جک نیکلسون که در سال ۱۹۸۴ مبلغ ۲۵۰ هزار پوند برای حق پخش فیلمی درباره ناپلئون پرداخت، از وسواس بریتانیاییها درمورد امپراتور مشهور فرانسه شگفتزده شد. این بازیگر که سه بار برنده جایزه اسکار شده است، در آن هنگام گفت: «ناپلئون مردی بود که دوبار دنیا را فتح کرد و سپس نماد شیطان شد. ناپلئون در انگلستان این گونه توصیف می شود.»
نیکلسون هرگز به آرزویش برای ایفای نقش ژنرال پیروزمند فرانسه (که صدها بازیگر سینما، از مارلون براندو، راد استایگر، و دنی دویتو گرفته تا گروچو مارکس و رُوان اتکینسون آن را بازی کردهاند) نرسید.
شخصیت ناپلئون در فیلمها، آثار موزیکال، نمایشنامهها، شوهای تلویزیونی و تبلیغات، در آثارهنری، رمانها، زندگینامههای تاریخی، و حتی بازیهای کامپیوتری منعکس شده است.
او حتی موضوع نظریههای روانشناسانه و سندرومهای روانی بوده است. دویست و پنجاه سال پس از تولد ناپلئون در پانزدهم آوریل سال ۱۷۶۹ در آژاکسیوی جزیره کوُرس، او همچنان جایگاهش را به عنوان یک نماد فرهنگ جهانی حفظ کرده است.
بناپارت در ۵ ماه مه سال ۱۸۲۱ در جزیره سن هلن درگذشت. به مناسبت دویستمین سال درگذشت امپراتور فرانسه، راهنمایی را حاوی ده دلیل نفوذ ناپلئون در فرهنگ عامه برایتان تدارک دیدهایم:
ناپلئون سندروم (روانی) «مرد کوچک» را بنا گذاشت
در سخن گفتن از ناپلئون، مشکل میتوان به قد کوتاه او اشاره نکرد. ایان هلمز (که قدش به زحمت به ۱۶۰ سانت میرسد) در صحنهای از فیلم «دزدان زمان» که در آن نقش ناپلئون را بازی میکرد، در اشاره به دلاوریاش به عنوان یک قهرمان جنگ گفت: «۱۶۰ سانت قد و فاتح ایتالیا، بد نیست، نه؟»
ناپلئون واقعی بیش از ۲۰ نام مستعار و خودمانی داشته است. القابی چون «سرباز کوچک اندام»، «دیکتاتور ریزجثه»، «استخوانی کوچک»، و ...، همه ملهم از قد کوتاه او بودهاند. البته شاید کوتاهی قد ناپلئون از نوع اخبار جعلی قرن نوزدهم بوده باشد. دکتر فرانسیسکو آنتومارچی که پیکر ناپلئون را پس از مرک کالبد شکافی کرد، قد او را با واحد فرانسوی «پوس» اندازه گرفت که تبدیل آن به سانتیمتر، قد امپراتور را ۱متر و ۷۵ سانتیمتر تعیین میکند. بدین ترتیب، ناپلئون از هوُرِیشیوُ نلسون، آدمیرال مشهور بریتانیایی، بلند قدتر بوده است. ناپلئون در نقاشیها هم اغلب با گارد امپراتوری فرانسه احاطه شده است و همین هم میتواند به آنچه در مورد کوتاهی قد او گفته میشود، دامن بزند.
رسانههای بریتانیای آن زمان با ذوق و اشتیاق به شهرت ناپلئون به عنوان مردی کوتاهقد دامن میزدند. کوتاهی قد امپراتور فرانسه به خصوصیت برجسته او بدل شد که آسانتر می شد هدف طنز و مزاح قرارش داد تا علاقه وافر او به انفیه، گیاه شیرینبیان، و نیشگون گرفتن دیگران. در شماره دوم فیلم «شب در موزه»، کاراکتر اصلی فیلم، بن استیلر، به ناپلئون (آلن شابا) می گوید: «اسم تو را روی یک عقده (روانی) گذاشتهاند... تو برای کوتاهی قدت معروفی.»
