هیچ چیز ابدی نیست. البته این را میدانیم، ولی برای کسی که در خانوادهای بزرگ شده که برای عبادت به محراب مایکل قدیس میرفتند، سقوط فروشگاههای مارک و اسپنسر و نام آن غیرمنتظره است. لباسهای ما از مارکس اند اسپنسر (M&S) بود، غذای خود را از این فروشگاه میخریدیم، حتی پدرم برای مادرم سهام این فروشگاه زنجیرهای را خرید؛ بنابراین ما خیلی به دخل این شرکت پول ریختهایم. برای سالهای متوالی، تا باز شدن فروشگاههای ازدا (Asda) فروشگاه مارکس اند اسپنسر تنها فروشگاه جدی موجود در شهر بود. یک فروشگاه بوتس (Boots) و یک فروشگاه تسکو (Tesco) هم در شهر ما بود ولی آنها اصلا قابل مقایسه با مارکس اند اسپنسر، که در مرکز تجاری شهر و در موقعیتی برتر قرار داشت، نبودند. اما اکنون آن شعبه فروشگاه بسته شده و مارکس اند اسپنسر از فهرست ۱۰۰ شرکت برتر بازار بورس به انتخاب فایننشال تایمز (FTSE100) خارج شده است.
امروز در شهر یک فروشگاه بزرگ تسکو، یک آلدی (Aldi)، یک لیدل (Lidl)، یک موریسونز (Morrisons)، و هنوز همان ازدا وجود دارد، اما فروشگاه مارکس اند اسپنسر که روزی در اوج بود، خالی رها شده است. این فروشگاه که اولین شرکتی بود که مرز یک میلیارد پوند سود را شکست، دیگر در فهرست ۱۰۰ شرکت برتر بازار بورس جایی ندارد. سرنوشت غمانگیز و تاسفباری است؛ امری که روزی غیرممکن به نظر میرسید.
از همان آغاز نشانههایی از سرنوشتی که در انتظار این فروشگاه بود مشاهده میشد. فروشگاه مارکس اند اسپنسر دو طبقه داشت ولی حتی من بچهمدرسهای هم متوجه شده بودم که به ندرت کسی به طبقه دوم میرفت. مردم اصلا تمایلی به بالا رفتن نداشتند، هر از گاهی مدیر فروشگاه سعی میکرد چیز جدیدی را در طبقه دوم عرضه کند تا مشتریان را به آنجا بکشاند؛ ولی آن هم موثر نبود. فقط پلههای برقی خالی از مشتریان همواره بالا و پایین میرفت.
مارکس اند اسپنسر یک رنگ جوراب در سایزهای مختلف داشت ولی نه رنگی که شما میخواستید. پیراهنها هم همینطور، تنوع در یک نوع خاص و عدم وجود انواع دیگر. این شرکت آشکارا با خط تولید و عرضه خویش مشکل داشت.
با جابهجایی تسکو به سمت دیگر شهر، با وعدههایی بزرگ و پارکینگهای فراوان مجانی برای مشتریان، تضاد میان مارکس اند اسپنسر باسابقه که در مرکز شهر با خیابانهای تنگ و بدون پارکینگ گیر افتاده بود با تسکو کاملا آشکار شد. تسکو با بهرهگیری از مدیریتی پویا، اول تحت رهبری ایان مکلارین و بعد تری لیهی، توانست بر مشکلات مالی خود غلبه کند و کاملا متحول شود. فروشگاه تسکو همیشه چیزی را که میخواستید داشت؛ کامیونهایش همواره انبارها را پر میکردند و مهارت این فروشگاه در تحویل به موقع و بینقص محصولات بود. مارکس اند اسپنسر کمکم قدیمی به نظر آمد و در زمینه لباس و مد هم دیگر از مد افتاده بود.
بعد فروشگاه نکست (Next) آمد که امکانات و محصولات زیادی را با تجربه جدیدی عرضه کرد و بعد هم کاتالوگ سفارشات پستی خود را راهاندازی کرد. این کاتالوگ قطور به زودی عضوی از خانههای طبقه متوسط شد. آن موقع نمیدانستیم ولی این امر به نکست اجازه داد در نظامهای انبارداری و حملونقل کالا خبره شود و به پیشروی خرید آنلاین و اینترنتی که بعدا رواج یافت، تبدیل شود. رویکرد مارکس اند اسپنسر به نکست برخوردی افادهآمیز بود، مانند برخورد این شرکت با سایر رقبای خویش. در نظر مارکس اند اسپنسر این رقبا میتوانستند هر چه میخواهد رویا ببافند و هر حربهای را به کار بندند، ولی این مارکس اند اسپنسر بود که حرف اول را درخیابان می زد، اولین مستاجر هر پروژه جدید شهری، نام بزرگی که همه از آن الهام میگرفتند. دیگران نمیتوانستند آن را کنار بزنند.
