امروز اوضاع در خاورمیانه و پیرامون آن به گونه کامل دگرگون شده است. اما این دگرگونی به سود هیچ طرفی نیست. از جمله عوامل این دگرگونی پیآمدهای حمله آمریکا به افغانستان و عراق و عقبنشینی آن از این دو کشور است.
هرچند انگیزه مستقیم تهاجم آمریکا به افغانستان حملات ۱۱ سبتامبر ۲۰۰۱ در نیویارک بود، اما تأثیر عواملی همچون جنون قدرت، سیاستهای نومحافظه کاران برای نظم جهانی جدید و تحولات گستردهای که پیش از آن در جهان رونما شده بود را نمیتوان نادیده گرفت. در رابطه به تحولات جهانی، بارزترین آنها فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود که پس از سه رویداد تأثیرگذار دیگر اتفاق افتاد. آن سه رویداد که در طول یک سال رخ داد، عبارت بود از امضای پیمان کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، انقلاب اسلامی علیه شاه در ایران و حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان. پیمان کمپ دیوید معادلات رایج در کشمکش اعراب و اسرائیل را برهم زد؛ انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیتالله خمینی، اختلافات تاریخی دیرینه را زنده کرد و خاورمیانه را در ناامنی و بیثباتی فرو برد؛ حمله شوروی به افغانستان، به ظهور سازمان «القاعده» و پدیده «افغانهای عرب» انجامید. اما حمله آمریکا به افغانستان و عراق، دروازه را تا آخر بهروی نفوذ جمهوری اسلامی ایران و پس از آن ظهور «داعش» باز کرد. ولی مجموع حوادث و رویدادههای یادشده، جنبشهای اسلام سیاسی را که از سلاح ترور استفاده میکنند، به شدت نیرو بخشید و بهروی صحنه آورد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
چند دهه بود که نزاع اعراب و اسرائیل در محور توجه کشورهای عربی قرار گرفته بود. اما پس از به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر در مصر و گسترش اندیشه ناصریسم، نزاع دیگری نیز در میان دو گروه از کشورهای عربی در گرفت که به اصطلاح آن روز، یک گروه دارای نظامهای پیشرو و انقلابی بودند و گروه دیگر دارای نظامهای ارتجاعی. ولی بعد از پیمان کمپ دیوید، اولویتها تغییر کرد و برخی از کشورهای عربی بهجای جنگ با اسرائیل در پی راه حل سیاسی با اسرائیل برآمدند و برخی دیگر به بهانه این که ما در حالت جنگ با دشمن اسرائیلی هستیم و به دلیل اینکه برابری اقتصادی، فراهم کردن نان به گرسنگان، توسعه، آموزش و پرورش در صدر اولویت ها قرار دارد، تمام آزادیهای شهروندان خود را مصادره کردند، اما این کشورها هم در جنگ در برابر اسرائیل شکست خوردند و هم در پیاده کردن شعارهایی که در رابطه به برابری، اقتصاد، توسعه و امثال آن میدادند. نه تنها این بلکه در کنار خطر اسرائیل، خطر جمهوری اسلامی ایران و ترکیه هم بر جهان عرب افزوده شد و نه فقط سرزمین اعراب اشغال شد، بلکه ملتهای عربی نیز زیر یوغ اشغال بیگانگان رفتند. زیرا اسرائیل نژادپرستی را تقویت کرد، رژیم ایران تعصبات مذهبی و فرقهای را دامن زد و ترکیه کابوس خلافت را زیر شعار نو عثمانی بار دیگر به صحنه آورد.
