جهان‌گرایان و معمای ترامپ

در چارچوب گلوبالیسم، کشورهای موفق در زمینه‌های اقتصادی، علمی، فرهنگی و قانونی تبدیل می‌شوند به نوعی «روم سرویس» برای کشورهایی که به مفت‌خوری عادت کرده‌اند

دوشنبه گذشته در یک تقارن نامنتظر، مراسم تحلیف دونالد ترامپ در مقام رئیس‌جمهوری آمریکا مصادف شد با گشایش اجلاس سالانه «تریپتون» یا «فوروم» اقتصاد جهانی در شهرک داووس در سوییس. این تقارن از چند نظر هم جالب بود و هم طنزآمیز. ترامپ اکنون به‌عنوان پرچمدار یک جنبش جهانی برای دور شدن از جهان‌گرایی (گلوبالیسم) شناخته می‌شود، در حالی که فوروم داووس زادگاه گفتمان جهان‌گرایی بود که در نخستین اجلاس با حضور ۱۴ کشور در ۱۹۷۰ میلادی شکل گرفت.

از دید داووسیان، دوران دولت‌ــ‌ملت‌ها به پایان رسیده است و جهان نیازمند اندیشیدن و عمل فراتر از چارچوب‌های ملی‌ است که در قرن هفدهم اروپا با معاهده‌های وستفالی شکل گرفت. از این دید، بشریت نیازمند الگوهایی است که در سراسر جهان، یعنی در تمامی ۲۰۰ کشور، اطلاق پذیرد. چالش‌های بزرگ بشریت مانند تغییرات اقلیمی، دادوستد بازرگانی بر اساس امتیازات هر کشور، مقابله با بلایای طبیعی مانند ویروس‌های جدید ناشناخته و بحران‌های اقتصادی فراگیر بدون بهره‌گیری از دید جهان‌گرایانه، قابل‌کنترل نیستند.

از دید ترامپ و ترامپ‌گرایان که اکنون در بسیار کشورها زیر نورافکن قرار گرفته‌اند، سیاست «یک اندازه به تن همه می‌خورد» گمراه‌کننده است. در چارچوب جهان‌گرایی یا گلوبالیسم، کشورهای موفق در زمینه‌های اقتصادی، علمی، فرهنگی و قانونی تبدیل می‌شوند به نوعی «روم سرویس» برای کشورهایی که به مفت‌خوری عادت کرده‌اند. از دید ترامپ، ایالات متحده بزرگ‌ترین «روم سرویس» است. آمریکا نزدیک به ۴۰ درصد از هزینه سازمان ملل متحد، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو، یونیسف، کمیسیون عالی آوارگان، آژانس آوارگان فلسطینی، و صلح‌بانان کلاه‌آبی را تامین می‌کند، اما در بسیار موارد، به‌ویژه در ۲۰ سال گذشته، نه‌تنها یک «متشکرم» هم نشنیده، بلکه به دلایلی غالبا واهی، محکوم هم شده است.

باز هم از دید ترامپ، اروپاییان انتظار دارند که آمریکا امنیتشان را تضمین کند، اما حاضر نیستند سهم عادلانه‌ای از هزینه‌های دفاعی را بپذیرند. آمریکا بزرگ‌ترین کمک‌دهنده به کشورهای به‌اصطلاح درحال‌رشد است، اما در بسیاری از آن کشورها، دشمنی با آمریکا برای قشرهای به‌اصطلاح روشنفکر به نوعی مذهب سیاسی تبدیل شده است. در پهنه رقابت بازرگانی، بسیار کشورها از جمله جمهوری خلق چین، تعهدات پرخرج برای حفظ حقوق کارگران و اطلاق استانداردهای علمی و اخلاقی را نمی‌پذیرند و در همان حال، با عرضه یارانه‌های زیرمیزی به صنایع خود، از ارائه قیمت‌های نازل در رقابت با کالاهای آمریکایی سو‍‍‍ءاستفاده می‌‌کنند.

باز هم از دید ترامپ، بعضی کشورهای «جهان سوم» نیروی کار اضافی خود را به آمریکا صادر می‌کنند‌ــ آن هم از راه‌های غیرقانونی. به طور کلی، کمک‌های اقتصادی آمریکا در بسیار موارد به تقویت نظام‌های استبدادی و گروه‌های تروریستی ضدآمریکایی می‌انجامد. یک نمونه آژانس آوارگان فلسطینی است‌ــ یعنی آنروا‌ــ که آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، فرهنگ و فراغت، حفظ محیط زیست و نگهداری زیربناها را بر عهده دارد و بدین‌سان به «حماس» امکان می‌دهد که درآمد خود را فقط صرف خرید اسلحه، ساختن تونل برای حمله به اسرائیل و استخدام رزمندگان و تروریست‌های حرفه‌ای بکند. اگر آنروا و پول آمریکایی در کار نمی‌بود، حماس مجبور بود لااقل بخشی از درآمدی را که از گمرک، مالیات و کمک‌های سخاوتمندانه جمهوری اسلامی، قطر و فلسطینی‌های پولدار دریافت می‌کند، صرف تامین نیازهای مردم غزه کند.

