در آزادی رسانهها در ایالات متحده شکی نیست. روزنامهنگاران هرچه بخواهند (راست یا دروغ، مملو از اطلاعات یا صرفا بیان احساسات، ارائه حدس و گمان یا بیان واقعیتها) میگویند و مینویسند و راه قاطعی برای محدود کردن آنها وجود ندارد؛ خواه شکایت و خواه از مجرای نهادها. از برخی رسانهها در سالهای اخیر شکایت شده است، اما این شکایتها به تغییر جهت و تکرار نشدن دروغگوییها منجر نشده است. مواردی نیز که رسانهها ادعاهای خود را پس گرفتهاند (مثل تقلب در انتخابات) نه ناشی از فشار دادگاه، بلکه بنا به مصلحتسنجی خود آنها (بهویژه فشار مالی به علت شکایتهایی با جریمه احتمالی چند میلیارد دلاری از سوی شرکت سازنده دستگاههای رایگیری) بوده است.
راه عمدهای که میماند، همینگونه تنبیه با جریمه مالی از طریق شکایت پرهزینه به دادگاهها (مثل مورد دانشآموزان دبیرستان کاوینگتون) یا قطع اشتراک است. بسیاری از رسانهها و روزنامهنگاران خود را در برابر آنچه میکنند، پاسخگو نمیدانند و با استفاده از آزادی مطلق، هرچه بخواهند میکنند و حتی برخی در صورت افشای اشتباه، خود را تصحیح نمیکنند. (به فهرستی که گلن گرینوالد در این زمینه ارايه داده نگاه کنید) برخی از آنها حتی منتقدان خود را دیکتاتور و نژادپرست و در مواردی اسلامهراس مینامند. این وضعیت محدود به نشریهها یا رسانههای لیبرال، دموکرات یا چپگرا نیست، اما جز فاکسنیوز که رسانه بسیار پرمخاطبی است، بسیاری از نشریههای متمایل به راست که تیراژ محدودی دارند، نمیتوانند تا حد نیویورکتایمز یا واشینگتنپست فضا را آلوده کنند.
روزنامهنگاران میتوانند مطالب خیالی بتراشند و به منابع برساخته خود (که بنا به قانون باید اشخاص حقیقی یا حقوقی باشند و هویت آنان بر رسانه مربوطه آشکار باشد، اما جز به حکم دادگاه، اجباری بر آشکار کردن آنها ندارند) نسبت دهند و برخی چنین نیز میکنند. مواردی در این زمینه به دادگاه رفته است (مثل مورد والری پلیم)، اما تنها در همین مورد بعد از سالها منبع آن را دادگاه فاش کرده است. رسانهها چندین داستان را به دروغ درباره دونالد ترامپ در چهار سال ریاستجمهوری او منتشر کردهاند (و موارد متعدد دیگری نیز درباره اوباما یا برخی مقامهای دیگر) که منابع آنها هیچگاه آشکار نشد یا بعدها روشن شد که اصل ماجرا دروغ و داستانسرایی بوده است. برخی از آنها احساسها و آرای خود را به نام واقعیت به مردم میفروشند. بر اساس اتهام توهین حتی به رئیسجمهوری و اعضای دیوان عالی و روسای سنا و مجلس نمایندگان نمیتوان از روزنامهنگاران و کمدینها شکایت کرد. اینها یعنی بهشت روزنامهنگاری. اما دستکم بخشی از مدیرها، ویراستارها، روزنامهنگارها و نویسندهها، در این بهشت بیکار نمینشینند و آن را مدام آلوده میکنند.
چرا میگویم اغلب این رسانهها غیرشفاف و غیرحرفهای و ناکارآمداند؟ این سه ویژگی را در پنج وجه: ۱. رفتارهای انحصارجویانه، ۲. نظام محفلی بسته در برابر مخاطبان، ۳. شفاف نبودن در رفتار، ۴. گرایش آشکار به چپ برخی از رسانهها بدون اعلام رسمی آن و ۵. همراهی کردن با رژیمهای فاسد و اقتدارگرا تبیین میکنم.
انحصارها
فساد رسانهها در ایالات متحده نه به دلیل فعالیت آنها در بخش خصوصی و کار با انگیزه سود (که ادعای چپ است) بلکه به دلیل انحصارهایی است که در دریافت تبلیغات از برخی شرکتها برای خود ایجاد کردهاند. نوع دادوستدی که آنها با کسبوکارهای بزرگ دارند، شفاف و رقابتی نیست و به همین دلیل چند شرکت بزرگ رسانهای (چهار شرکت که ۹۰ درصد بازار را در اختیار دارند) همیشه جا را برای ظهور کوچکترها و محلیها میبندند. در این بازار نسبتا انحصاری، رقابت برای کوچکترها بسیار دشوار است. از سوی دیگر، کشورهایی مثل چین سهمی چشمگیر در سهام و منابع شرکتهای بزرگ رسانهای دارند و از این رو، این رسانهها به وظایف حرفهای خود عمل نمیکنند.