عقدهای که استیلر به آن اشاره میکرد، «سندروم مرد کوتاه» است که نخست در سال ۱۹۰۸ از سوی آلفرد اَدلِر روانشناس عنوان شد. او مدعی است که مردان کوتاهقد برای جبران احساس کمبود ناشی از کوتاهیشان رفتاری برتریطلبانه و تهاجمی دارند. امروزه اما کارشناسان اجتماعی در این مورد اشتراک نظر ندارند، و در سال ۲۰۰۷ نیز پژوهش متخصصان دانشگاه لانکاشِر اسطوره «عقده ناپلئون» را بهکلی رد کرد.
با این حال، درسال ۲۰۱۸، روانشناسان تکاملی دانشگاه آمستردام گفتند که «مردان کوتاهقدی که از نظر جسمی در رقابتها با همتایان بلندقدشان بازندهاند» از طریق «تهاجم غیرمستقیم» واکنش نشان میدهند و طبق الگوی سندرم «عقده روانی ناپلئون» رفتار میکنند.
او بانی مد کلاه بزرگ بود...
ناپلئون به کلاههای بزرگ علاقه داشت. جیمز گیلرِی و جورج کروکشَنک، کاریکاتوریستهای بزرگ بریتانیای زمان ناپلئون و امثال آنها، رهبر فرانسه را در هیئتی مسخره تصویر میکردند. آنها از تابلوهای ژاک لویی داوید (یکی از بزرگترین نقاشان زمان ناپلئون که بارها تابلوهای او را کشیده بود) برای خلق کاریکاتورهای ناپلئون با کلاه دو شاخه مسخره بسیار بزرگتر از حد معمول، استفاده میکردند.
... تونی سوپرانو را با آن کلاه تصویر نکن!
کلاه معروف ناپلئون در صحنه فراموش نشدنی «سوپرانوها» هم ظاهر شد که در آن تونی سوپرانو، رئیس باند مافیا، به خانه «پوُلی "والناتس" گوالتیِری» میرود. او پیشتر دستور داده بود که تابلو رنگ و روغنی که از او درکنار اسبش «پای اوُ مای» کشیده شده بود، سوزانده شود. پوُلی تابلو را از میان شعلههای آتش نجات میدهد و روی آن باردیگر تصویر رئیسش را، این بار با یونیفورمی شبیه به یونیفورم ناپلئون میکشد. تونی سوپرانو با دیدن تصویرش با لباس و کلاه ناپلئون که روی طاقچه بالای بخاری دیواری نصب شده است، سخت خشمگین میشود و فریاد میزند:
«این لعنتی، این کلاه و این کثافت چه معنی میدهد؟»
پوُلی در پاسخ میگوید: «شوخی نیست، فکر کردم این نمادی از توست.»
کاپیتان «مِینوارینگ» هم دوست نداشت با ناپلئون مقایسه شود
کاپیتان مینوارینگ (آرتور لوُ)، فرمانده گارد «والمینگتون- آن ـ سی» در سریال «دَدز آرمی» شبکه بی بی سی، مردی از خود راضی بود. «واردِن ویلیام هاجِز» از واحد دفاع هوایی ارتش، هربار او را میدید، او را «هِی ناپلئون» خطاب میکرد تا آزارش دهد. در یکی از بخشهای سال ۱۹۷۲ این سریال موسوم به «وداع سرباز»، مینوارینگ در نتیجه صرف یک قطعه بزرگ پنیر «چِدِر» (پنیر سنگین و پرچربی بریتانیایی) پیش از رفتن به بستر، خواب ناراحتی دارد و در کابوسش خودش را در قالب ناپلئون میبیند که در نبرد واترلو شکست خورده است. دوک ولینگتون (فرمانده ارتش بریتانیا که ناپلئون را در جنگ واترلو شکست داد) او را «یک تازهکار کوچک» توصیف میکند.
دکتر «هو» با ناپلئون ملاقات میکند
از سریال تلویزیونی «دَدز آرمی» گذشته، ناپلئون یک بار هم به شو تلویزیونی آمریکایی «افسونگر» راه یافت. در سریال بریتانیایی «بلَک اَدِر» (ساخته سایمون راسل بیل) نیز ناپلئون در هیئت یک فرانسوی کوتاه قد و چاق با رفتاری زنانه ظاهر شد که هربار صدای شلیک گلوله میشنید، با وحشت از جایش میپرید.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
درسال ۱۹۶۴، ویلیام هارتنل، نخستین بازیگری که نقش دکتر «هو» را ایفا کرد، در ماشین زمان خود به فرانسه ۱۷۹۴ سفر میکند. سناریوی آن ایپزود از سریال «دکتر هو» نشان میداد که ژنرال ناپلئون بناپارت جوان علیه ماکسیمیلیان روبسپیر (رهبر انقلاب فرانسه که سرانجام به گیوتین سپرده شد) در حال توطئه است. آن اپیزود که نام «حکومت وحشت» را برخود داشت، موجب شد «ام ام جی اوُبوُرسکی»، دبیر افتخاری انجمن ناپلئون اول، نامهای سخت اعتراضآمیز به بی بی سی بنویسد و از اشتباهات تاریخی در آن اپیزود شکایت کند. او در آن نامه نوشت: «وظیفه بی بی سی است که به کودکان اطلاعات غلط ندهد.»
درمیان تصاویر متعدد امپراتور ناپلئون در فیلمهای تلویزیونی، باید از سریال کوتاه «ناپلئون» ساخت مشترک فرانسه و کانادا درسال ۲۰۰۰ نیز نام برد. در آن سریال که با بودجهای ۳۸ میلیون پوندی پرهزینهترین سریال تلویزیونی اروپا در آن دوران بود، نفش ناپئون را کریستین کلاویه برعهده داشت. همچنین گفته میشود که استیون اشپیلبرگ قصد دارد پروژه جک نیکلسون را که تا مرحله تدوین سناریوی آن توسط استانلی کوبریک هم پیش رفت، تبدیل به یک سریال کوتاه تلویزیونی کند.
ناپلئون راد استایگر را به مشروبخواری انداخت
کاراکتر ناپلئون نخستین بار در سال ۱۸۹۷ از سوی برادران لومیِر به پرده سینما راه یافت. حضور گسترده بعدی ژنرال ناپلئون در فیلمهای سینمایی، در فیلم حماسی شش ساعته و صامت «ناپلئون» درسال ۱۹۲۷ با کارگردانی اَبِل گانس بود که در آن آلبِر دیوُدوُنه، ستاره مشهور آن زمان، نقش ناپلئون را برعهده داشت. پس از آن، امپراتور فرانسه موضوع فیلمهایی بهیاد ماندنی با بازیگری مارلون براندو در فیلم تاریخی «دزیره» درسال ۱۹۵۴، و نیز بازی دنیس هاپر بیست ساله در «داستان بشریت» در سال ۱۹۵۷ بود. هاپر در آن فیلم که ستارگانی چون رونالد کُلمَن، وینسنت پرایس و هِدی لامار هم در آن شرکت داشتند، در «تحسین» ناپلئون او را شخصیتی بدخلق و کودکصفت تصویر کرد.
اما در سال ۱۹۷۰، راد استایگر اوقات دشواری را در زندگی بخشیدن به ناپلئون بر پرده سینما گذراند. استایگر به دنبال جدایی از همسرش، کلِر بلوم، سخت افسرده بود و بیشتر وقت خود را در اتاقش به صرف ویسکی جانی واکر میگذراند. او از سواری روی اسبهای بزرگ ارتشی واهمه داشت و هنگامی که یک بمب هوایی جایی منفجر شد که نمیبایست، تقریبا از روی اسبش به زیر افتاد. استایگر گفت: «بودن در اینجا هیچ تفریحی ندارد.» آن صحنه را بار دیگر با استفاده از یک اسب چوبی فیلمبرداری کردند.
اما شخصیت ناپلئون در چند فیلم هم به مسخره گرفته شده است. نمونه آن، فیلم «عشق و مرگ»، ساخته وودی الن (با جیمز تولکان در نقش ناپلئون) و «ماجراجویی بسیار عالی بیل و تِد» در سال ۱۹۸۹ است. در این فیلم کمدی، مسافران زمان، تد لوگان (کانو ریوز) و بیل پرستون (الکس وینتر)، ناپلئون را از فرماندهی ارتش فرانسه در سال ۱۸۰۵، به یک شهر کوچک کالیفرنیا ۱۸۳ سال جلوتر میبرند و او را با «دیکِن»، برادر کوچکتر تد، تنها می گذارند، اما ناپلئون گم میشود. تد بر سر برادرش فریاد میکشد: «تو ناپلئون را به عمد گم کردی. میدانی یکی از بزرگترین رهبران اروپا را در «سن دامیز» رها کردهای؟ دیکن در پاسخ میگوید: «احمق بود.»
ناپلئون افسانهای
ناپلئون که خود در سال ۱۷۹۵ نوول کوتاه «کلیسون و اوژِنی»، داستان عشق یک سرباز و معشوقهاش (ملهم از رابطهاش با اوژنی دزیره) را نوشت، تشنه خواندن بود و همواره در جنگهایش یک کتابخانه به همراه میبرد.
زندگی ناپلئون هم حماسه بود: عروجش به قدرت، سقوطش از جلال و جبروت، تصمیم فاجعهبارش به حمله به روسیه در سال ۱۸۱۲، شکست کاملش در واترلو، و به دنبال آن تبعید. جای شگفتی نیست که هزاران کتاب و مقاله تاریخی و مستند درباره ناپلئون و دوره او نگاشته شده است.
در میان کتابهای داستانی برجستهتر در این زمینه، باید از «جنگ و صلح» لئو تولستوی نام برد. حتی «خوک دیکتاتور» کتاب «مرزعه حیوانات» جورج اورول هم ناپلئون نام داشت. آنتونی برجس میگوید در تصویر کردن ناپلئون در کتاب «سمفونی ناپلئون: داستانی در چهار قطعه»، «سخت تفریح» کرده بوده است. ناپلئون، شخصیت اصلی آن کتاب که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، مردی است مبتلا به سوءهاضمه و نفس بدبو که همسرش به او خیانت میکند.
ناپلئون منبع الهام نویسندگان قرن بیست و یکم نیز هست. رمان مصور «جِی دبلیو کلنِتس» موسوم به «دیمنوا»، روایت دیگری از تاریخ مرتبط با ناپلئون را بیان میکند. در رمان «کلنت»، ناپلئون از سرطان معده نمیمیرد، بلکه از تبعیدگاهش در جزیره بریتانیایی سن هلن در اقیانوس آتلانتیک جنوبی به یک مستعمره فرانسوی در تازمنیا میگریزد. این کتاب جایزه ادبی «سیلور لِجِر» استرالیا را ربود.
گروه موسیقی پاپ «اَبا» یادآوری میکند که «ناپلئون در واترلو تسلیم شد»
ناپلئون سخت به موسیقی علاقه داشت و هرچند استعداد چندانی در خواندن یا نواختن آلات موسیقی نداشت، اما در طول عمرش به ۱۶۳ اپرا رفت. دوشس آبرانته، یکی از معشوقههای ناپلئون، از صدای «بد و خارج از نت» او گفته است. در سال ۱۹۵۵، اسپایک میلیگان کمدین، سناریویی برای یکی از اپیزودهای برنامه کمدی «گون» تحت عنوان «پیانوی ناپلئون» نوشت که درآن «گونها» میبایست پیانوی ناپلئون را به سرقت میبردند. در بخشی از آن سناریو «ندی سیگون» میگوید: «این پیانویی است که ناپلئون در واترلو نواخت.»
ترانه معروف واترلو که گروه «ابا» در رقابتهای «یوروویژن» سال ۱۹۷۴ اجرا کرد، احتمالا معروفترین ترانهای است که به ناپلئون اشاره دارد، اما صدها ترانه دیگر نظیر آن سروده شده است؛ از جمله ترانههای «کُلد پلِی»، «آنی دی فرانکو»، «اَل استیوارت»، «کینکز»، «بیجیز» و «مارک نوپفلر». ترانه «ژوزفین» سروده «توُری آموس»، تصویری از احساسات ناپلئون برای ملکهاش در طول تهاجم ناموفق فرانسه به روسیه است.