جهان‌گرایان می‌کوشند تا دولت‌ها را در نقش گاو شیرده هم در داخل و هم در خارج، بازتعریف کنند. برای توجیه این الگو، آن‌ها نیازمند تبدیل شهروندان به قربانیان حرفه‌ای هستند. یکی خود را به عنوان قربانی رنگ پوستش عرضه می‌کند. دیگری قربانی همجنس‌گرایی دوجنسیتی یا بی‌جنسیتی است. یکی دیگر به خاطر ظلمی که به اجدادش شده است، غرامت می‌خواهد. فردی که مشمول هیچ‌یک از این مظالم نیست، خود را قربانی عدم تساوی در توزیع ثروت معرفی می‌کند و نقش دولت را در دوشاندن ثروتمندان برای تغذیه کم‌پول‌ها خلاصه می‌کند.

داووسیان از سوی دیگر، معتقدند که دولت می‌بایستی نقش مستبد خیرخواه را بازی کند‌ــ ارگانی که نفع عمومی را می‌شناسد و هماهنگ‌سازی همه منافع خصوصی با آن را وظیفه خود می‌داند. این مستبد خیرخواه با همکاری نزدیک با شریک‌های فراملیتی که در سطح جهان حضور دارند، راه بشریت را به سوی آینده بهتر و عادلانه‌تر ترسیم می‌کند. جهان‌گرایی نه‌تنها واکسنی علیه انقلاب‌های محلی، بلکه تضمینی برای صلح جهانی نیز هست.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

دوشنبه گذشته با پریدن از یک کانال خبری به کانال دیگر، هم به جمع داووسیان سر زدم و هم به تماشای بخشی از نمایش ترامپ در واشینگتن پرداختم. این آمدوشد تصویری مرا به یاد فیلمی انداخت از باد ابوت و لو کاستلو، دو کمیک مشهور هالیوود در سال‌های۱۹۵۰ میلادی. در آن فیلم، باد و لو مهمانی بزرگی ترتیب داده‌اند تا تازه‌ترین موفقیت خود را جشن بگیرند. اما هنوز سوروسات آغاز نشده است که ناگهان یک غول خشمناک وارد می‌شود تا کافه را به هم بزند، دکورها را پایین بکشد و باد و لو را زهره‌ترک کند. زوج کمیک از او می‌پرسند مطمئنی که به آدرس درست آمده‌ای؟ معلوم می‌شود که غول ناخوانده‌مهمان قرار بود به استودیو پارامونت برود، اما راننده به‌اشتباه او را به استودیو یونیورسال آورده است. باد و لو او را قانع می‌کنند که یک آبجو بنوشد، یک هات‌داگ بخورد و با یک تاکسی به استودیو پارامونت برود. غول می‌پذیرد و همه‌چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود.

اما آیا غولی که با پیروزی نامنتظر ترامپ وارد استودیو جهان‌گرایان شده است، حاضر خواهد بود که به‌آسانی غول راه‌گم‌کرده، از صحنه خارج شود؟

پاسخ به این پرسش دشوار است. جهان‌گرایی با بیش از نیم‌قرن سابقه توانسته است ارگان‌های فراکشوری را در نقش یک حکومت جهانی شکل دهد. بدین‌سان دولت‌های سنتی، در سطح کشورها، فقط در نقش جزئی از یک کل انتزاعی عمل می‌کنند و اگر مقررات بازی جهان‌گرایانه را نپذیرند، به اشکال مختلف مجازات خواهند شد. کاهش درجه اعتباری که به افزایش نرخ بهره وام‌های دولتی می‌انجامد، یکی از این مجازات‌ها است. در چارچوب جهان‌گرایی، انواع تحریم‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی نیز برای به خط کشیدن دولت‌های محلی به کار گرفته می‌شود. مجازات حتی برای امضای یک باشگاه‌ــ مانند اتحادیه اروپا‌ــ نیز قابل تصور است. مجارستان به خاطر سیاست‌های ترامپی نخست‌وزیرش، ویکتور اوربان، صدها میلیون یورو جریمه شده است. خاویر میلی، رئیس‌جمهوری ترامپی آرژانتین، از دید جهان‌گرایان یک جذامی دیپلماتیک است. جورجا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا، هنوز با ضربدر سرخ جهان‌گرایان روبرو نشده است، اما آشکارا در قلب آنان جایی ندارد.

