۱۴ مرداد ۱۳۹۸، زمانی که شورای نگهبان طرح تبدیل سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی به وزارتخانه را تایید کرد و این سازمان رسما ردای وزارت پوشید، گمان میرفت این تغییر بر تخریب ۴۰ ساله فرهنگ و تاریخ ایران نقطه پایان خواهد گذاشت؛ اما این رویایی بود که خیلی زود از اساس فرو ریخت.
طی چهار سال گذشته و با وجود وزارتخانه شدن سازمان میراث فرهنگی، نهتنها از حجم تخریب اماکن تاریخی و باستانی ایران کاسته نشد، بلکه به نظر میرسد این وزارتخانه در دولت ابراهیم رئیسی، طوری برنامهریزی شده که بنایش بر فرهنگستیزی استوار است.
اخبار روزهای اخیر مبنی بر تعطیل شدن موزه بابل و تحویل ساختمان آن به حوزه علمیه بهانهای بود تا عملکرد یک سال و نیم گذشته دولت رئیسی در عرصه میراث فرهنگی زیر تیغ تیز انتقاد فعالان این حوزه قرار گیرد. هرچند وقتی پای میراث فرهنگی در میان است، در کارنامه جمهوری اسلامی از همان ابتدا چیزی جز تباهی و ویرانی وجود ندارد و اماکن باستانی و تاریخی ایران از اولین روزهای پیروزی حامیان خمینی در سال ۱۳۵۷ نخستین اهداف تخریب و چپاول بودند.
هجوم انقلابیون به کاخ گلستان به گفته مدیران وقت آن، موجب تخریبی جبرانناپذیر شد. از ماجرای صندلی جواهرنشان محمدشاه که به گفته یکی از مدیران این مجموعه آنقدر به دیوار کوبیدندش تا جواهراتش جدا شود، تا سرقت سنگ قبر ناصرالدین شاه، جیران و مهدعلیا از آرامگاه آنان در حرم شاهعبدالعظیم.
اینها تنها گوشهای از خسارت واردآمده به موزهها و اماکن تاریخی بودند. با این حال اگر حکومت این فاجعه را به شور انقلابی حامیانش و سوءاستفاده برخی افراد نسبت میداد، تخریب آرامگاه رضا شاه پهلوی در شاهعبدالعظیم یا تلاش برای ویرانی مقبره کوروش در پاسارگاد را جز کینه حاکمان تازه با تاریخ ایران نامی نمیتوان داد. کینهای که سبب شد نگاهی به وقایع مشابه، ما را با انبوهی از تاراج آثار فرهنگی و تاریخی و تخریب اماکن گاه هزارانساله مواجه کند.
یکی از حاشیهسازترین حوادثی که حتی به روزنامهها هم کشیده شد، سرقت لوح زرین کاخ آپادانا بود. با اینکه شایعات مبنی بر گم شدن یکی از چهار قطعه لوح زرین کشفشده از کاخ آپادانا در موزه ملی در سال ۱۳۶۰ مطرح شد، این اتفاق تا سال ۱۳۷۷ جزو معماهای این موزه باقی ماند تا اینکه در آن سال، خبری شوکهکننده فعالان حوزه میراث فرهنگی را میخکوب کرد؛ نصرتالله معتمدی، مدیر وقت موزه در دهه ۶۰، اعتراف کرده بود یکی از این چهار لوح را آب کرده و با پولش پیکان خریده است!
چنین اقدامی این پرسش را مطرح کرد که طی سالهای نخست پیروزی انقلاب چه خسارات یا سرقتهای دیگری رخ دادهاند. با کنجکاوی فعالان رسانهای طی دهه ۷۰، اخبار اموال تاریخی بهسرقترفته یکبهیک منتشر میشدند. از ماجرای سرقت جام زرین خشایارشاه هخامنشی تا ۱۵ سکه طلا و نقره و یک گردنبند مروارید از نمایشگاه موزه ملی ایران که همگی در سال ۱۳۷۰ رخ دادند.
