اخیراً کسی به دفترم آمد و پرسید «تولانی کجاست؟» منشی جواب داد «ببین تولانی آن خانمی است که بلوز سفید پوشیده.» دو زن دیگر هم در دفتر سفید پوشیده بودند. منشی دوباره گفت «آن زنی که موهایش قهوهای است.» سه زن دیگر هم در دفتر بودند که موی قهوهای داشتند. منشی دیگر راهی برای توصیف من نداشت، پس من به کمکش شتافتم، شادمان دستها را در هوا تکان دادم و گفتم «منم، اینجام، این زن سیاهپوسته.»
من تنها زن سیاهپوست و اصلاً تنها آدم سیاهپوست در دفتر بودم. تا واژه «سیاه» را گفتم همه بیمعطلی واکنش نشان دادند. فضای دفتر بلافاصله سنگین و حتی آزاردهنده شد. انگار فحش نژادپرستانهای داده بودم و میفهمم چرا. چون سفیدپوستان از واژگان نژادی میترسند.
اما بگذارید صریح بگویم، من زنی سیاهپوستم و خوش دارم با همین نام من را بشناسند.
به نظر میرسد بسیاری از سفیدپوستان گرفتار جو سنگین آن روز در دفتر کار میشوند. از همینجا معلوم میشود چرا معمولاً به سیاهپوستان میگویند «رنگینپوستان». این واژه از لحاظ سیاسی به نظر درست میآید، همهشمول و بهتر از واژه قدیمی «رنگین» است اما بااین حال من یکی طرفدارش نیستم.
اصطلاح «رنگینپوست» واژهای وارداتی از آمریکا است و برای توصیف همه کسانی به کار میرود که سفیدپوست نیستند. اولین بار در فضای مجازی به این کلیدواژهها برخوردم: ر.پ (رنگینپوستان) و ز.ر.پ (زن رنگینپوست). اوایل اذیتم نمیکردند. واژههایی مناسب و محترمانه و عنوان خوبی برای من و گروه دوستان رنگارنگم بودند.
اما در عین حال به لطف رسانههای اجتماعی، استفاده از این واژهها راه حل خوبی برای تنبلی مردم در خطاب کردن افراد بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بله، همه قومیتها با تبعیض مواجه میشوند و مجبورند کلیشههای نژادی را تحمل کنند، اما نه مثل سیاهپوستان یا زنان سیاهپوست. آنها نه از رنجی که من میبرم خبر دارند و نه از دستاوردهایم نصیبی. هر گروهی مشکلات خودش را دارد. من بعد از دیدن آگهی نایک «هیچچیز لندننشینی نمیشود»، به این نتیجه رسیدم. همان آگهی که اوایل امسال پخش شد. آن آگهی در ستایش تکثر موجود در لندن بود و در آن ستارگان رنگارنگ از جمله اکپتا، گیگز و مایکل داپا حضور داشتند. من به عنوان زنی سیاهپوست خیلی از آگهی خوشم آمد، اما بینندگان آسیایی به آن واکنش نشان دادند و گفتند احساس میکنند نمایندهای در آن ندارند. این نشان میدهد ما گروه واحد و همگنی نیستیم.
اخیراً از طریق رسانههای اجتماعی فهمیدهام فقط من نیستم که احساس خوبی نسبت به واژه «رنگینپوستان» یا «زنان رنگینپوست» ندارم. آخر هفته پیش بیانسه در کوچلا اجرا داشت و منظورم از اجرا این است که دو ساعت تمام در نهایت استادی، بینقص و یکنفس خواند. آن اجرا تا بن دندان سیاهپوستی بود. اصلاً سربلندانه در گرامیداشت سیاهپوستی بود. بیانسه از نهادهای سیاهپوستان تقدیر کرد و آن نیایش معروف سیاهپوستان «یکایک با هم بخوانیم» را هم اجرا کرد. او حتی از برگزارکنندگان جشنواره کوچلا تشکر کرد که اجازه دادند اولین زن سیاهپوستی باشد که برنامه آغازین یکی از بخشهای این جشنواره را اجرا میکند. با این حال وقتی در مورد این برنامه صحبت میکنند به بیانسه میگویند «زن رنگینپوست».
بیانسه زنی رنگینپوست، دارای سه فرزند و فمینیست با کفش پاشنهبلند و آن خواندن دقیق و درستش دو ساعت تمام اجرا کرد، دستینی، سولانژ و همسرش را به روی صحنه آورد، تمام مدت رقصید و چهار بار سر و لباسش را عوض کرد و خوش درخشید. او بهترین برنامهساز نسل ما است و اصلاً این عنوان را معنا کرده است.
ممکن است سفیدپوستان نسبت به استفاده از برخی واژگان نژادی احساس خوبی نداشته باشند اما به من یا بیانسه ربطی ندارد آنها چه احساسی دارند. وقتی به ما میگویند «رنگینپوستان» انگار سیاه بودن ما را مهار کردهاند. انگار روی آن سرپوش میگذارند تا هویتمان را دلپذیرتر نشان دهند.
در این زمانهای که باید فریاد زد: «سیاهان هم حق حیات دارند»، من از سیاه بودن خوشم میآید. سیاه بودن یعنی عضو گروهی قوی و زیباییآفرین از انسانها بودن، گروهی که با وجود تمام سختیها همچنان سربلند و استوارند. سیاه بودن نقطه قوت من است، نشان افتخاری است برای من و علت بانمک و تودلبرو بودنم است. سیاه بودنم را خیلی بیشتر از اینها دوست دارم که بخواهم آن را زیر نقاب «رنگینپوست» مخفی کنم.
© The Independent