در ایران بر روی بیشتر چهرههای سیاسی پردهای کشیده شده است که نمیتوان از ورای آن به درستی آن چه را که در پس سایهها میگذرد شاهد بود.
قرنهای طولانی عدم آزادی بیان، سانسور و پنهان کردن اسناد و مدارک دولتی از مردم و پژوهشگران باعث شد تا هر کس از ظن خود یار کسی شود بی آن که بداند در پس پرده واقعا چه کسی نشسته است.
مصدق اگر چه در دوران سلطنت پهلوی مناصب دولتی و حکومتی داشت اما آن چه او را در تاریخ ایران ماندگار کرد اتفاقاتی بود که از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۳ افتاد و بخش مهمی از آن بر پایه اقدامات شخص او بود.
تا پیش از انقلاب اسلامی در ایران، پادشاهی پهلوی روز سرنگونی دولت او را به عنوان یک جشن ملی با نام «رستاخیز ۲۸ امرداد» برگزار میکرد و پس از انقلاب ایران نیز اگر چه این رویداد را با نام «کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد» در تقویم ثبت کردند اما نام مصدق هرگز به نیکی و احترام برده نشد و حتی خیابانی به نامش نماند.
در شصت سال گذشته، رسانهها و جراید رسمی و دولتی چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی تلاش کردهاند تا چهره محمد مصدق را آن طور که خودشان میپسندند به مردم معرفی کنند. از انبوه کتابهایی که منتشر شد و او را خائن به شاه و ملت و بازیچه دست بیگانه خواندند تا تحریف مستندات تاریخی در کتابهای درسی نظام آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی تا او را مردی ضداسلام و روحانیت جلوه دهند.
در این میان گاهی با انتشار اسنادی در خارج از کشور نوری کمسو به تاریخ ایران در مورد نخست وزیر مشهورش تابانده میشد.
آن چیزی که ما از دوران کوتاه نخست وزیری مصدق میدانیم در لایههایی از حس وطنپرستی ناشی از پایمال شدن غرور ملی ایرانیان پس از شهریور ۱۳۲۰ پیچیده شده است.
محمد مصدق در سال ۱۲۸۵ شمسی در سنگلچ در خانوادهای متمول و شاخص متولد شد. پدرش وزیر دفتر ناصرالدین شاه بود. خودش در جوانی مستوفی خراسان شد. هنوز سیساله نشده بود که فکر وکالت مجلس به سرش افتاد. در دوران سلطنت محمدعلی شاه اجازه تحصیل را در فرنگ گرفت و به فرانسه رفت و از اولین ایرانیانی بود که مدرک دکترای حقوق داشت.
در زمان جنگ جهانی اول به ایران بازگشت و معاون اداره مالیه شد. به گفته خودش با «یاسی فوقالعاده» استعفا داد و دوباره به اروپا رفت. مشیرالدوله از او خواست که به ایران برگردد و والی فارس شود.
در آن جا بود که نخستین مناقشات رودرروی او با مستشاران انگلیسی آغاز شد. بنابر قرارداد ۱۹۱۹ انگلیسیها توقعاتی از او داشتند که به آنها توجه نمیکرد.
در ماجرای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، حاضر به همکاری به سیدضیا نشد و استعفا داد و به تهران فراخوانده شد. دیری نگذشت که دولت سیدضیا نیز سقوط کرد و قوامالسلطنه نخست وزیر شد و مصدق را به وزارت مالیه گمارد. پس از آن والی آذربایجان شد.
در سال ۱۳۰۲ وزیر امور خارجه شد اما پس از آن حاضر نشد در دولت سردارسپه منصبی را بپذیرد.
حتی پس از آن که سردار سپه، رضا شاه پهلوی شد نیز تقاضای نخست وزیری را نپذیرفت و ترجیح داد در مجلس بماند.
زمان اشغال ایران در شهوریور ۱۳۲۰ به علت مخالفتهایی که با حکومت داشت در احمد آباد به تبعید رفت. پس از رفتن رضا شاه با آن که حکم آزادیش صادر شد اما ترجیح داد به تهران برنگردد.
تا سال ۱۳۲۲ که در جریان رای اعتماد به نخست وزیری سهام الدین بیات، شرطی را به نقل از نمایندگان دیگر عنوان کرد که اساس و پایه ملی شدن صنعت نفت شد.
مصدق از جانب جناح اکثریت، شرط رأی اعتماد به دولت بیات را ممنوعیت عقد هر گونه قرارداد برای اعطای امتیاز نفت به هر دولت یا شرکت خارجی تعیین کرد.
از این جا به بعد ماجرا میان جبهههای قدرتمندی از افراد، کشورها و سیاستمداران دست به دست شد.
تکنوکرات تحصیلکرده و حقوقخوانده با سالها سابقه کار اجرایی در دولتهای مختلف، در مقابل دربار پهلوی و سفارتخانههای روس و انگلیس و بعدها بازار و روحانیون قدرتمند آن زمان قرار گرفت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آن چه را از این تاریخ تا روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ پیش آمد و ماجراهایی که به ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ختم شد، نمیتوان به آسانی از میان حب و بغض مخالفان و موافقان مصدق بیرون کشید و در روشنایی حاصل از انتشار مدارک تاریخی منصفانه بررسی کرد.
طرفداران نظام سلطنت او را مردی ضدمیهن میبینند. از دید جمهوریخواهان سرنگونی او از نقاط سیاه پرونده سلطنت محمدرضا شاه بود. ملیگرایان او را برای این که به اندازه کافی سرسخت نبود شماتت میکنند. مذهبیها او را عامل انزوای روحانیون میدانند و طرفدارانش او را به دلیل ایستادگی در برابر نهاد دین و سلطنت میستایند.
آن چه سالها پس از محاکمه مصدق، پاک کردن نام او از تاریخ، بدگویی از او در کتابهای درسی و افسانهسراییهای طرفدارانش درباره او، باقی مانده است نشان میدهد که هنوز و پس از گذشت بیش از نیم قرن، هنوز در دنیای سیاست ایران «مصدق» نامی است مناقشهبرانگیز.