مصباح یزدی که امروز درگذشت، نقشی مهم در تحکیم مبانی نظری و عملی حکومت جمهوری اسلامی در دوران رهبری علی خامنهای داشت. او با تایید علی خامنهای در سال ۱۳۶۸ به رهبر تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی کمک کرد تا جایگاه مذهبی و فقهی ضعیف خود را بین روحانیون پرنفوذ قم تقویت کند.
این حمایت فقهی و مذهبی مصباح یزدی از خامنهای ۳۱ سال ادامه داشت و در هر دوره به شکل متفاوتی بروز یافت. هنگامی که خامنهای در سال ۱۳۶۸ به رهبری جمهوری اسلامی رسید، حتی آیتالله بودنش که حداقل شرایط لازم برای رهبر شدن طبق قانون اساسی وقت جمهوری اسلامی بود به شدت زیر سوال بود. منتقدین خامنهای معتقد بودند که او حتی آیتالله هم نیست در حالی که قانون اساسی آیت الله العظمی و مرجع تقلید بودن را برای رهبر لازم میدانست. در این دوره مصباح یزدی از روحانیونی بود که در حمایت از خامنهای وارد میدان شد و از واجد شرایط بودن او برای رهبری دفاع کرد.
در اوایل دهه ۱۳۷۰ هم که بحث اعلام مرجعیت خامنهای با زور و فشار وزارت اطلاعات مطرح شد، دو روحانی نزدیک به خامنهای در قم از حامیان اصلی این موضوع بودند. نخست محمد یزدی رییس وقت جامعه مدرسین قم و دیگری مصباح یزدی. درست پس از این حمایت خاص مصباح یزدی از مرجعیت خامنهای، وی هم دو امتیاز ویژه به مصباح یزدی داد. نخست آنکه با حمایت خامنهای و حکومت، مصباح یک مدرسه خاص خودش را برای تربیت طلاب و روحانیون به نام موسسه امام خمینی ایجاد کرد. این مدرسه که ردیف بودجه خاصی هم در بودجه سالانه جمهوری اسلامی یافت ماموریت داشت تا روحانیونی را که برای تصدی مقامات حکومتی مورد نیاز است تربیت کند. مزیتی که باعث شد شاگردان و نزدیکان و مریدان مصباح یزدی کنترل بسیاری از سمتهای حساس و کلیدی در جمهوری اسلامی را برعهده گیرند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
امتیاز دیگر خامنهای برای مصباح یزدی معرفی کردن او به عنوان نظریهپرداز اصلی فقه سیاسی و حکومتی در جمهوری اسلامی بود. خامنهای به صراحت اعلام کرد که از نظر او مصباح یزدی، مرتضی مطهری زمانه است. مرتضی مطهری که در سال ۱۳۵۸ و همزمان با تاسیس جمهوری اسلامی ترور و کشته شد، از شاگردان مهم روحالله خمینی بود که بسیاری معتقدند بعد از خود خمینی مهمترین نقش را در نظریه پردازی حکومت جمهوری اسلامی داشته است. با اعلام چنین حمایتی از سوی خامنهای، اعضا و فرماندهان سپاه پاسداران گروه گروه به دیدار مصباح یزدی برده میشدند و نظرات فقهی و سیاسی افراطی او در حمایت از خامنهای به طور گسترده در سپاه پاسداران ترویج میشد. این در حالی بود که در دوره حکومت روح الله خمینی، مصباح یزدی از روحانیون نزدیک به خمینی محسوب نمیشد و حتی نوعی دوریگزینی از او و افکارش در حلقه اطرافیان خمینی ترویج میشد.
مصباح یزدی همچنین در اواسط دهه ۱۳۷۰ در راستای حمایت از خامنهای شروع به حملات مداوم و گستردهای به منتقدین رهبر کرد. یکی از مهمترین این موارد در دهه ۱۳۷۰ حملات او به عبدالکریم سروش بود که نقد حاکمیت و نظریه ولایت مطلقه فقیه را شروع کرده بود. نظرات مصباح یزدی باعث تحریک بسیاری از افراطیون برای حملات به سروش و دیگر منتقدین رهبر و حاکمیت و دگراندیشان شد.
در سال ۱۳۷۶ هم که محمد خاتمی به ریاست جمهوری رسید، مصباح یزدی در نقش یکی از مخالفان اصلی اصلاحطلبان و منتقد محمد خاتمی ظاهر شد. نظرات او باعث تشویق لباس شخصیها برای حملات به تجمعات و افراد دگراندیش شد. مصباح یزدی معتقد بود مردم حقی در انتخاب رئیس جمهور ندارند و این فقط خداوند است که به حکومت مشروعیت میبخشد و اگر ولی فقیه رای مردم را تنفیذ نکند رییس جمهور فاقد مشروعیت و طاغوت است.
او همچنین در اواسط دهه ۱۳۸۰ یکی از حامیان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بود و در دور اول ریاست جمهوری او حمایتهای بسیاری از دولت کرد اما هنگامی که بین محمود احمدی نژاد و علی خامنهای در اوایل دهه ۱۳۹۰ بر سر برکناری وزیر اطلاعات اختلاف افتاد، مصباح یزدی ترجیح داد در کنار خامنهای بایستد.
مهمترین نظرات فقهی و سیاسی مصباح یزدی را اما باید ترجیح حکومت اسلامی بر جمهوری اسلامی و نظریه کشف ولی فقیه دانست. مصباح یزدی به حکومت اسلامی معتقد بود و نه جمهوری اسلامی و مبنای مشروعیت قدرت و حکومت را خدا و روحانیون به عنوان نمایندگان خدا روی زمین میدانست و اصالت و حقی برای مردم و رای آنان قائل نبود. در عمل هم جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی مورد نظر او شبیه بود تا یک جمهوری عرفی. مصباح یزدی معتقد بود حتی اعضای مجلس خبرگان هم ولی فقیه را انتخاب نمیکنند، زیرا به اعتقاد او ولی فقیه در عمل وجود دارد و حاضر است و خبرگان فقط او را کشف میکنند.
مصباح یزدی در واقع در تمامی دوران رهبری علی خامنهای سطح حمایت فقهی و نظری و عملی خود از او را روز به روز ارتقا داد و قائل به کمترین نظارتی هم از سوی خبرگان بر رهبر نبود. در عرصه عملی هم، او تنها روحانی سرشناسی بود که حاضر شد در برابر دوربینها بر پای خامنهای، بیفتد و تلاش کند پای او را ببوسد. او در مقام نظری و عملی پابوس رهبر و قدرت بود.