در تاریخ ادبیات و هنر ایران چهرههایی هستند که باید از آنها را سنگ زیرین آسیاب دانست؛ چرا که آنها بودند که با بسترسازی و معرفی و آموزش مقدمات هر شاخه و رشته و نیز معرفی تازهترین تحولات آن عرصه به کشورهای غربی و برگردان فارسی آنها و برگزاری کارگاههای مختلف آموزشی، جوانان این مرزوبوم را با هنر و صنعت و ادبیات روز آشنا کردند.
صفدر تقیزاده که شنبه ۲۳ مردادماه، در سن ۸۹ سالگی و در آمریکا با دنیا وداع گفت، از جمله این چهرهها بود که داستاننویسی امروز ایران و پیشرفت آن به خصوص در بخش داستان کوتاه را میتوان وامدار تلاشهای او دانست. آموزهها، نوشتهها، ترجمهها و نقدهای او را نسلهای مختلف خواندند و آموختند و برخی از آنها امروزه در زمره داستاننویسان برجسته کشور به شمار میروند.
دوران نوجوانی و همنشینی و دوستی با نجف دریابندری
تقیزاده در آبادان به دنیا آمد؛ در زمانی که امکانات شرکت نفت برای مردم آبادان فرصتهای تازهای پدید آورده بود؛ فرصتهایی که ساکنان امروزی آبادان و خوزستان برای آنها افسوس میخورند. او چنانکه در برنامه ویژه مجله بخارا به مدیریت علی دهباشی (۴ تیرماه ۱۳۹۴) گفت، با نجف دریابندری دوست بود. نجف سه سالی از او بزرگتر بود. وقتی بزرگ شدند، هر دو در دبیرستان رازی آبادان درس میخواندند؛ دبیرستانی مجهز به امکاناتی تازه و نو که شرکت نفت تدارک دیده بود و شاگردان زبده و نخبه را انتخاب میکرد که در آنجا تحصیل کنند.
بعد از دبیرستان رازی، به دانشکده نفت آبادان (دانشکده فنی) رفت. شرکت نفت و دانشکده فنی در برنامه سالانه خود به نفرات اول، دوم و سوم هر دوره بورس تحصیلی در انگلیس عطا میکرد. تقیزاده از آن دوران دو معلم انگلیسی به یاد دارد که به شاگردانی چون او بسیار کمک کردند که با ادبیات انگلیسی آشنا شوند. این دو یکی مرد (فریمن) و دیگری زن (اسکارفیلد) بودند که سعی میکردند با بیان تازهترین تحولات دنیای غرب جوانان ایرانی را با ادبیات کلاسیک و روز آن دیار آشنا کنند.
توصیه آنها به تماشای هفتهای سه فیلم در سینما تاج (سینما نفت امروز) به زبان اصلی نیز در یادگرفتن زبان انگلیسی او سهمی جدی داشت. علاقه به ادبیات و نمایش هم از آنجا در ذهن او جوانه زد؛ به نحوی که در جشن فارغالتحصیلی، فریمن که در تئاتر دستی داشت، از او، محمدعلی صفریان و علی لیاقت خواست تا در نمایش او آن هم به زبان انگلیسی ایفای نقش کنند. مدتی بعد خانوادهها درخواست کردند متن ترجمه همان نمایش را داشته باشند که سبب شد او و صفریان نخستین بار یک اثر خارجی را ترجمه کنند.
در آن زمان مطالعه نشریات انگلیسی زبان نیز از جمله فعالیتهای صفدر تقیزاده بود. در یکی از این نشریات او مصاحبه جالبی از ویلیام فالکنر خواند و آن را ترجمه کرد. سپس متن را برای انتشار به نشریه سخن، زیر نظر دکتر پرویز ناتل خانلری، فرستاد. انتشار این مصاحبه باب یک همکاری مستمر با نشریه سخن را باز کرد. ترجمه داستانهای کوتاه و نیز مقالاتی در نقد و تحلیل داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی، از جمله فعالیتهای او در آن سالها به شمار میرفت.
ورود به دانشگاه تهران و قبولی در رشته ادبیات انگلیسی فرصتی فراخ را برای او فراهم آورد تا با محافل گوناگون آشنا شود. این آشنایی سبب شد تا به عنوان یکی از چهرههای خبره و کارشناس در زمینه داستان کوتاه به جامعه ادبی و فرهنگی معرفی شود.
کارنامه کاری صفدر تقیزاده چندان برگ و باری ندارد اما به گواه اهل فن، نثر او چه در ترجمه و چه در تالیف روان و ساده و خواندنی بود و به نوشته سیروس علینژاد، «کمتر کسی گمان میکرد که این نثر ترجمه است و نه متن اصلی.»
معرفی نویسندگان شاخص به جامعه ادبی
از جمله ویژگیهای صفدر تقیزاده برگزاری کارگاههای مختلف و آشنا کردن جوانان نسلهای مختلف با داستانهای کوتاه و فرمهای مختلف آن بود. مطالعه گسترده و نیز عمق دانش او در زمینه داستانهای کوتاه و رصد تازهترین تحولات این عرصه به او این ویژگی را بخشیده بود که در هر محفلی وقتی نامی از داستان کوتاه و داستاننویسی کوتاه میآمد، نامش بر صدر آن محفل مینشست. برای نمونه، نخستین بار او بود که استعداد ناصر تقوایی (فیلمساز نامی) را کشف کرد یا در کارگاهی که در سالهای اول دهه ۶۰ برگزار شد، فرخنده آقایی با توصیههای او داستان نوشت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در گفتوگویی که برنامه رادیویی نامآوران ایرانزمین رادیو فرهنگ در اردیبهشت ۱۳۹۶ با او داشت، از کارگاهی یاد کرده است که در اوایل دهه ۶۰ در زمینه داستاننویسی برگزار کرده بود. در این کارگاه او داستاننویسی کوتاه و ناصر تقوایی چگونگی تبدیل داستان به فیلم را درس میداد. در این کارگاه بود که به گفته تقیزاده و به توصیه او، افراد کلاس به نوشتن داستان کوتاه پرداختند و دو داستان کوتاه مهم فرخنده آقایی به نامهای «چرا ساکت بمانم» و «راز کوچک» به رشته تحریر درآمدند و در کلاس خوانده شدند. به باور او، این داستانها قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی خوب را داشتند. در همان کلاس چهرههای دیگری چون انسیه شاهحسینی نیز درس میگرفتند که بعدها در نوشتن داستان کوتاه و فیلمنامه نام وعنوانی یافتند.
او بعدها سردبیر بخش داستان کوتاه نشریات آدینه و دنیای سخن شد. در همان سالها، سالنامه کتاب سخن را به سردبیری خود منتشر کرد و همانجا بود که به گفته خود نخستین داستان زویا پیرزاد را منتشر کرد. زویا پیرزاد بعدها رمان «چراغها را من خاموش میکنم» را نوشت که شاید تنها رمانی بود که پس از انقلاب توانست سه جایزه معتبر ادبی را از آن نویسنده کند و علاوه بر آن، عنوان یکی از پرفروشترین آثار ادبی پس از انقلاب را از آن نویسنده و ناشر کند. به گزارش ناشر در سایت نشر مرکز، این رمان اکنون به چاپ ۱۱۰ رسیده و رمان دیگر پیرزاد به نام «عادت میکنیم» نیز چاپ پنجاه و هشتم را پشت سر گذاشته است.
تنوع کارها و معرفی مهمترین داستاننویسان معاصر غرب
نگاهی به کارنامه فعالیتهای صفدر تقیزاده از تنوع و گوناگونی عرصههایی نشان دارد که او در آنها فعالیت میکرده است. در کارنامه او میتوان ترجمههایی از بکت، ناباکف و مارسل پروست تا آثاری از پیتر هانتکه، فالکنر و همینگوی را مشاهده کرد. به باور او در گفتوگو با همان برنامه رادیو فرهنگ، ارنست همینگوی مهمترین و بزرگترین داستاننویس آمریکا است که وقتی داستانی از او را برای نخستین بار به فارسی برگرداند و برای نشریه صدف فرستاد، محمود بهآذین که آن سالها برج و بارو و نام وعنوانی در ادبیات داشت، از چاپ این داستان خودداری کرد و دلیل آورد که این اثر بیشتر یک گزارش است تا داستان و تقیزاده مجبور شد داستان را در نشریهای دیگر چاپ کند.
چند سال بعد که داستانهای همینگوی در نشریات ایران منتشر شد و ارجوقرب او با دریافت جایزه نوبل فزونی گرفت، بسیاری در ایران دریافتند که جایگاه همینگوی در ادبیات داستانی کجا است.
در سالهای دولت خاتمی که چند جایزه معتبر در حوزه داستان و رمان پا گرفت، تقیزاده در تمامی این جایزهها جایگاهی معتبر داشت و حتی به نوعی ریاست و ریشسفیدی داوران را عهدهدار بود. او سالیان سال عضو کانون نویسندگان بود؛ اگرچه فعالیت شدید و غلیظی نداشت اما همواره مدافع آزادی بیان و قلم و مخالف سانسور و بگیروببند بود.
به باور تقیزاده، از میان سه عنصر تجربه، مشاهده و تخیل در نوشتن، تخیل از همه مهمتر است چرا که دست نویسنده را برای نگارش باز میگذارد و به او آزادی عملی میبخشد که دو عنصر مهم دیگر از آن خالی و تهیاند.
دو دهه پایانی عمر تقی زاده چندان با فعالیتهای نوشتاری همراه نبود. او مترجمی چیرهدست و آشنا به ظرایف و دقایق کار ترجمه بود اما به نظر میرسید که باید او را به سمت کاری سوق میدادند که مدیریتش کند تا حاصل کار درخور اعتنا شود. اگرچه بیماری توموری که در دهه آخر عمرش به آن دچار شد، انرژی و توان بالایی از او گرفت و سبب شد تا عملا نتواند آنگونه که میخواست کار و فعالیت کند. به گفته سیروس علینژاد در یادداشتی در سایت بیبیسی فارسی، او از ۱۲ سال قبل به دلیل جراحی تومور مغزی حافظه خوبی نداشت.
او در نهایت و پس از چند سال دست و پنجه نرم کردن با این بیماری، در جایی دور از وطن به خواب ابدی فرو رفت.