در سالهای اخیر برخی ایرانیان «درود» را جایگزین «سلام» کردهاند. این رویکرد در عوامل مختلف فرهنگی، زبانی، هویتی و سیاسی ریشه دارد.
علاقهمندان زبان و فرهنگ ایرانی چنین استدلال میکنند که «درود» ریشه پارسی دارد و استفاده از آن میتواند بازگشت به ریشههای ایرانی را رقم بزند. برخی دیگر نیز ضمن تاکید بر استفاده از واژه درود بر مبنای گرایشهای ملیگرایانه، آن را نوعی اعتراض و فاصلهگذاری از گفتمان مورد تایید حاکمیت میدانند. به باور این گروه، «سلام» ریشه عربی و غیر ایرانی دارد و با دین اسلام پیوند خورده و خودداری از استفاده از آن میتواند نافرمانی مدنی نیز محسوب شود. برخی دیگر نیز بر این باورند که از نظر معنایی، «درود» که مفهوم ستایش و آرزوی نیکی را تداعی میکند، بر «سلام» با بار معنایی دینی، برتری دارد.
افرادی که از «درود» استفاده میکنند، به دنبال تقویت زبان فارسی و کاهش نفوذ واژگان عربی در مکالمات روزمرهاند. آنان معتقدند که فارسی، بهعنوان زبان ملی باید از تاثیرپذیری بیش از حد از زبانهای دیگر، حفظ شود. این نگاه تا حدی به حساسیت تاریخی ایرانیان به نفوذ فرهنگی و زبان عربی بازمیگردد که پس از قرن هفتم میلادی شکل گرفت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
همین مسئله در مورد استفاده از واژه «سپاس» در برابر واژههایی مانند «ممنون» و «متشکرم» که ریشه عربی دارند، هم صدق میکند.
با این حال، چنانچه در ابتدا نیز گفته شد، اعتراض به گفتمان رسمی و حکومتی مهمترین دلیل استفاده از واژه «درود» به جای «سلام» است. چرا که واژه «سلام» به طور گسترده در ادبیات دینی و رسمی جمهوری اسلامی ایران استفاده قرار میشود و مخالفان حکومت معتقدند برای فاصلهگذاری با این نوع گفتمان ایدئولوژیک باید از واژههایی با اصالت فارسی مانند «درود» استفاده کرد که در ادبیات کهن و کلاسیک ایران نیز کاربرد فراوان داشته است و شاعران پارسیگوی نیز از آن استفاده کردهاند. همانند فردوسی که سروده است: ز یزدان و از ما بر آن کس درود/ که تارش خرد باشد و داد پود.
ریشه و معنای «درود» و «سلام»
واژه «درود» در ادبیات کهن فارسی آفرین و آرزوی نیکبختی است. برخی زبانشناسان معتقدند که این واژه در «دْرُوَت» زبان اوستایی ریشه دارد که آن نیز به معنای تندرستی و سلامتی است و امروز به صورت «درستی» درآمده است. البته برخی نیز این ادعا را مستند نمیدانند.
واژه «سلام» نیز از ریشه «سلم» در زبان عربی مشتق شده که معنای سلامتی، صلح و رهایی از آسیب را میرساند و عبارت «السلام علیکم» در میان مسلمانان بهعنوان «سلام» رایج است. با این حال، برخی زبانشناسان میگویند بهرغم اینکه «سلم» همریشه با واژههای عربی مانند یسلم، تسلیم، سلام و اسلام است، عربی نیست و این واژه پیش از ورود به زبان عربی، در زبانهای سامی دیگر، مانند آرامی، عبری و اکدی نیز وجود داشته است.
در زبان عبری، واژه «شالوم» (Shalom) به معنای صلح و سلامتی است و در مکالمات روزمره یهودیان هم بهعنوان «سلام» استفاده میشود. در زبان آرامی هم واژهای مشابه «شلاما» (Shlama) وجود دارد که همان معنی را میدهد.
از آنجا که آرامی و عبری از شاخههای زبانهای سامیاند و تاثیر زیادی بر زبان عربی گذاشتهاند، برخی معتقدند که واژه «سلام» از آرامی یا عبری به عربی وارد شده است. برخی محققان حتی پا را فراتر گذاشتهاند و حدس میزنند که واژه سلام از طریق زبان آرامی مورداستفاده هخامنشیان به عربی و بعد هم به زبان فارسی وارد شده است.
به گفته این گروه از پژوهشگران، در زبانهای ایرانی باستانی، مانند اوستایی و پهلوی، واژههایی مانند «هَخا» (haxa) به معنای سلامت و رهایی از آسیب وجود داشت که ممکن است معادلی برای این مفهوم در زبانهای ایرانی باشد.
زبان آرامی در ایران
زبان آرامی یکی از زیرشاخههای زبانهای سامی است که بیش از سه هزار سال قدمت دارد. این زبان بهعنوان زبان اداری و دیوانی در امپراتوریهای سومر، آشور و بابل استفاده میشد. برخی متون دینی مانند بخشهایی از کتاب دانیال نبی نیز به زبان آرامیاند. همچنین گفته میشود که حضرت عیسی، پیامبر مسیحیت، آرامیزبان بوده است و امروزه نیز تعداد اندکی از آشوریان و مسیحیان به گویشهای نوین آرامی سخن میگویند. با این حال، زبان آرامی در حال حاضر جزو زبانهای در معرض انقراض محسوب میشود.
جستجو در منابع تاریخی در مورد کاربرد زبان آرامی در ایران ما را به حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میرساند که داریوش اول هخامنشی، این زبان را بهعنوان زبان دیوانی و اداری امپراتوری پارس برگزید. خط آرامی نیز که آن زمان در منطقه بابل رایج بود، برای ارتباطات نوشتاری میان ساتراپیهای مختلف هخامنشی به کار گرفته شد. با این حال، زبان فارسی در مکالمات روزمره و نیز در برخی متون رسمی همچنان زنده ماند. این زبان حتی پس از سقوط هخامنشیان در مناطقی از ایران استفاده میشد.
«سلام» واژهای از خانواده زبانهای سامی
حتی اگر آنطور که برخی پژوهشگران میگویند، واژه «سلام» ریشه آرامی داشته باشد و برگرفته از زبانهای قدیمیتر سامی باشد، ورود آن به فارسی احتمالا از طریق عربی صورت گرفته است. بنابراین، این فرض که «سلام» واژهای ذاتا ایرانی است، چندان مستند به نظر نمیرسد، چون منشا اصلی آن به خانواده زبانهای سامی بازمیگردد. ولی در نهایت، این واژه بخشی از میراث زبانی فارسی شده و در ادبیات کلاسیک نیز کاربرد گسترده داشته است. بهعنوان مثال، حافظ میگوید: سلامی چو بوی خوش آشنایی/ بدان مردم دیده روشنایی
پیامدهای استفاده از دین به عنوان ابزار سرکوب
همانطور که در ابتدای این گزارش نیز اشاره شد، چرایی خودداری از واژگان مرتبط با دین اسلام نوعی صفآرایی مردمی در مقابل حاکمیت محسوب میشود. چرا که جمهوری اسلامی، طی نزدیک به پنج دهه دین را از گستره فردی خارج کرد و با تحمیل ایدئولوژی شیعی تمام زندگی و امور مردم را تحت کنترل درآورد و طی این سالها، بسیاری از آزادیهای فردی و اجتماعی مردم با توجیهات دینی محدود شدند.
پیامد استفاده ابزاری از دین این بود که بخشی از مردم، بهویژه نسلهای جوانتر، آن را نه بهعنوان یک اعتقاد شخصی، بلکه بهعنوان یک ابزار سرکوب ببینند و از آن فاصله بگیرند. علاوه بر آن، باید به تلاش حکومت برای تحمیل مفاهیم دینی در زندگی مردم نیز اشاره کرد. حکومت همچنین میکوشد از اصطلاحات عربی در ادبیات حکومتی بهطور گسترده استفاده کند، برخی نامهای فارسی را به عربی تغییر دهد و بر آموزش زبان عربی در مدارس تاکید دارد.
خمینی و خامنهای، دو رهبر جمهوری اسلامی، همواره در سخنانشان بهجای «ملت ایرانی» بر «امت اسلامی» تاکید کرده و میکنند. عطش سیریناپذیر آنها برای ایجاد حکومت اسلامی در قلمرویی فراتر از مرزهای ایران باعث شد که آنها برای برقراری ارتباط با دیگر مسلمانان، زبان غالب آنان یعنی عربی را بهصورت مویرگی و بهتدریج جایگزین زبان فارسی کنند.
در این روند شخصیتهای تاریخی و فرهنگی ایران همچون کوروش، فردوسی، و زرتشت رسما نادیده گرفته یا حتی تحقیر شدند. در مقابل، شخصیتهای اسلامی مانند امامان شیعه مورد احترام ویژه قرار گرفتند. از سوی دیگر بسیاری از وعدههای انقلاب اسلامی، از عدالت اجتماعی گرفته تا رفاه اقتصادی، تحقق نیافت و فساد، ناکارآمدی و سرکوب سیاسی، باعث شد که بخش قابل توجهی از مردم حکومت را با اسلام یکی بدانند و از آن دلزده شوند. این سیاستها موجب شد که بسیاری از ایرانیان احساس کنند هویت ملیشان در حال تضعیف است و در نتیجه، واکنشی منفی نشان دادند.