شنبه ۹ نوامبر ۲۰۱۹ برابر با ۱۸ آبان ۱۳۹۸، حمید نوری پس از پرواز از تهران به سوئد در فرودگاه آرلاندای استکهلم با حکم دادسرای این کشور به طور موقت بازداشت شد و پس از آن این بازداشتهای موقت تمدید شد تا سرانجام چند روز پیش در دهم اوت ۲۰۲۱، دادگاه او شروع شد.
بازداشت و محاکمه حمید نوری نخستین مورد از بازداشت و محاکمه یکی از اعضای «هیئت مرگ» در کشتارهای سال ۱۳۶۷ است. چند ماه پیش از آن در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر، فیلم «ماجرای نیمروز؛ رد خون» به نمایش درآمد و در مهر ۱۳۹۸ کمی پیش از دستگیری حمید نوری، اکران عمومی شد. موضوع فیلم رد خون به عنوان قسمت دوم ماجرای نیمروز، که در بخش اول به حمله به خانه تیمی موسی خیابانی و اشرف ربیعی میپرداخت، عملیاتی نظامی است که مجاهدین آن را «فروغ جاویدان» مینامند و حکومت ایران آن را «عملیات مرصاد» میخواند.
به مناسبت دهمین سال درگذشت آیتالله منتظری در آذر ۱۳۹۸، فرزند او احمد منتظری، با انتشار فایل صوتی صحبتهای وی با «هیئت مرگ»، قتلعام گسترده سال ۱۳۶۷ توسط بخشی از حکومت در آن زمان را افشا کرد.
برای اینکه نقش سینما در این زمینه را بهتر بشناسیم، باید گامی به عقب برداریم و به روزهای اولی برسیم که جمهوری اسلامی تاسیس شد و هواداران روحالله خمینی روزبهروز دامنه نفوذ و سرکوب خود را بیشتر کردند.
رابرت مککی از آموزگاران بزرگ فیلمنامهنویسی که با نوشتن کتاب «داستان: ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی» در فیلمنامهنویسی تحولی ایجاد کرده است، در صفحه ۴۵ این کتاب با برگردان محمد گذرآبادی مینویسد: «هر قصهای که میآفرینید به مخاطب میگوید که به عقیده من زندگی شبیه این است. لحظه لحظه قصه باید آینه تمامنمای اعتقادات شما باشد وگرنه بوی تظاهر و دروغ به مشامها خواهد رسید.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سقوط نظام پادشاهی در بهمن ۱۳۵۷، برای فیلمسازان هم مانند بسیاری از روشنفکران این امید را به همراه آورد که سانسور سیاسی موجود برداشته میشود. برای همین بود که بهرام بیضایی فیلم «چریکه تارا» و غلامعلی عرفان دو فیلم آقای «هیروگلیف» و «گفت: هر سه نفرشان» را ساختند و مسعود کیمیایی هم «خط قرمز» را تولید کرد. هیچیک این فیلمها اجازه پخش نگرفتند زیرا اگر هم مشکل سیاسی نداشتند، اما ایرادشان این بود که بازیگران زن این فیلمها از جمله سوسن تسلیمی، فریماه فرجامی، یاسمن آرامی، فهیمه راستکار و... همه بیحجاب بودند. خیلی زود حجاب اسلامی در فیلمهای ایرانی هم اجباری شد.
به این ترتیب فیلمسازان دریافتند که نهتنها سانسور سیاسی با شدت و حدت بیشتری اعمال میشود، بلکه سانسورهای جدیدی هم آمده و قرار است زنان بهکلی از سینما و تئاتر حذف شوند. برخی مانند علی عرفان جان خود را برداشتند و به اروپا مهاجرت کردند و برخی مانند بهرام بیضایی مهاجرت کردند و بازگشتند و فیلم ساختند اما دیدند عملا با دست پیش میکشند و با پا پس میزنند؛ برای همین عطای فیلمسازی را به لقای سانسورچی بخشیدند و مهاجرت کردند و مسعود کیمیایی ماند؛ اما چه ماندنی!
اکنون تمام فیلمهایی که از آنها نام برده شد، با کیفیت خوب و اصلاح شده در یوتیوب موجودند. تماشای این فیلمها ما را با فیلمسازی در فضای آزاد سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ آشنا میکند؛ ضمنا دیدن صفی یزدانیان و همایون اسعدیان که در آن تاریخ دانشجو بودند و در دو فیلم غلامعلی عرفان بازی کردهاند هم خالی از لطف نیست.
پس از آنکه به قول سعدی «سنگ را بستند» و خیالشان راحت شد که رقیب ندارند، «سگ را گشودند» و ساخت فیلم علیه چپها را آغاز کردند؛ زیرا در آن تاریخ مجاهدین را دشمن شماره ۲ خود میدانستند؛ تا اینکه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ پس از سرکوب وسیع مردمی که به تظاهرات آمده بودند، مجاهدین جنگ مسلحانه اعلام کردند و دشمن شماره ۱ حکومت شدند و هر سخنی با کوچکترین کنایه سرکوب شد.
سه اتفاق مهم دوباره موضوع مجاهدین خلق را روی میز آورد. اول در ۱۳۸۷ که «مجاهدین» از فهرست تروریستی اتحادیه اروپا خارج شدند. دوم سال ۱۳۸۸ که انشقاق بزرگی در حکومت صورت گرفت و کار را به کشتن جوانان در خیابان و زندانی و محاکمه کردن برخی از حکومتیها کشاند و بالاخره اتفاق سوم که خط خوردن نام مجاهدین خلق از فهرست تروریستی آمریکا در سال ۱۳۸۹ بود. همه اینها دستبهدست هم داد تا تخریب «مجاهدین» دوباره در دستور کار حکومت قرار بگیرد و برای نسلی که هیچ تجربهای از درگیریهای سالهای اولیه و کشتار ۱۳۶۷ نداشتند، تاریخچهای جعلی درست کند.
دهه ۹۰ هجری خورشیدی درواقع دههای بود که حکومت نخست با یار قدیمیاش، کمال تبریزی، به میدان آمد. «امکان مینا» بر اساس فیلمنامه مرتضی قبه، دوست و همکار تیمی سعید امامی (که البته در تیتراژ مرتضی اصفهانی نوشته شده) ساخته شد و سپس از مرغ تخم طلایشان محمدحسین مهدویان با «ماجرای نیمروز» و «رد خون» رونمایی کردند.
روایت جعلی و مخدوشی که مهدویان از کشتار تابستان ۱۳۶۷ ارائه میدهد و آن را به «فروغ جاویدان»متصل میکند، این روزها با حضور و شهادت خانواده قربانیانی که با گذشت بیش از ۳۰ سال هنوز زندهاند و میتوانند شهادت دهند، نقش بر آب میشود. افسوس از دهها پدر و مادر داغداری که با داغ مرگ عزیز خود بر دل روی در نقاب خاک کشیدند و نیستند تا این روزها را ببینند که یکی از مهرههای دست چندم «هیئت مرگ» در سوئد محاکمه میشود و البته یکی از اعضای این هیئت هم رئیسجمهور شده است.
دیگر روزگاری که روی استخوان قربانیان تمدن میساختند به پایان رسیده است. وقتی کسی مانند آگوستو پینوشه که برای شیلی رفاه و پیشرفت آورد هم نتوانست از بار جنایت استادیوم سانتیاگو و ۱۹ سال حکومت دیکتاتوریاش جان سالم به درببرد، دیگر معلوم است چه سرنوشتی در انتظار کسانی است که از کشوری در حال توسعه قبرستانی سوتوکور ساختند و کسبوکارشان را با کشتار تماشاچیان بیگناه سینما رکس آغاز کردند و با شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراین و کشتن مسافران از همهجا بیخبر تداوم دادند و یکی از اعضای «هیئت مرگ» را رئیسجمهورشان کردند.
دادگاه حمید نوری نخستین دادگاه خارج از ایران است که یکی از عاملان «هیئت مرگ» را محاکمه میکند. بیشک دادگاههای دیگری در راه است و هیچ فیلم و مجموعه نمایشی هم نمیتواند به حکومتی که بوی خون میدهد، عطر و گلاب بزند و با رنگ کردن این قورباغه آن را قناری جلوه دهد.