گروچو مارکس در نقش ناپلئون؛ مردی که همسرش به او خیانت میکند
در سال ۱۹۲۴، گروچو مارکس و برادرانش در نمایشنامهای موسوم به «خواهم گفت که هست» بر صحنه تئاتر وودویل ظاهر شدند. گروچو در آن نمایشنامه با کلاه دوسویه ناپلئون و در نقش او، به ژوزفین میگوید: «ژو، چشمهای تو مثل دگمههای کت سرژ (نوعی کت دوخته شده از پارچه پشمی لطیف) آبی میدرخشد.» و سپس گروچو بارها همسرش (ژوزفین) را با برادرانش در تخت غافلگیر میکند. در فیلم معروف «اتوبوسی به نام هوس»، استانلی کوالسکی درصحنه برخورد با «بلانش دو بوا» بر سر «استلا»، دوست باردارشان، به قانون اساسی سال ۱۸۰۴ فرانسه موسوم به «کد ناپلئون» اشاره میکند. (آن قانون در میان سایر موارد، شامل تساوی حقوق شهروند در مقابل قانون، الغای رژیم ارباب و رعیتی، و بهبود خدمات اجتماعی بود).
ناپلئون که قهرمان آثاری در اتریش، فرانسه، ایتالیا و حتی موزیکالهای برادوی بوده است، در سال ۲۰۰۰ همچنین موضوع موزیکال دیگری با عنوان «امشب نه ناپلئون» در تئاتر «شَفتبوری» لندن بود.
توهم ناپلئون
لرد بایرون میگوید: «نمیشود تحت تاثیر شخصیت ناپلئون قرار نگرفت.» پس از ۱۹۸ سال که از مرگ امپراتور فرانسه در سن ۵۱ سالگی در تبعید در جزیره سن هلن میگذرد، او همچنان تاثیر فراگیر خود را بر ذهن مردم حفظ کرده است. دانیل فریمن در کتابش پیرامون تاریخ توهمات بشری، میگوید سندروم امپراتور با سرعت آغاز شد: تنها در سال ۱۸۴۰ چهارده نفر که خود را ناپلئون میپنداشتند، در آسایشگاه روانی «بیسانتر» در پاریس بستری شدند.
این توهم به صورت بخشی از فرهنگ عامه درآمد. درسال ۱۹۲۲، استَن لورل (پیش از آغاز همکاری با هاردی و تشکیل تیم لورل و هاردی) در نقش یک فروشنده کتاب در فیلم کوتاه «میکسد ناتس» ظاهر شد. در آن فیلم، او پس از ضربهای که به سرش وارد میشود، خود را ناپلئون میپندارد که سرانجام آن بستری شدن در یک آسایشگاه روانی است. سی و چهار سال پس از آن، سندروم «توهم ناپلئون» الهامبخش فیلم کارتونی باگزبانی موسوم به «ناپلئون بانی پارت» شد. این «مزاح» در قرن بیست و یکم نیز ادامه دارد. در یکی از اپیزودهای «فیوچراما» به نام «اینسِین این دِ مِین فرِیم» در سال ۲۰۰۱، «بِندِر» به منظور ماندن در آسایشگاه رباتها تظاهر میکند که ناپلئون تارنواز است.
کمدینها در مورد سندروم «توهم ناپلئون» به مزاح صحنه ملاقات یک روانشناس با بیمارش را توصیف میکنند که در آن روانشناس به بیمارش که بهبود یافته است، تبریک میگوید. بیمار با طعنه پاسخ میدهد: «چه بهبودی؟ وقتی اینجا آمدم ناپلئون بودم. حالا کسی نیستم.»
ناپلئون همواره «کسی» (شخصیتی) بوده است. او شخصیتی تاریخی و مطرح است که با نگاهی به آینده، گفته است: «در سیاست، حماقت نقص نیست.»
© The Independent