این احساس خودبرترانگاری در دیداری از مرکز قدیمی مارکس اند اسپنسر در خیابان بیکر در لندن تایید شد. رفتن به آنجا مانند ورود به یک اداره دولتی بود، با راهروهایی بلند و درهایی بسته با شمارهای بر هر در. احساس گمنامی در بین کارمندان حس میشد ولی اثری از شوق و نبوغ نبود. هیچ بارقهای از همکاری جمعی یا اثری از انرژی هم وجود نداشت.
معروف است که کارمندان این شرکت در مقایسه با سایرین، از حقوق، منافع و مزایای بهتری برخوردارند ولی به جای تشویق به نوآوری و جسارت و تفکر درباره غیرممکنها، فقط هیزمآور آتش غرور و خودبزرگبینی شرکت هستند. وقتی دفتر مرکزی شرکت به ساختمانی تمام شیشهای در چند مایل غربتر و به محله پدینگتون بیسن نقلمکان کرد، این وضعیت کمی تغییر کرد. ولی وقتی مارکس اند اسپنسر در حال خانهتکانی بود، فروشگاههای دیگر در حال پیشرفت بودند، خطوطی جدید ایجاد کرده و خدمات اینترنتی خویش را ارتقا بخشیدند.
در زمینه لباس، اچاندام (H&M) و زارا (Zara) لباسهایی روشنتر و مدرنتر تولید میکردند. این دو به همراه فروشگاه تاپشاپ (Topshop) به انطباق سریع با دنیای مد معروف هستند، امری که به هیچوجه درباره مارکس اند اسپنسر صادق نیست. و در این میان پرایمارک (Primark) هم قیمتهای خود را کاهش میداد. حتی فروشگاه ازدا هم با خط تولید جورج وارد رقابت شد و لباسهای اساسی را به قیمتی پایینتر به مشتریان ارائه کرد.
در زمینه مواد غذایی، ویترز (Waitrose) و تسکو پریمیوم (Tesco Premium) به همتایانی درخور رقابت با مارکس اند اسپنسر در عرصه مواد غذایی با کیفیت تبدیل شدند و آلدی و لیدل هم بدون کاهش شدید کیفیت، مواد غذایی را به قیمتی بسیار پایینتر به مشتریان عرضه کردند.
مارکس اند اسپنسر در عرصه لوازم خانگی هم در مقابل جان لویس (John Lewis) روندی آهسته را طی میکرد. جان لوییس از سالها قبل با شعار اقتصادی «شرکتی که باید در آینده تحت نظر داشت» شناخته میشد و از همان زمان انحصار و استیلای مارکس اند اسپنسر را شکست. در حالی که جان لویس به لنگرگاهی جذاب برای مدیران مراکز خرید و عرضه کنندگان آنلاین محصولات تبدیل شد، مارکس اند اسپنسر جذابیت خود را از دست میداد.
تیمهای مدیریتی یکی پس از دیگری کوشیدند هدایت این کشتی را به دست بگیرد ولی هیچ یک در بازگردان آن به مسیر درست موفق نبود. به نظر میرسد بزرگترین مشکل مارکس اند اسپنسر این است که خودش هم نمیداند مشکل دقیقا چیست. یک فروشگاه بیسلیقه لباس که غذا هم دارد یا یک فروشگاه مواد غذایی که لباس هم میفروشد.
در آخرین تغییر، تیم مدیریتی فعلی متشکل از آرچی نورمن، مدیرمسئول، و استیو رووی، مدیر عامل، احتمالا بهترین مدیرانی است که مارکس اند اسپنسر برای مدتی طولانی داشته است؛ آنها کار خویش را بلدند.
اما نورمن و رووی جثهای مریض را به ارث بردهاند، فروشگاهی با شعب بسیار در اماکنی اشتباه بدون داشتن اطلاعات و مهارتهای کافی فناوری و اینترنتی که بتواند تاثیری بر فضای آنلاین داشته باشد. آنها باید به دنبال راههایی نوین و بدیع باشند اما به جای آن مجبور شدهاند تمام وقت و انرژی خویش را صرف کوچکتر کردن شرکت و خاموش کردن آتشهای موجود کنند.
خروج از فهرست ۱۰۰ شرکت برتر بازار بورس به انتخاب فایننشال تایمز هم موید تجارت رو به افول این شرکت است. روند نزولی مارکس اند اسپنسر ادامه خواهد یافت.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent