عمر تولید سریالهای «خانگی» در ایران چندان زیاد نیست. اواخر دهه هشتاد شمسی بود که «مهران مدیری» سریال «قهوه تلخ» را برای نمایش در شبکه خانگی روانه بازار کرد. سریالی که هر هفته به صورت «دیویدی» در تمام فروشگاهها و حتی دکههای روزنامهفروشی عرضه میشد و اتفاقا استقبال زیادی هم از آن شد. سریالی که البته هرچه از عمر تولید آن گذشت از کیفیت آن کاسته شد و در نهایت به شکلی غیرمنتظره به پایان رسید. تبلیغات فراوان این سریال و وعده جوایز ارزشمند به مخاطبان باعث شده بود تا فروش این محصول تازه به بازار آمده بسیار فراتر از حد تصور شود و بسیاری از سرمایهگذارانِ تولیدات تصویری را بر آن داشت تا سرمایههای خود را از سینما روانه شبکه نمایش خانگی کنند.
میتوان گفت که بدعت مهران مدیری در ساخت اینگونه سریالها حجم تولید این محصولات را در دورهای نهچندان طولانی به شدت بالا برد. سریالهایی که گاه پرمخاطب میشد و گاه نه. اما بیشک نقطه عطف سریالهای خانگی در ایران ساخت سریال پرهزینه و حاشیهساز «شهرزاد» بود. سریالی که مخاطبین بسیاری پیدا کرد و در نهایت تهییهکنندگان اصلی این سریال، هادی رضوی و محمد امامی، به فساد گسترده مالی در بانک سرمایه متهم شدند و کاشف بهعمل آمد که ریختوپاشهای شدید در ساخت این سریال فقط به دلیل استقبال مخاطب و یا فعالیت فرهنگی نبوده و گرههای زیادی در کار بوده که چشم مخاطب برآنها بسته بوده است.
فارغ از بحثهای مربوط به تخلفات مالی و یا به اصطلاح «پولشویی» حاصل از ساخت این سریال، تفاوتهای زیادی در اعمال سانسور بر این سریالها بود. هر بیننده علاقهمند به سریالهای تلویزیون ایران که سریال خانگی شهرزاد را تماشا میکرد به راحتی متوجه میشد که بسیاری از صحنهها و یا نوع پوشش بازیگران با معیارهای مرسوم در تلویزیون ایران بسیار متفاوت و حتی در مواردی باورناپذیر بود؛ نشان دادن بیپروای صحنههای میگساری و یا گفتوگوهای عاشقانه شخصیتهای سریال به هیچوجه با معیارهای سانسورچیهای جمهوری اسلامی همخوانی نداشت. بیراه نیست اگر بگوییم در صورت پخش این سریال از تلویزیون شاید نیم بیشتر آن موقع پخش حذف میشد.
این بیپروا شدن در نمایش برخی روابط انسانی فقط منحصر به سریال شهرزاد نبود. نمونههای بعدی سریالهای خانگی در این سالها حتی پا را از این هم فراتر گذاشتند. اگر قصه سریال شهرزاد در سالهای سی و چهل شمسی میگذشت و اقتضای تاریخ امکان نمایش برخی روابط و یا موقعیتها را فراهم میکرد، در نمونههای دیگری که قصه سریال در دوران معاصر میگذرد، عبور از خط قرمزهای سانسور بیش از پیش نمایان است.
سال گذشته سریال خانگی «عاشقانه» جنجالهای زیادی به راه انداخت؛ نمایش روابط متفاوت شخصیتهای سریال و حرف زدن از مسایلی که پیش از این در تلویزیون تابو بوده، باعث شد که مخاطبان بسیاری به دنبال کردن این سریال خانگی علاقهمند شوند. شخصیت اصلی این سریال زنیست اغواگر (با بازی مهناز افشار) که با نزدیک شدن به افراد پرنفوذ و سرمایهدار به نفع رقبای آنها فعالیت میکند. سریالی که در دوران پخش البته به سد سانسور خورد و عوامل آن مجبور شدند تا پوشش بازیگران زن را، به مدد ترفندهای کامپیوتری، اصلاح کنند. شخصیتهای سریال بیپروا از روابط به اصطلاح خارج از عرف خود حرف میزدنند و هیچ محدودیتی در بیان گوشههای روابط خصوصی این شخصیتها دیده نمیشد. این سریال هم البته به ناگهان تمام شد و این ظن را در مخاطب به وجود آورد که شاید مخالفتهای بیرونی باعث اتمام ناگهانی این سریال شد.
سریال «ممنوعه» نیز که با فاصله نسبتا کوتاهی از «عاشقانه» وارد بازار شبکه خانگی شد از این قاعده مستثنی نبود. در این سریال هم نمایش روابط انسانی بسیار متفاوت از تصویری بود که جمهوری اسلامی همیشه خواسته از جامعه ایران بسازد. در این سریال به کرات میبینیم که شخصیتها در حال مهمانیها و وضعیتهایی هستند که همواره از آن به عنوان «زندگی زیرزمینی» نام برده میشد. یعنی مسلک و شکلی از زندگی نسل جوان که هیچوقت نظام رسانهای جمهوری اسلامی آن را به رسمیت نشناخت. هرچند که این سریال هم در نهایت با یک پایانبندی نامشخص تمام شد.
نمونههای دیگری نیز در این راستا وجود دارد. سرمایهگذاری در این بخش همچنان ادامه دارد و روزی نیست که خبر آغاز ساخت یک سریال خانگی به گوش نرسد. نکته یکسان در تمام این سریالها پرداختن به سبکی از زندگی جامعه ایرانیست که تضادهای زیادی با تصویر ارائه شده توسط دستگاه رسانهای حاکمیت یعنی صداوسیماست. گویی سازندگان و سرمایهگذاران در این بخش میدانند که برای جذب مخاطب بیشتر چارهیی جز مشروعیت بخشی به زندگی «زیرزمینی» جامعه ندارند.