سرقت ۲۱ قلم از اشیای عتیقه موزه آبگینه در سال ۱۳۷۹ هم از جمله مواردی بود که هرگز مشخص نشد سارقانش به چه شکل امکان ورود به موزه را پیدا کرده بودند. در سال ۱۳۸۰ هم خبری منتشر شد مبنی بر اینکه کتیبهای سنگی با قدمتی دوهزار ساله از موزه ملی ربوده شده است. در سال ۱۳۸۱، روطاقچهای عتیقه کاخ صاحبقرانیه و یک قرآن خطی از موزه پارس شیراز به سرقت رفتند و هرگز پیدا نشدند. قالیچهای ۱۵۰ساله هم در سال ۱۳۸۳ از موزه فرش دزدیده شد.
این سلسله سرقتها مدیران و کارکنان موزهها و میراثفرهنگی را در مظان اتهام قرار داد. بهویژه آنکه پس از ماجرای آب کردن لوح زرین موزه ملی، در پروندههایی همچون مُهرهای سههزارساله موزه مشخص شد سارق یکی از کارکنان این موزه بوده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آغوش باز قاچاقچیان عتیقه و حراجهای زیرزمینی و کلکسیونرهای مشهور در اروپا و کشورهای عربی یکی از مهمترین عوامل سرقت آثار تاریخی از موزههای ایراناند. کما اینکه در چند پرونده، اموال سرقتشده از محمولههای متعلق به دیپلماتهای خارجی کشف شدند.
با این حال اینها تنها بخشی از حقیقتاند؛ وقتی یکی از مدیران میراث فرهنگی از فک پلمب غیرقانونی اموال گنجینه موزه ملی در بازه زمانی ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ و همچنین خاموش شدن تعمدی دوربینهای نظارتی خبر داد، این تردید که سرقت اموال تاریخی بخشی از یک برنامه هدفمند بوده است، تقویت شد. بهویژه آنکه برخی از اموال سرقتشده از نظر اندازه و وزن طوری نبودند که جابهجایی آنها بدون هماهنگی با پلیس و سپاه بهعنوان مسئولان نظارت بر مبانی خروجی کشور، کار آسانی باشد. به طور مثال در ماجرای سرقت سنگ قبر ۹۰۰ساله یکی از مساجد یزد، هرگز مشخص نشد این سنگ چگونه از ایران خارج شده است.
در مواردی دیگر نیز به نظر میرسد کسانی که بهعنوان عوامل سرقت معرفی شدهاند، در واقع پوششی بر حقیقت ماجرا هستند. یکی از موارد مشهوری که موجب شد روایت مدیران کاخ گلستان درباره دلایل سرقت آثار هرگز قابل پذیرش نباشد، سرقت دو گلدان از کاخ بود که مدیران موزه مدعی شدند این سرقت در زمان حضور یک گروه فیلمبرداری رخ داده است. در حالی که به گفته خبرنگاران میراث فرهنگی و کسانی که سابقه بازدید از این مجموعه را دارند، تمامی وسایل افراد هنگام ورود و خروج وارسی میشوند و خارج کردن این دو گلدان از طریق عوامل یا مهمانان اصولا ممکن نیست.
سال ۱۴۰۰ نیز وقتی خبر نمایش تابلو مشهور کمالالملک از مظفرالدینشاه در خارج از ایران منتشر شد، این سوال که این تابلو چگونه از کاخ گلستان خارج شده است، بیپاسخ ماند. در سال ۱۳۹۳ هم که سازمان صنایعدستی و گردشگری کرمانشاه تایید کرد ۲۸ قلم شیء تاریخی از موزه کنگاور به سرقت رفته است، علی فعلهگری، مدیرکل میراث فرهنگی کرمانشاه، در ادعایی عجیب اعلام کرد اشیای سرقتشده ارزش ریالی زیادی نداشتهاند و سرقت این اشیا احتمالا با هدف تخریب او صورت گرفته است.
اعلام کشف سنگنگارهای ساسانی در لندن دوباره مسئله سرقت از مخازن موزهها را مطرح کرد اما به نظر میرسد ماجرای سرقت اشیای تاریخی در برابر شدت گرفتن تخریب اماکن تاریخی که سرعتی نگرانکننده یافته است، آنچنان مهم نباشد؛ تخریبی که همانند سرقتها، از همان روزهای نخست انقلاب آغاز شدند و تا امروز ادامه دارند.
نگاهی به فهرست اماکن باستانی و تاریخی تخریبشده طی بیش از چهار دهه گذشته فاجعهای را که بر سر میراث فرهنگی ایران آمده است، نشان میدهد. در بسیاری موارد، تعلل تعمدی مدیران میراث فرهنگی، گمانهها درباره برنامهریزیشده بودن این تخریبها را تایید میکند. به طور مثال، در ماجرای نابودی محوطههای تاریخی پشت سد سیوند، مدیران میراث فرهنگی مدعی بودند مناطق باستانی مطرحشده فاقد ارزش تاریخیاند.
کوشک اسدآباد بهبهان، کتیبه خارک بوشهر و کتیبه پایه ستونهای کاخ آپادانای شوش نیز تخریب شدند اما مدیران میراث فرهنگی جز ابراز تاسف کاری نکردند.
در برخی موارد نیز مدیران میراث مدعی بودند فقدان منابع مالی کافی سبب شده است در مناطق مختلف امکان نظارت و پوشش امنیتی بر محوطههای تاریخی وجود نداشته باشد و مردم محلی این مناطق را تخریب میکنند.
امامزاده یحیی زواره، تل بقارا و محوطه جوبجی رامهرمز، محوطه قرهکند و محوطه قلعه سردار عزیز خان بوکان، تپه شایگان، بقایای چهارطاق رکنآباد و محوطه غار باغ منصوری شیراز، تل روباهی مرودشت، تپه سیفآباد و تپه محمدجعفر کازرون از جمله مواردیاند که با این ادعای مدیران میراثفرهنگی همخوانی دارند.
البته در مواردی هم ساخت جاده، تخریب به قصد توسعه منطقهای و حتی درخواست سپاه و ارتش برای در اختیار گرفتن محوطهای تاریخی سبب شده است این اماکن از فهرست میراث ثبت ملی خارج و تخریب شوند. در خصوص این شیوه میتوان به تخریب خانههای تاریخی بافت قدیمی شیراز طی ماههای اخیر اشاره کرد که هدف از تخریبشان توسعه حریم شاهچراغ اعلام شد.
این موارد جدا از آن بناهای تاریخیاند که مشخص نیست به چه علت در اختیار مجموعههای غیرمرتبط قرار گرفتهاند. مثل عمارت مشهور مشیرالدوله تهران که مکان نوشتن فرمان مشروطیت ایران بوده و این روزها در اختیار پژوهشکده طب سنتی و اسلامی قرار گرفته است و بازدید عمومی از آن ممکن نیست. همانطور که عمارت کلاهفرنگی عشرتآباد نیز این روزها پشت دیوارهای ساختمان سپاه پاسداران از دید عموم مخفی مانده است. کاخ سلطنتآباد رستمآباد که محل تاجگذاری احمدشاه و محاکمه محمد مصدق است، نیز وضعیت وخیمی دارد که نشان میدهد برای حاکمان جمهوری اسلامی هرآنچه یادآور دورانی پیش از به قدرترسیدن این نظام باشد، بیارزش است. کمااینکه عزتالله ضرغامی هم در روزهای نخست وزارتش اعلام کرد نباید به نام محافظت از بناهای تاریخی مانند پاسارگاد، جلو کشاورزی مردم محلی گرفته شود.
به گفته فعالان این حوزه، بیتوجهی به خطر ویرانی اماکن تاریخی تعمدی است و اگرچه بنای تشکیل سازمان میراث فرهنگی محافظت از اماکن و آثار تاریخی بوده است، به نظر میرسد که بر خلاف این ادعا، میراث فرهنگی ایرانیان بیشتر خاری در چشم حاکمان اسلامی و فرصتی برای فروش آثار بهجایمانده از گذشته در حراجهای جهانی برای تامین مالی گروههای شبهنظامی و نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه در دوران تحریم است. بهویژه آنکه مجلس ایران سال ۱۴۰۰ تلاش کرد طرحی تحت عنوان آزادسازی خریدوفروش اموال عتیقه و تاریخی را به تصویب برساند تا آنان که تا امروز ناچار به ساختن پوششی برای خروج این اموال از ایران بودند، با خیال راحتتر به فعالیت خود ادامه دهند.