهمترین فرهنگهای فارسی موجود به شمار میرود.
دکتر جلال خالقی مطلق در سال ۸۰ و پس از اینکه خطیبی چندین مقاله تحقیقی درباره شاهنامه نوشت، از او برای همکاری در تصحیح و انتشار جلد هفتم شاهنامه دعوت کرد. این جلد که حجم آن یکششم شاهنامه فردوسی است، نخستین بار و پس از ۵ سال کار فشرده، در سال ۱۳۸۶ در نیویورک و با حمایتی که دکتر احسان یارشاطر از این پروژه کرده بود، منتشر شد. بعدها مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی و در نهایت در سال ۱۳۹۸ انتشارات سخن تمامی ۱۲ جلد شاهنامه را منتشر کردند که به گفته دکتر خطیبی «با انتشار این شاهنامه، برای نخستین بار جریان شاهنامه شناسی به دست ایرانیان افتاده است و این افتخار کمی برای ایران نیست.» (گفتوگو با ایبنا)
پس از انتشار این شاهنامه، او مقالهای بلند درباره نسخه فلورانس شاهنامه منتشر کرد که بهنوعی اساس کار شاهنامه خالقی مطلق بود. او در آن مقاله، به ابهامها و ایرادهای سه استاد برجسته (دکتر محمد روشن، دکتر علی رواقی و دکتر محمد قریب) درباره نسخه فلورانس پاسخ داد و شبهات آنها را نادرست ارزیابی کرد. این مقاله جایزه بهترین مقاله نسخه خطی را در زمان انتشارش دریافت کرد.
تمرکز خطیبی تنها بر شاهنامه نبود، بلکه درباره دیگر شاعران نیز دیدگاههایی متفاوت داشت که بخشی از آن، به رشته تحصیلی دوره لیسانسش، تاریخ در دانشگاه شیراز پیوند داشت. این سابقه تحصیلی تخصصی، به او نگاه ویژهتری بخشید تا از آن تخصص در زمینههای ادبی نیز بهره بجوید و نکاتی را رواج و رونق دهد که بهنوعی منازعه با دیدگاههای ذوقی درباره زندگی و کارنامه ادبی بزرگان شعر و ادب ایران بود.
برای نمونه در گفتوگویی که با او درباره حافظ در روزنامه قدس، یکشنبه ۱۳ آذرماه ۱۳۹۰، انجام شده است، ضمن تاکید بر جبری بودن حافظ و نگاهش به پدیدهها که برخاسته از فضای عمومی اشعری مسلکی آن زمانه بوده است، بر این نکته انگشت تاکید مینهد که «غربیها اصطلاحی دارند به نام (تحلیل مبتنی بر سکوت منابع) که ما حق نداریم تحلیل خود را بر بنیان سطرهای نانوشته استوار کنیم، چون به این ترتیب به ورطه مطالب ذوقی تخیلی کشیده میشویم، در حالی که تحلیلهایمان را باید بر بنیاد دادههای محسوس بگذاریم.»
روی همین اصل بود که او باورش به جبرگرایی حافظ را بر بنیاد اصلی نهاده بود که در همان گفتوگو به آن اشاره کرده و گفته بود: «ما صدها بیت درباره جبرگرایی حافظ، آن هم در برخوردهای مختلف میبینیم… اما از آن طرف ابیاتی که مبتنی بر اختیارگراییاند، از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمیکنند.» (روزنامه قدس،۱۳ آذر ۱۳۹۰)
این نوع نگاه البته سابقهای در کارهای او داشت که ازجمله آنها ترجمه کتاب «تقدیر باوری در حماسههای فارسی»، از هلمر رینگرن بود که نشر هرمس در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. او بعدها مقالاتی در زمینه تقدیر باوری در شاهنامه نوشت و در چند گفتوگو هم اشاره کرد که بهدنبال یک کار گسترده در زمینه تقدیر باوری در شاهنامه است. تصحیح انتقادی فرامرزنامه بزرگ و آیا فردوسی محمود غزنوی را هجو گفت؟ از دیگر آثار او به شمار میرود.
شیفتگی به احمد شاملو
نکته جالبتوجه در دیدگاه خطیبی، شیفتگی او به احمد شاملو است. همان شاملویی که در یک سخنرانی جنجالی در آمریکا حملاتی را به فردوسی و شاهنامه انجام داد.
شاملو آن سخنرانی را در آوریل ۱۹۹۱ در دانشگاه برکلی انجام داد و بهدنبال آن انتقادهای بسیاری را متوجه خود کرد. اما خطیبی که شیفته فردوسی و کتاب حکیمانه اوست و عمده شهرتش را وامدار پژوهشهای درازدامنش درباره شاهنامه است، از شاملو بهعنوان شاعری یاد میکند که هیچ شاعری در دوره معاصر به تراز و قامت او پدید نیامده است و از او بهعنوان بزرگترین شاعر تاریخ معاصر شعر ایران یاد میکند. او در مقالهای بلند که در کتاب «من بامدادم سرانجام» منتشر شد، با اشاره به اینکه شعر یعنی زبان شعر و نه مضمون و معنا، بر نظریه فرمالیستها در شعر تاکید کرد و نوشت:«بر آنم که طی حدود هفت قرن پس از حافظ، احمد شاملو بزرگترین شاعر ایران است.»(ص ۵۷)
همراهی با خیزش مردم ایران
دکتر ابوالفضل خطیبی در ماههای خیزش اخیر جوانان و با وجود بیماری کبدی و بحرانی شدن آن، همراه این جمعیت خستهجان شد. او در فیسبوکش از همان زمانی که مهسا بازداشت شد، در یادداشتی با اشاره به فرزند دخترش (غزال)، او را دختر خود نامید و برای شفایش، دعا کرد و در ضمن به ماموران نیروی انتظامی سخت تاخت که از قدرت بازوی خود برای سرکوب زنان استفاده میکنند و بیتی از شاهنامه را نیز در انتقاد به آنان شاهد مثال آورد که:
زن و كودك و بوم ايرانيان/ به اندیشه بد مَنِه در ميان!
دو روز بعد که مهسا امینی در بیمارستان جان سپرد، در یادداشت روز ۱۷ سپتامبر بر دیو مرگ و مزدورانی که سبب مرگ مهسا شدند، شورید و ترجمه شعری از شیرکو بیکس (شاعر نامی کرد) را در اعتراض به این اتفاق آورد:
آن پرندگانی که در آسمان کشته میشونـد
حتی اگـر ستاره و ابـر و باد و آفتاب هم
جنایتکاران را نبیننـد،
افق هم خودش را به کـری اگـر بـزند،
کوه و آب نیـز فـراموششـان کنند،
سرانجـام تکدرختی پیدا میشود
ببینـدشـان و نامشـان را
بـر ریشـههـای خـود بنویسـد»
پس از آن دو یادداشت در اعتراض به قتل حدیث نجفی و در خطاب گونهای با احمد شاملو نوشت که «شاهنامه در گوشِ کرشان میخوانم درس نمیگیرند، احمد!
هر آن خون كه آيد به كين ريخته/ گنهكار اوي است و آويخته
دیگر تمام شد. من میبینم و تو هم از گرودمان میبینی احمد! اینان در راهِ خطرناکی گام نهاده بودند و هماینک در مسیر خطرناکتری به تاخت راه میپویند، از میان خون و باروت.»