با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری و افزایش احتمال حضور سپاه در صحنه انتخابات، نیروهای مختلف سیاسی درون حاکمیت نیز در تلاش هستند تا خود را با تغییرات آتی هماهنگ کنند. هر دو سر طیف اصلاحطلب و اصولگرا تابهحال گزینههای متعددی با سابقه سپاهی را بهمنظور کاندیداتوری در انتخابات معرفی کردهاند.
در همین راستا و در آخرین اظهارنظر، سعید لیلاز، عضو حزب کارگزاران سازندگی در گفتگویی اظهار داشت که مشکل جامعه ایران در حال حاضر، «فساد»، «ناکارآمدی» و «عدم انسجام» است و راهکار حل این مشکلات و گذار ایران از شرایط نابسامان فعلی و رسیدن به ساحل امن، حضور یک رئیسجمهور نظامی است. لیلاز در سخنان خود تلاش کرد تا با ارجاع به تاریخ موفق رضاشاه پهلوی و ناپلئون بناپارت ثابت کند که از هم گسستگی فعلی ایران نیز تنها با حضور یک رئیسجمهور نظامی امکانپذیر است. ازاینرو چون سپاه پاسداران تنها نیروی منسجم نظامی - سیاسی موجود است، باید دستکم ۵ و حداکثر ۱۰ سال خود را به دامان آن بیفکنیم تا رئیسجمهور مقتدر نظامی، ما را به ساحل امن برساند.
این سخنان لیلاز با واکنشهای بسیاری مواجه شد. اما به هر صورت باید توجه داشت که لیلاز دارای پیشینه کارگزارانی است و این گروه سیاسی بارها ثابت کرده که هیچگونه ارزش ثابتی در عرصه سیاست برایش وجود ندارد و جابهجایی مرزهای آن امکانپذیر است.
تکنوکراتهای کارگزاران با ادعای واقعگرایی معتقدند که در حکومتهای استبدادی به دلیل آنکه شریان اقتصادی کشور در دستان حاکم اقتدارگراست، تنها راه بهبود شرایط، همکاری با حکومت و ایجاد تغییرات از بالاست. ازاینرو آنها از زمان شکلگیری خود در دوره ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، همواره تلاش کردند تا روابط خود را با هسته سخت قدرت مستحکم نگه دارند تا بهوسیله آن بتوانند به منابع اصلی تولید ثروت در کشور نزدیک باشند. این سیاست تا به امروز نیز مؤثر بوده است. در دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی نیروهای تکنوکرات در سطوح وزیران و مدیران ارشد همواره حضور پررنگی داشتند. در زمان دولت محمود احمدینژاد نیز، علیرغم حوادث سال ۸۸ و دستگیری برخی از سران این حزب، بااینحال نیروهای کمتر شناخته شده کارگزاران در نهادهای انتصابی اقتصادی زیر نظر رهبر، بهعنوان مدیران میانی مشغول به کار بودند. همین نزدیکی به قدرت باعث شد تا کارگزاران در گذر زمان نیاز کمتری به رأی و حکایت مردمی پیدا کنند. زیرا در حکومتی که برای رسیدن به جایگاههای رفیع قدرت نیازمند رأی نیست، دلیلی ندارد فرد در مسیر تأمین نظر افکارعمومی برآید.
سعید لیلاز نیز با همین پیشینه فکری، مدعی میشود که مردم مخالف حکومت در کف خیابان شعار دادند «رضاشاه روحت شاه» و حامیان حکومت مستقر نیز معتقدند یک رضاشاه اسلامی میتواند به ایران بحرانزده امروز کمک کند. اگرچه لیلاز دستکم در مورد بخش دوم ادعایش هیچ سندی ارائه نکرد.
نخست آنکه به نظر میرسد لیلاز قصد دارد تا با یک مقدمه تاریخی، نتیجه را به نفع ایدههای حزب خود مصادره به مطلوب کند. واقعیت این است که حمایت از رضاشاه در اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸، در واقع نوعی دهان کجی به کل ساختار حکومت بود. از طرف دیگر آن مردمی که در خیابان شعار میدادند بخش بزرگی از مشکلات امروز کشور را نتیجه عملکرد خود همین نظامیها و سپاه پاسداران میدانند. بسیاری از شعار دهندگان توسط نیروهای سپاه کشته شدند. حال اینکه بخواهیم شعارهای ضد کل ساختار را با تحریف ماجرا به سود سپاه مصادره کنیم، از واقعیت به دور است.
افشای خانههای گرانقیمت و زندگی لوکس بسیاری از سرداران سپاه موید آن است که این بخش از حکومت، با استفاده از اسلحه و قدرت فرا سیاسی، توانستهاند ثروت هنگفتی را برای خود فراهم کنند. این ثروت که بر اساس افشاگریهای صورتگرفته و اسناد منتشر شده، از طریق دورزدن قانون، قاچاق و رانت بهدستآمده طبقه سرمایهدار نوظهوری را پدید آورده که حتی امکان حسابرسی را از قوه قضائیه سلب کرده است. حال آقای لیلاز باید توضیح دهد چنین نهاد فاسد و قدرتمندی در صورت قبضه مابقی قدرت سیاسی، آیا مختارانه از منافع طبقاتی خود چشم میپوشد؟
لیلاز در بخش دیگر بیان میکند، سپاه بهعنوان مجری «بناپارتیسم» میتواند طی یک دوره پنجساله بهمانند چین، روسیه، میانمار و ویتنام دشمنی با آمریکا را کنار خواهد گذاشت و در حوزه داخلی نیز انرژی بسیاری را آزاد خواهد کرد. اگرچه او تأکید میکند در داخل کشور این خفقان فعلی باقی خواهد ماند.
باتوجهبه وابستگی لیلاز به طیف هوادار اقتصاد آزاد و سرمایهداری، خیلی دور از ذهن نبود که او از بناپارتیسم حمایت کند. اگرچه دوران بناپارتیسم، بهعنوان دوران سرکوب موقت انقلاب و دموکراسی، قتلعام سیاسی گسترده و احیای قدرت سرمایه داران محسوب میشود که در پایان نیز با خوبی و خوشی پایان نیافت و موجب نابودی کامل نظام اقتدارگرا در فرانسه شد. حال در این شرایط مشخص نیست که لیلاز کدام بخش از دوران بناپارتیسم را بهعنوان الگوی موفق برای سپاه پاسداران معرفی میکند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
پیشبینی او در مورد کاهش تنش با ایالات متحده در حالی صورت میگیرد که فرماندهان این نیروی نظامی بارها آمریکا را دشمن شماره یک خود معرفی کردند. اما حتی اگر آنها تصمیم به تغییر موضع بگیرند، اقناع حامیان داخلی نیازمند سرکوبی گستردهتر است. بهنحویکه این بار سپاه تنها با اکثریت آزادیخواه مواجه نمیشود، بلکه اقلیت رادیکال حامی او نیز با سپاه دچار تفاوت در آرمان میشوند.
لیلاز مدعی میشود فشاری که امروز ایران تحمل میکند از زمان حمله مغول به ایران تا امروز بیسابقه است. این سخن بهواقع برای کسانی که تاریخ ایران را مطالعه کردند، سخن گزافی است. در ایران امروز دستکم زیرساختهای لازم وجود دارد و اکثریت جامعه از سطح سواد مناسبی برخوردار است. اما در دورانی که رضاشاه تغییرات بنیادی را آغاز کرد و آقای لیلاز به آن ارجاع میدهد، ایران شرایط بهمراتب وخیمتری را سپری میکرد. احتمال تجزیه ایران، نبود زیرساختهای لازم، نبود نهادهای سیاسی قابلاعتنا و اکثریت ناآگاه نشان میدهد که ایران در همان زمان و در قیاس با سایر کشورها، از منابع انسانی و اقتصادی ضعیفتری برخوردار بوده است. اما در شرایط فعلی دستکم نیروی انسانی کارآمد، (اگرچه از سوی حکومت حذف شده) همچنان موجود است.
او در بخش پایانی سخنانش ایالات متحده را نیروی رو به افول عنوان کرد که با روی کار آمدن رئیسجمهور نظامی و تغییر صحنه، ، میتوان با آن مقابله کرد. اگرچه این قبیل سخنان در میان سیاست ورزان جمهوری اسلامی تکراری است و از زمان ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، بارها پیشبینی افول و فروپاشی ایالات متحده مطرح شد. اما واقعیت آن است که این کشور همچنان قدرت برتر اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهان است که بنا به سازوکارهای بینالمللی، هنوز توان ایجاد اجماع عمومی برای یک اقدام نظامی را دارد. از سوی دیگر اساسا مشخص نیست که چرا جمهوری اسلامی برای خود آرمان نابودی آمریکا قائل است.
در نهایت آنچه در میان سخنان لیلاز نگرانکننده به نظر میرسد آن است که نیروهای سیاسی تکنوکرات در کشور آنقدر عقبنشینی کردهاند که برای باقیماندن بر سر سفره انقلاب، حاضر هستند تمامی مرزهای سیاسی و اخلاقی را رد کنند و حتی این بار پشت یک سپاهی بایستند.