شاید بزرگترین دستاورد زمان ما بالا رفتن میزان امید به زندگی باشد. ما بسیار طولانیتر از همتایانمان خود در زمان ویکتوریا زندگی میکنیم که اگر به دهه چهل زندگیشان میرسیدند، خوش شانس بودند. اکنون طول عمر دو برابر آن است. اما چنین دستاوردی برای همه مردم یکسان نیست. براساس محل زندگی شما تفاوت های چشمگیری در امید به زندگی وجود دارد. ساکنان هارتلپول تقریباً یک دهه قبل از ساکنان «کَمدِن» میمیرند. این آشکارا وضعیتی ناعادلانه است، اما روندی است که سالها ادامه داشته است.
پس از سالها رشد در امید به زندگی، امروزه عواملی همچون سیگار را در کوتاه شدن عمر مقصر میدانیم. آنچه اکنون شاهد آن هستیم عواملی فراتر از انتخاب شیوه زندگی شخصی مثل سیگار یا رژیم غذایی است. برای اولین بار طی سالها، شاهد افزایش خودکشی هستیم که فقط در یک سال 11 درصد افزایش یافته و به 6507 نفر رسیده است.
مردان بیشتر این نوع مرگ و میر را تشکیل میدهند، گرچه خودکشی زنان جوان نیز به رقم بالایی است. برخی از افراد از خود یادداشتی به جا میگذارند و میگویند چرا زندگی را رها کرده اند، اما بسیاری از آنها چنین نمیکنند، که اندوه خانواده و عزیزانشان را دوچندان میکنند.
کارشناسان درباره این موضوع جز گمانه زنی چیز بیشتری ارائه نمیدهند. این انتقاد نیست، بلکه بیان بدیهیات است. پیشرفتها در پیشبینی اینکه چه کسی در معرض خودکشی قرار دارد، به طور دردناکی کند است و بودجه ناچیز تحقیقاتی کمکی به آنها نمیکند. با این حال، من به اتفاق تصادفی باور ندارم و فکر میکنم وقتی چندین عامل جمع میشوند، میتوانیم تفسیرهای آگاهانهای ارائه دهیم. در حالیکه که میزان خودکشی رو به افزایش است، به همان اندازه تجویز داروهای ضد افسردگی نیز رو به افزایش است، که این به خودی خود لزوما چیز بدی نیست، بلکه شاخصی است برای سلامت روانی جمعی ما.
این شاخص نشانگر نیاز است و زمانی مشکل ساز میشود که متخصص کافی در این زمینه نداشته باشیم. دارو به خودی خود نوعی درمان بسیار ضعیف است، اما متأسفانه متداولترین آن است. شواهد به ترکیبی از درمان یعنی دارو همراه با گفت وگو با بیمار اشاره دارد. برای بعضی موارد، حتی اینها هم کافی نخواهد بود و به حمایتهای بیشتر متمرکز در بیمارستان یا مراکز خدمات بهداشت روانی در جامعه نیاز دارد.
تناقض بیرحمانه این است که هرچه تشخیص و پذیرش مشکلات سلامت روان، مانند افسردگی، را بهبود بخشیده ایم، بودجه درمانی کمتر شده است. ما از هر زمان دیگر متخصصهای کمتری در این زمینه داریم. این عدم تطابق باید در افزایش ناگهانی خودکشیها نقش داشته باشد.
یک رکورد غم انگیز دیگر امسال مربوط به افزایش تعداد مرگ و میر ناشی از مواد مخدر است، چرا که در مورد خودکشیها تقریباً غیرممکن است ارزیابی کنیم که کدام یک از مرگها تصادفی یا عمدی بوده است. آنچه تعریف مرگ با خودکشی را با مرگ با مواد مخدر یکی میکند نبود امید در فرد است، به این معنا که ریاضت اقتصادی فقط خدمات حیاتی پشتیبانی را کاهش نمی دهد، بلکه نیاز به آنها را هم دامن میزند.
بنابراین نمیتوان به سادگی پذیرفت که متوقف شدن پیشرفت در امید به زندگی به دلیل انتخابهای بد در شیوه زندگی است، و این امر را نمیتوان تنها به کشیدن سیگار نسبت داد. اولويت دادن به بدهی ملی نسبت به سرمايهگذاری در خدمات كليدی پشتيبانی، پرهزینه بوده است، که هزینه آن قابل اندازه گيری نیست؛ زندگیهای متعددی در نیمه راه به پایان رسیدهاند، و خانواده ها و دوستان از سالها عشق و تجربه مشترک محروم شدهاند.
ما نمیتوانیم از تمام مرگهای زودرس جلوگیری کنیم، اما میتوانیم خیلی بهتر از این عمل کنیم. اگر تخصیص بودجه کافی برای مراقبت را مهم تلقی کنیم، دیگر رکوردهای جدید سالانه خودکشی به امری عادی و بههنجارتبدیل نمیشود تا میراث جمعی شرم آوری برایمان برجای گذارد.
* ایان همیلتون، استاد ارشد در زمینه اعتیاد و سلامت روان در دانشگاه یورک است.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent