رضا مرزبان، روزنامهنگار پیشکسوت و برجسته، هفتم دی ماه ۱۳۹۳، در سن ۸۵ سالگی در بیمارستانی در حومه پاریس درگذشت.
مرزبان یادآور نسلی از روزنامهنگاران است که در برابر سانسور و عدم آزادی بیان قد علم کردند و هزینه بسیاری دادند. در دوران شاه به رغم آنکه او برای سالها ممنوعالقلم بود، در ایران میزیست و اجازه انجام کارهایی دیگر داشت. در سالهای بعد از انقلاب و به خصوص پس از خرداد شصت، او همچون بسیاری از همنسلانش که به سودای رسیدن به آزادی بیان و قلم با جریان انقلاب همراه شده بودند، از بیم جان به ترک یار و دیار تن داد و به غرب آمد. مرزبان از جمله روزنامهنگارانی بود که ترجیح داد به خارج کوچ کند تا بتواند در دفاع از آرمانهای فکری خود، امکان انتشار نوشتههایش را داشته باشد.
مرزبان در سال ۱۳۰۷ در مشهد زاده شد. در رشته روزنامهنگاری لیسانس گرفت اما جذب فعالیتهای سیاسی شد. او به حزب توده پیوست و پس از وقایع ۲۸ مرداد و بازداشت اعضای حزب توده، دستگیر و مدتی در زندان بود. تجربه زندان به او آموخت که روزنامهنگار نباید فعال سیاسی باشد و باید کشف حقیقت را بر هر فعالیت دیگری ترجیح دهد. از آن پس با گروهی از روزنامهنگاران که دل در گروه کارهای علمی روزنامهنگاری داشتند (همانند صدرالدین الهی و کاظم معتمدنژاد) به شکلدهی دانشکده روزنامهنگاری همت گماشت. او سپس به دعوت مصباحزاده به روزنامه کیهان پیوست. اصالت مشهدی و حشر و نشر در محافل ادبی سبب شد تا دوستی عمیقی با مهدی اخوان ثالث پیدا کند. این دوستی انگیزهای شد تا در سرودن شعر در دو سبک کهن و نو نیز طبعآزمایی کند. نتیجه آن دفتر شعری است به نام «آتش در جنگل» که تاملات و دغدغههای فکری او را در قالب این سبک ادبی بیان کرده است.
از سال ۱۳۴۴ به اتفاق گروهی دیگر از روزنامهنگاران علاقهمند به فعالیتهای صنفی، مرزبان نخستین سندیکای نویسندگان مطبوعات را تاسیس کرد. گرچه این سندیکا در سالهای پیش از انقلاب سهمی جدی در فروزان کردن شعلههای انقلاب داشت، پس از انقلاب با هجوم هسته سخت قدرت ابتدا معلق و سپس به تعطیلی و کوچ اجباری برخی از روزنامهنگاران به خارج از ایران انجامید. البته مرزبان در خارج از ایران هم از پا ننشست و برای ایجاد سندیکای نویسندگان و روزنامهنگاران در تبعید، کمکهای فراوانی کرد.
اختناق و سانسور در دو بازه زمانی قبل و بعد از انقلاب
مرزبان به عنوان روزنامهنگاری که عمر خود را در مبارزه با سانسور گذراند، تجربیات خود از این دوران را در مقالات و یادداشتهایش آورده است.
در مقالهای که هشتم فوریه در نشریه آرش چاپ پاریس منتشر شد، مرزبان هم به وجود سانسور در دوران شاه انتقاد میکند و هم به اختناق و سانسور در سالهای پس از انقلاب.
در این مقاله مینویسد وزارت اطلاعات از سال ۳۴ با دست گذاشتن روی هزینههای مربوط به مطبوعات، آنها را به «جیرهخواران دریوزهگر خود تبدیل کرد.»
توصیف او از سالهای سانسور پس از انقلاب اما تصویر وحشتناکتری میدهد. به باور او فترت کوتاهمدت بعد از سقوط شاه را نباید آزادی یا به گفته او بهار آزادی نام نهاد چرا که «هجوم و تظاهرات تهدیدآمیز و خشن روزانه در برابر اداره روزنامه و انتقال تحریریه و حمله شبانه حزبالله به چاپخانهها تا لحظه تصرف قطعی یا برچیدن روزنامهها ادامه یافت.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
روزنامه پیغام امروز؛ توقف در هشتماهگی انقلاب
«پیغام امروز» روزنامهای بود که سال ۱۳۳۷ شروع به کار کرد. مرزبان از سال ۱۳۴۴ سردبیری آن را بر عهده داشت که در مقاطعی به توقیف ادواری نشریه و ممنوعالقلمی او انجامید. پس از انقلاب اما او از نخستین کسانی بود که متوجه شد جمهوری اسلامی آن چیزی نیست که او و همفکرانش انتظار داشتند. در هشتم اسفندماه ۱۳۵۷، در سرمقاله نخستین شماره روزنامه پیغام امروز بعد از انقلاب، از اهمیت رای مردم، دفاع از آزادی بیان و نیز مبارزه با امپریالیسم نوشت؛ شعاری که آن روزها بیتالغزل روزنامههایی با گرایش چپ، به خصوص چپ مارکسیستی بود. در شماره ۱۲ فروردین که با روز اعلام نتیجه رای مردم به جمهوری اسلامی همزمان شد، مطالبی منتشر شد که برخی از نیروهای اجرایی و نیز صداوسیما را به جبههگیری علیه نیروهای پیشرو متهم میکرد. در همین شماره بود که از انحراف انقلاب سخن گفت: «تجربههای نیم قرن گذشته نشان داده است که ضدانقلاب، مکارانه، برای انحراف مسیر انقلابها، میکوشد جای نیروهای پیشرو و آگاه را پر کند و رهبری انقلاب را به دست گیرد و از چسباندن هیچ برچسبی به تارک نیروهای انقلابی و پیشرو روگردان نیست.» روزنامه «پیغام امروز» در این روزها به تریبونی برای نیروها و گرایشهایی تبدیل شد که در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت نکرده بودند. انتشار انتقادهای تند، صریح و بیپروا در سرمقالهها، مقالات و یادداشتهای این روزنامه، نیروهای مقابل را به این جمعبندی رساند که در غیاب دولتی مقتدر و مماشاتهای دولت موقت در برابر بیقانونی، ماجرا باید به سمت تعطیلی و توقف فعالیت این روزنامه سوق پیدا کند.
پیشبینی میشد که «پیغام امروز» و «آیندگان» با سانسور مواجه و یا تعطیل شوند. اما انتشار یادداشتی بدون امضاء، در صفحات یک و سه روزنامه که همزمان با سالگرد فاجعه سینما رکس آبادان بود، صبر نیروهای به ظاهر انقلابی و دو آتشه ولی در باطن محتسبمزاجان ضد آزادی بیان را به سر آورد. این یادداشت همراه با خبر راهپیمایی اعتراضآمیز خانوادههای جانباختگان حادثه سینما رکس و در اعتراض به سکوت دولت موقت منتشر شد. امروز میدانیم که نظام شاهنشاهی نقشی در به آتش کشیدن آن سینما نداشت. گروهی این جنایت را مرتکب شدند و آن را به عوامل شاه نسبت دادند. بیاعتمادی افکار عمومی به رژیم شاه، به باور این شایعه در میان مردم کمک کرد و تا سالها عوامل شاه مسبب آن دانسته شد. این در حالی که مشخص بود عوامل و نیروهای دیگری این کار را انجام دادند؛ کسانی که به گفته صفایی فراهانی در گفتوگو با حسین دهباشی، حتی به مقام نمایندگی مجلس هم رسیدند. فاجعه سینما رکس حادثهای بود که آیتالله خمینی مستقیم درباره آن سخن گفت و آن را به نیروهای شاه منتسب کرده بود و لذا کنجکاوی در آن باره میتوانست برای یک رسانه مشکلاتی ایجاد کند. به نظر میرسید مرزبان به عنوان روزنامهنگاری جسور، اطلاعاتی به دست آورده بود که نشان میداد این فاجعه را عوامل انقلابی آفریدند و توانستند خود را در سایه بیاعتمادی مردم به ساواک و شاه پنهان کنند.
مرزبان در مقاطع مختلف همین دوره کوتاه، با نوشتههایش خطر استبداد را گوشزد کرد و از دیکتاتوری نعلین به جای استبداد چکمهپوشان سخن گفت.
نگارش کتابی درباره روحانیت و تحولات اجتماعی ایران
مرزبان علاوه بر آنکه روزنامهنگار بود و حتی در فعالیتهای صنفی روزنامهنگاران، از جمله اعتصاب معروف ۶۰ روزه پاییز ۵۷ مشارکت و سهمی جدی داشت، دستی هم در پژوهشهای تاریخی- جامعه شناختی داشت. شاید مهمترین کتاب او اثری دوجلدی با عنوان «روحانیت و تحولات اجتماعی ایران» است. جلد نخست این اثر ۲۵ سال قبل (پاییز ۱۳۷۴) و جلد دوم آن ۱۵ سال پیش (زمستان ۱۳۸۵) منتشر شد.
در مقدمه جلد نخست آورده است تالیف چنین اثری را در سال ۱۳۶۶، دوستی به او پیشنهاد داد؛ زمانی که تازه ۶ سالی از ایران کوچ و به غرب آمده بود. در مقدمه کتاب آورده است که کتاب «شرحی است فشرده از استیلای اسلام بر ایران، شیوه و مراحل تکوین نظام دینی و استقرار تدریجی روحانیت در مقام فرمانروای مدنی جامعه» (جلد اول-ص ۵). در ادامه، خواننده با مباحثی چون استیلای ایلسالاران ترک، آغاز تهاجم استعمار اروپا بر آسیا و دستاندازیهای آن بر ایران، دست به دست شدن حاکمیت مدنی جامعه ایران، از روحانیت سنی به روحانیت شیعه آشنا میشود. نویسنده سپس به تحولات قرون ۱۶ به بعد اروپا و رنسانس میپردازد. در ادامه به تحولات ایران تا قبل از سال ۵۷ و چگونگی سیطره روحانیت بر جامعه مدنی و در نهایت به دست گرفتن قدرت میپردازد.
مرزبان در پایان مقدمه اشاره میکند کسی جز فریدون آدمیت در این زمینهها قدمی جدی برنداشته است. او مطالعات و دانستههای بیش از ۵۰ سال خود را برای نگارش کتابی با این موضوع کافی نمیداند. او میگوید «موضوع این تالیف به کار روشمند یک گروه پژوهشگر نیاز دارد و من فقط در راهی که باید طی شود، گامی چند برداشتهام» (همان-ص۷).
نکتهای که شاید بشود به عنوان ضعف کتاب مرزبان مطرح کرد، مرتبط نبودن محتوای کتاب با تحولات پس از انقلاب است؛ شاید مطالعه دستنوشتههای احتمالی باقیمانده از او در این زمینه، به رفع این نقص و فهم بیشتر این مطلب کمک کند.