برای نمونه، اتهام پنهانکاری دولت چین در موضوع احتمال شیوع کرونا از آزمایشگاهی در ووهان یا مخاطرات احتمالی امنیتی حضور شرکتهای مخابراتی چین در دیگر کشورها یا معاملات پسر بایدن با شرکتهای چینی (مورد آخر با جزئیات پرداختها در گزارش سنا به روشنی آمده است)، اغلب با بیتوجهی رسانهها مواجه شد تا حدی که انپیآر اعلام کرد داستان آخر برای پیگیری ارزش خبری ندارد. از سیاستمداران انتظار میرود پنهانکاری کنند یا دروغ بگویند، اما از رسانهها انتظار نمیرود چنین کنند و از وظایف خود شانه خالی کنند. اخبار دروغ یا اغراقآمیز برخی از رسانهها مثل دفن کردن جنازه کسانی که از کرونا مردهاند در پارکهای نیویورک تنها برای ناشایست نشان دادن دولت ترامپ در برابر همهگیری منتشر میشد. رسانههای پرمخاطب اغلب اخبار مربوط به ناکارآمدی قدرتمندان نزدیک به خود (مثل انتقال دهها هزار سالمند مبتلا به کرونا به آسایشگاهها و کمتوجهی منجر به مرگ آنها با تصمیم فرماندار نیویورک) را منتشر نمیکنند، یا به موقع منتشر نمیکنند، یا زمانی بسیار اندک به آنها اختصاص میدهند.
میزان صفحات و دقایق اختصاص داده شده به کومو را با ترامپ و کاوانا درباره اتهامهای جنسی مقایسه کنید تا این گرایش به خوبی آشکار شود. البته رسانههای آمریکا آنقدر ابله نیستند که به هیچ وجه به موضوعی نپردازند، بلکه در مواردی که به سیاستمداران همفکرشان مربوط میشود، به توصیه خامنهای عمل میکنند و موضوع را کش نمیدهند، اما در مورد سیاستمداران طرف مقابل موضوع را تا حد ممکن کش میدهند.
رفتار محفلی
تقریبا همه رسانههای پرمخاطب در ایالات متحده محیطهای بسیار بستهای بر افکار عمومی و دیدگاههای متقابلند. نظرسنجیهایی که با نمونههای ۲۰۰ و ۳۰۰ تایی انجام میدهند، به شوخی شبیهتر است تا کار علمی و اغلب با رخدادهای سنجشپذیر (مثل انتخابات) نقض میشوند. کمتر شبکه تلویزیونی همگانی جایی برای اظهار نظر عمومی (نه میزگردهایی که افراد را در آنها دستچین میکنند یا مصاحبههای خیابانی به سبک صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) باز میگذارد. در کمتر رسانهای دیدگاههای رقیب به صورت مناظره برابر هم قرار میگیرند. دوران انعکاس دیدگاههای مقابل در گزارشهای خبری در رسانههای آمریکایی (حتی نوع عمومی آن مثل انپیآر و پیبیاس) به پایان رسیده است. گزارش خبری برابر شده است با یادداشت سیاسی یکطرفه.
فرایند سیاسی جامعه آمریکا به دلیل قدرتمند بودن دموکراسی، بسیار بازتر از رسانههای آن است. سیاستمداران دستکم در دوران کارزارهای انتخاباتی مجبورند با مردم معمولی روبهرو شوند و به سوالهای آنها پاسخ دهند یا به سخنانشان گوش فرا دهند، اما رسانهها اغلب حتی بخش نظرگذاری در وبسایتهایشان را میبندند چون حوصله شنیدن ندارند. در کمتر برنامه تلویزیونی سیاسی ـ چه کابلی و چه غیر کابلی ـ مردم از بیرون میتوانند زنگ بزنند و سوالها و نظرهای خود را مطرح کنند. سیاسپن که مذاکرات کنگره را پخش میکند، از این جهت یک استثنا است، اما مخاطب بسیار اندکی دارد.
نبودِ شفافیت
رسانههای پرمخاطب آمریکا در حوزه مالکیت و کار به شکل جزایر به هم پیوسته عمل میکنند. یک شرکت (مثل دیزنی، وایاکام، کامکست و ایتی اند تی) دهها انتشاراتی و روزنامه و شبکه تلویزیونی دارد که با هم کار میکنند و تولیدات همدیگر را تبلیغ میکنند، اما برای مخاطب این امر آشکار نیست. برای نمونه، صاحبان یک شبکه تلویزیونی یا رادیویی دارای انتشاراتی نیز هستند و تنها از نویسندگان آثار منتشره خود دعوت میکنند (مثل سایمون و شوستر که خواهرزاده سیبیاس است). این کار تبلیغ یک کالای تجاری است، اما مخاطب تصور میکند که نویسنده به دلیل نویسنده بودن و ارزش درونی اثرش انتخاب شده است و شبکه دارد کار فرهنگی میکند.