در حال حاضر، علی‌رغم این واقعیت که پیروزی ترامپ یک پیروزی گسترده و ریشه‌دار به نظر می‌آید و نتیجه حرکت آونگ سیاسی جهانی در جهت عکس جهان‌گرایی است، گفتمان بازگشت به الگوی دولت‌ــ‌ملت هنوز در سطح بین‌المللی تثبیت نشده است.

خبر خوب شاید این باشد که گلوبالیست‌ها هنوز نمی‌دانند چگونه با ترامپ شماره ۲ روبرو شوند. ترامپ شماره یک، از دید آنان، یک هدف آسان بود؛ تاجری راه‌گم کرده که تصادفا وارد دنیای سیاست شده و خودش هم حیران است که کجا برود! ترامپ شماره ۲ برعکس، با انتخاب یک تیم منسجم با کیفیت بالا و ارائه یک برنامه جاه‌طلبانه اما حساب‌شده، ممکن است بتواند حرکت آونگ را به سوی «اول آمریکا» به‌عنوان الگویی برای ملی‌گرایی در سطح جهانی تثبیت کند.

جهان‌گرایان البته تیراندازی لفظی به ترامپ شماره ۲ را حتی پیش از پایان مراسم تحلیف در واشینگتن آغاز کردند. خانم اورزولا فون درلاین، رئیس اتحادیه اروپا، در سخنرانی خود ترامپ را متهم کرد که در پی آغاز یک جنگ جهانی تعرفه‌ها است که حاصلی جز بحران اقتصادی نخواهد داشت. 

یکی دیگر از حملات اخیر به ترامپ او را در نقش «جنگ‌افروز» قرار می‌دهد. در حالی که دونالد ترامپ تنها رئیس‌جمهوری آمریکا در ۱۰۰ سال اخیر است که آمریکا را به جنگی تازه نکشید. در همان حال، ترامپ در تحمیل آتش‌بس در غزه و لبنان نقش موثری داشت و پایان دادن به جنگ اوکراین را نیز جزو اولویت‌های خود قرار داده است.

بعضی جهان‌گرایان از سوی دیگر می‌کوشند تا ترامپ را در نقش یک صلح‌طلب هیپی سال‌های ۱۹۶۰ میلادی بازترسیم کنند. روزنامه‌های فرانسه حتی از احتمال دریافت جایزه نوبل برای ترامپ در نقش صلح‌ساز در اوکراین و خاورمیانه سخن می‌گویند.

دو تاکتیک مختلف، حتی متضاد دیگر نیز برای حمله به ترامپ به کار می‌رود. نخست، ترامپ متهم می‌شود که می‌خواهد با افزایش فوق‌العاده بودجه نظامی آمریکا رقیبان یا دشمنان احتمالی را بترساند، اما در همان‌ حال، با اعمال فشار بر متفقانش به‌ویژه در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، خواستار تقویت بنیه دفاعی همه کشورهای «جهان آزاد» است.

تاکتیک دوم بر اساس این ادعا بنا شده است که ترامپ با یک برنامه سنگین و پیچیده می‌خواهد نه‌تنها آمریکا بلکه جهان را در زمینه‌های گوناگون تغییر دهد. در حالی که یک دوره چهار ساله برای عملی کردن چنان نقشه‌ای کافی نیست. در نتیجه، ترامپ ممکن است در بسیار زمینه‌ها دشمنانی بتراشد، بی‌آنکه بتواند اصلاحات عمقی را در طی چهار سال عملی سازد‌ــ چهارسالی که فقط نیمی از آن یعنی پیش از انتخابات میان‌دوره‌ای ۲۰۲۷ حمایت لازم برای برنامه او را تامین می‌کند.

تاریخ آینده را از پیش نمی‌توان نوشت. اما یک نکته مهم نیازمند تاکید است: ترامپ موفق شد میلیون‌ها آمریکایی را که خواسته یا ناخواسته از زندگی سیاسی ملی بیرون شده بودند، به صحنه بازگرداند. این بیرون ماندن یا غیریت را در دیگر دموکراسی‌های بزرگ از ژاپن گرفته تا اروپای غربی، کانادا، مکزیک و حتی هند، می‌بینیم. حتی اگر بخش کوچکی از برنامه ۱۱۰ماده‌ای «اول آمریکا» عملی شود، تاثیر روانی آن بر جامعه آمریکا انکار‌ناپذیر خواهد بود. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه