پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه به عنوان میراثدار آن با شماری از کشورها در منطقه و جهان به ویژه در قلمرو محبوبش یعنی منطقه اوراسیا، پیمانها و ائتلافهای جدیدی بر قرار کرد؛ اما اکنون روسیه از فضاهای به وجود آمده در اثر این پیمانها، چندان راضی به نمیرسد و مانند کسی مینماید که به دور خودش میچرخد و موفق به کسب هیچ دستاوردی نشده است.
این در حالی است که روسیه در گفتمان خودش، ایالات متحده آمریکا را کماکان دشمن درجه اول تلقی میکند. بلکه چنین به نظر میرسد که دشمنی با آمریکا برای روسیه یک ضرورت تاریخی است تا بر مبنای آن شیوه حضور خود در عرصه بینالمللی و رویکرد خود در تسلط بر صحنه داخلی را توجیهپذیر جلوه دهد.
در دوران شوروی، دشمنی ایدئولوژیک میان روسیه شوروی به عنوان پیشاهنگ نظام سوسیالیستی در جهان و میان آمریکا به حیث پرچمدار نظام سرمایهداری در دنیا، شدت گرفت و کشمکش و رقابت سختی چه از نگاه فلسفی و علمی و چه از لحاظ سیاسی میان دو اردوگاه سوسیالیستی و سرمایهداری با اشکال و روشهای مختلفی بروز کرد که در اثر آن جهان به دو قطب متضاد تقسیم شد. در این مدت هر دو طرف در بهرهبرداری از هیچ فرصتی برای تقویت جایگاه و کمک به نیروهای طرفدار خود، فروگذاری نکردند. اما به رغم اینکه پس از جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب تقسیم شد و جنگ سرد میان این دو اردوگاه در گرفت و ادامه یافت، درگیریها در محدوده عملیاتهای مخفیانه باقی ماند و هیچگاه میان آنها جنگ گرم و مستقیم رخ نداد. حتی در جنگ کره که استالین برای مقابله با نیروهای آمریکایی، هواپیماهای جنگی فرستاد، به دستور کیم ایل سونگ، پرچم کره بر فراز آنها بر افراشته شد و خلبانان روسی از سخن گفتن به زبان روسی منع شده بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست، جنگ ایدئولوژیک پایان یافت و روسیه به سرعت به سوی نظام سرمایهداری وحشتناکی روی آورد که در برخی از جهات به یورش برای جستوجوی طلا در آمریکای غربی قرن نوزدهم، شباهت داشت. اما پس از به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین، از دو دهه به این سو، روسیه راه ویژهای را در مسیر سرمایهداری پیموده است. البته برای تعریف و توضیح این راه ویژه تلاشهای فراوانی صورت گرفته، اما فشرده آن این است که این راه جزئی از نظام جهانی متنوع سرمایهداری به رهبری ایالات متحده آمریکا است.
آمریکا هیچگاه در یک جنگ مسلحانه مستقیم با روسیه درگیر نشده است؛ نه در زمان تزارها و نه در زمان اتحاد جماهیر شوروی. از سوی دیگر روسیه در دوران شوروی در کنار آمریکا قرار گرفت و بر علیه نازیها جنگید. دشمنان روسیه همیشه از همسایگانش بوده اند؛ قبل از حمله ناپلئون به خاک روسیه و جنگ میان روسیه و فرانسه، روسها جنگهایی با سوئد داشتند. هم چنان در امتداد قرن نوزدهم، روسهای تزاری چندین بار علیه امپراتوری عثمانی، ایران و حتی فنلاند، جنگیدند. در جریان جنگهای خونین یادشده، روسیه توانست شبه جزیره کریمه و سواحل دریای سیاه را به هزینه عثمانیها تحت تسلط خود درآورد؛ سپس ارمنستان، آذربایجان شمالی و بخشهایی از قفقاز را از حاکمیت ایران بیرون کشیده و آنها را تصرف کند.
در آغاز قرن بیستم (۱۹۰۴ – ۱۹۰۵) نیز روسیه جنگی با ژاپن داشت که در آن بازنده شد و مدتی منتظر ماند تا بلشویکها قدرت را به دست گرفتند و حاکمیت روسیه را به ولادی وستوک و کرانههای شرقی سیبری باز گردانند. سپس، جنگ بزرگ روسیه علیه آلمان نازی به وقوع پیوست تا اینکه در نیمه دوم قرن بیستم، نظام بینالمللی به صورت دو قطبی در جهان مستقر گردید.
با توجه به این حقائق تاریخی، دشمنان روسیه همواره اروپایی و آسیایی بوده اند، پس چرا روسها آمریکا را دشمن درجه یک خود تلقی میکنند و منازعه با آن را در اولویت نخست خود قرار داده اند؟
شاید به این دلیل باشد که روسها از گسترش نفوذ پیمان ناتو به مرزهای غربی شان هراس دارند و یا ممکن است به دلیل نگرانی آنها از تحریم هایی باشد که به خاطر ادغام شبه جزیره کریمه به خاک روسیه، آمریکا بر آنها وضع کرده است. همچنان احتمال دارد به دلیل نگرانی مسکو از آنچه که تحریک آمریکا به «انقلابهای رنگین» در قلمرو نفوذ سنتی روسیه تلقی میکند، باشد؛ انقلابهایی که آخرینش در بلاروس اتفاق افتاد و اکنون در داخل خود روسیه توسط هوا داران ناولنی مخالف سرشناس دولت جریان دارد و دولت هم نیروهای خود را برای سرکوب آن بسیج کرده است.
هر یک از عوامل یادشده به تنهایی یا بهگونه مجموعی، میتواند دلیل دشمنی روسیه با آمریکا باشد اما با ژرفنگری و دقت میتوان حجم حقیقی آنها را دریافت و راه حلی برای آنها جستجو کرد. بایسته است این دو کشور بزرگ که بیشترین مسئولیت را در رابطه به سرنوشت جهان بر دوش دارند، این مسئولیت را نیز بپذیرند و برای حل مشکلات خود تلاش کنند.
بهگونه مثال گسترش نفوذ پیمان ناتو، در اساس یک مسأله اروپایی است و مشکلات موجود در قفقاز به دلیل رقابت ترکیه پدید آمده است؛ زیرا اردوغان حتی خواستار به دست آوردن کریمه میباشد، سرنوشت اوضاع در آسیای میانه هم بستگی به اسلام سیاسی در ترکیه و ایران دارد.
البته مقامات روسی این واقعیتها را به خوبی درک میکنند و بایسته است که آنها را در مراودات خود با آمریکاییها در نظر داشته باشند. مقامات روسی تحولات اخیر آمریکا را نیز باید در نظر گرفته به این نکته توجه کنند که بهرغم حمله طرفدران ترامپ به کنگره، انتقال قدرت در آمریکا به آسانی و در زمان معینش صورت گرفت و دموکراسی آمریکا پیروز و نیرومند از بحران بیرون آمد، در حالی که پیشبینی و آرزوی تحلیلگران روسی نزدیک به دولت این بود که نظام دموکراسی آمریکایی فرو میریزد و ایالات متحده آمریکا از طریق جنگ داخلی از هم میپاشد.
اکنون دوران ترامپ که مورد پسند زمامدارانی از قماش خودش بود به پایان رسیده و میراثی را که در سیاست خارجی بهجا گذاشته است، برخی از آن از بینبرده خواهد شد و برخی دیگر مورد تغییر و بازنگری قرار خواهد گرفت. چنانچه تصمیمهای وی در رابطه به خروج از پیمان مقابله با تغییرات آب و هوا و سازمان بهداشت جهانی، لغو شد.
آمریکا روابط طبیعی خود را با متحدانش از سر خواهد گرفت و ارتباطات مثمر خود را با روسیه و به تعبیر دولت جوبایدن، «دشمن شریک» خود ادامه خواهد داد. اما خاورمیانه آزمونگاهی برای روابط روسیه و آمریکا است. در حالیکه روسیه با مراوداتی که در سالهای گذشته با ایران، ترکیه و سوریه داشت، در واقع به گرد خودش می چرخید، آمریکا به رهبری ترامپ برای نقش ایران در منطقه خط و نشان میکشید و کشورهای عربی خلیج فارس به یکپارچگی تشویق میکرد، در حالیکه ترکیه اردوغان را در لیست انتظار قرار داده بود تا در فرصت مناسب به حسابش برسد. اینها سیاستهای اساسی و ریشهداری است که خروج دولت جو بایدن از آن ها غیر ممکن است. این سیاستها اساسات یک کار مشترک را بنیان گذاشته است که بایسته است تا روسیه به گونه فعال در آن وارد شود و این خواسته و توقع مردمان منطقه از روسیه است.
روسیه از منطقه خاورمیانه دور نیست؛ دیدار پوتین از عربستان سعودی و مذاکرات مهمیکه میان او و ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی و شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی صورت گرفت و تحول مثبتی که در روابط دو کشور در بخشهای متعدد به ویژه در چارچوب اوپک به وجود آمد را همه به یاد دارند. از سوی دیگر نقش روسیه در سوریه مورد رضایت و خوشنودی آشکار یا پنهان کشورهای عربی قرار دارد. همچنان، ابتکار عمل روسیه در مورد امنیت خلیج فارس که مبتنی بر احترام به حقوق کشورها و مردم منطقه است، در انتظار فعال شدن است.
در رابطه به مسأله فلسطین، مسکو روابط دوستانهای هم با اسرائیل دارد و هم با فلسطینیها و درنتیجه میتواند در هر راه حلیکه برای فلسطین مطرح شود، توازن ایجاد کند. همچنان روسیه میتواند برای حل بحران سوریه که چشم به انتظار نجات از جنگهای نیابتی پایان ناپذیر است، نقش مثبتی ایفا کند.
وزارت خارجه روسیه در سال ۲۰۲۰، فعالیتهایی را در سطح بینالمللی انجام داد که حضور کمرنگ روسیه را آشکار میکند؛ چنانچه بارزترین دستاوردهای آن محدود بود به کنفرانس دمشق برای بیجا شدگان، تشویق به مذاکره در لیبی و شماری از نشستهایی که در چارچوب کشورهای عضو گروه بریکس و سازمان شانگهای، صورت گرفت.
امروز فرصتهای مناسبی برای همکاری در کشورهای شرق عربی، فراهم شده است، اما بهرهبرداری از این فرصتها، به همکاری این دو کشور بزرگ (آمریکا و روسیه) بستگی دارد. همکاری مشترک در این منطقه میتواند به مناطق دیگری گسترش یابد و روابط بینالملل را از صحنه رویاروییهای بیهوده بیرون کند.
© IndependentArabia