گرایش آشکار به چپ بدون اعلام رسمی
فقط مصاحبه مطبوعانی ترامپ و دیگر جمهوریخواهان را با رسانهها با مصاحبههای ننسی پلوسی، بایدن، چاک شومر و فرمانداران دموکرات مقایسه کنید. بسیاری از روزنامهنگاران متمایل به سیاستهای لیبرال، دموکرات یا چپ، برابر ترامپ و جمهوریخواهان به پرسشگران جدی از همه چیز، از جمله نیات و احساسات تبدیل میشوند، اما وقتی در برابر دموکراتها هستند به حیوانهای دستآموزی تبدیل میشوند که قرار است فقط سر تکان دهند یا سوالهایی بپرسند که سیاستمداران دموکرات و چپ بسیار با آنها راحت هستند و به آنها امکان سخن گفتن بیشتر میدهند. همین وضعیت را در بسیاری از رسانههای متمایل به راست، از جمله فاکسنیوز در جایگاه پرمخاطبترین رسانه تلویزیونی راستگرا، نیز میتوان بهوضوح مشاهده کرد. بحث حمایت روسیه از کارزار ترامپ در رسانههای متمایل به نگرش لیبرال و دموکرات چهار سال پر و بال داده شد، اما اخبار مربوط به ارتباطات بایدن و پسرش در معامله با چین نادیده گرفته شد و رسانههای متمایل به نگرش راست نیز دقیقا عکس عمل کردند. پس از انتخابات ۲۰۱۶ رسانههای متمایل به نگرش لیبرال و دموکرات اتهام دموکراتها و نهادهای اطلاعاتی آمریکا را مبنی بر کمک روسیه به ترامپ بدون درخواست شاهد پخش میکردند، اما پس از انتخابات ۲۰۲۰ از جمهوریخواهان برای ادعای تقلب در انتخابات درخواست شواهد میکردند. در سوی مقابل، رسانههای متمایل به راست آن اتهام را، بدون نیاز به بررسی و موشکافی اطلاعاتی، نادیده میگرفتند ولی از مدعیان تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ هیچ شواهد جدی و قطعی طلب نمیکردند. اینگونه رسانهها شفافیت را تنها از یک طرف طلب میکنند. درباره بستنی مورد علاقه بایدن گزارش پخش میشود، اما اخبار اظهارات وکیل ترامپ که روشن نیست ادعاهایش تا چه اندازه پایه و اساسی داشته باشد، مدام پوشش داده میشد. در دوران اوباما هم رسانههای راست موارد مشابهی، مانند «پیراهن آستینکوتاه پوشیدن» او را با شدت و حدت مطرح کردند، ولی مصاحبه ترامپ را که در آن با صراحت گفت از شیوع کرونا اطلاع داشته است اما آن را بهعمد کماهمیت جلوه داده است، نادیده گرفتند.
رسانههای پرمخاطب متمایل به نگرش لیبرال و دموکرات، کاملا به سمت حزب دموکرات (سیاستها و گفتمان) غش میکنند (نگاه کنید به نمودارهای موسسه پیو)، و در مقابل، رسانه پرمخاطب فاکسنیوز و نشریات متمایل به راست (مانند واشنگتنتایمز) به سمت سیاستها و گفتمان حزب جمهوریخواه. به مخاطبان اماسانبیسی، سیانان، نیویورکتایمز و انپیار از یک سو و فاکسنیوز و واشینگتنتایمز از سوی دیگر، نگاه کنید: ۸۰ تا ۹۰ درصد مخاطبان دسته نخست دموکرات هستند و بیش از ۹۰ درصد مخاطبان دسته دوم همنظر و حامی راستگرایان محافظهکار. اینگونه رسانهها برای حفظ این نوع از مخاطبان به بولتنهای حزبی تبدیل شدهاند.
دادوستد با رژیمهای اقتدارگرا و دیکتاتوری
نیویورکتایمز و واشنگتنپست به دلیل عشق به انعکاس دیدگاههای مقابل، یادداشت پوتین و ظریف را در صفحه اول خود منتشر نمیکنند که اگر چنین بود، نقد آنها نیز باید در همان ستون و صفحه منتشر میشد. سیانان و الجزیره به همین دلیل مدام اعضای لابی جمهوری اسلامی ایران و مقامهای آن را به برنامههای خود در مورد ایران دعوت نمیکنند. رژیمهای دیکتاتوری در روسیه، چین و ایران از طریق دادن آگهی دسترسی و تامین هزینه برخی خبرنگاران همفکر آنان برای سفر و دادن هدیه به آنان و همکاری در فعالیتهای تجاری (مثل اعزام تورهای سیاحتی از طریق نیویورکتایمز به ایران) روزنامهها و شبکههای تلویزیونی فاسد غربی را خریداری میکنند. بسته بودن اغلب این رسانهها بر مخالفان سرسخت حکومتهای دیکتاتوری، دلیل دیگری برای این همکاری است. اعمال حکومت جمهوری اسلامی ایران، مثل به رگبار بستن مهاجران افغان در یک رودخانه مرزی و سوزاندن آنها در یک خودرو در ایران، امکان ندارد در سیانان یا واشنگتنپست انعکاسی جدی یا چشمگیر یابد.