زمانی که انقلابهای موسوم به «بهار عربی» راه افتاد، جولانگاه آنها اکثر همان کشورهایی بود که در گذشته انقلابی و پیشرو خوانده میشدند. اما بهار عربی به یک فاجعه راهبردی و ژئوپلتیک در جهان عرب مبدل گشت. در مصر سازمان اخوانالمسلمین انقلاب را مصادره کرد و به اسلامی کردن دولت پرداخت، تا اینکه ارتش به کمک مردم به صحنه آمد و دولت میهنی را باز گرداند. در تونس انقلاب گرفتار نفرین اخوانالمسلمین شد، در لیبی انقلاب به هرج و مرج مبدل گشت. در سوریه انقلاب شکست خورد و کشور در میان گروههای مسلح داخلی و ارتشهای خارجی به چندین پاره تقسیم شد. در سودان که انقلاب با کودتای نظامی و کمک مردم قرار بود به ثمر نشیند، اکنون کودتای نظامی دیگری را تجربه میکند، در یمن هم انقلاب راه به جایی نَبُرد و این کشور اکنون در چنگال گروه حوثیهای مورد حمایت ایران، در رنج و درد بسر میبرد. خلاصه در این میان تنها کشورهای اعضای شورای همکاری خلیج فارس بودند که از این انقلابهای بیثمر و آشوبهای پر خطر در امان ماندند و از توسعه و پیشرفت بهرمند شدند.
دگرگونیهایی که در سطح جهانی به وجود آمد بسیار جالب و معنیدار بود؛ نظام دو قطبی دوران جنگ سرد به نظام تک قطبی به رهبری آمریکا مبدل شد، اما دیری نگذشت که جهان به سمت نظام چند قطبی گام گذاشت و همزمان با آن قدرتهای دیگری نیز در منطقه سر بر آوردند. از سوی دیگر آمریکا از افغانستان عقبنشینی کرد و بسیار نزدیک است که از عراق هم عقب بنشیند، اما کس نمیداند چه وقت نیروهایش را از شمال شرق سوریه بیرون میکشد. آمریکا در تلاش است تا تعهدات و مسئولیتهای خود را در خاورمیانه کاهش دهد و توجه خود را بیشتر به خاور دور معطوف کند.
این در حالی است که روسیه به نقش تاریخی خود در منطقه باز گشته است. روسیه اکنون در سوریه حضور نظامی فعال و گسترده دارد، در سودان پایگاه نظامی میسازد و در لیبی جنگجویان مزدور میفرستد. چین در مرحله گسترش نفوذ اقتصادی در جهان قرار دارد و در صدد این است که نفوذ نظامی خود را در دریای چین و اقیانوس آرام تکمیل کند. ایران از طریق سپاه قدس و شبهنظامیان نیابتیاش در سوریه به گونه مستقیم نفوذ و حضور نظامی دارد و در شش کشور عربی یعنی لبنان، عراق، سوریه، یمن و غزه برای خود ارتش تأسیس کرده تا از آن دفاع کنند و برای پروژه منطقهای آن در این کشورها تلاش ورزند. ترکیه در سوریه، عراق، لیبی و شرق دریای مدیترانه حضور نظامی دارد. اسرائیل هم در حالی که به اشغال بخشی از سر زمینهای سوریه و فلسطین ادامه میدهد، برای گسترش نفوذ راهبردی خود از خاورمیانه تا قفقاز شب و روز کار میکند.
با توجه به مطالب یاد شده، اعراب در حال حاضر با چالشهای بزرگی روبهرو هستند. اما آنها میتوانند با همبستگی، توانمندسازی، توسعه اقتصادی و بشری از این چالشها عبور کنند و نقش خود را در صحنه سیاسی باز یابند. منابع و تواناییهای بالقوه اعراب نسبت به تهران، آنکارا و تلآویو به مراتب بیشتر است، تعداد جمعیت و مساحت جغرافیایی اعراب از مجموع جمیع و جغرافیای هر سه کشور یادشده افزونتر و بزرگتر است. از نگاه نیروی علمی و منابع بشری هم اکنون میلیونها نفر دانش آموخته پیشرفتهترین دانشگاههای جهان در میان اعراب وجود دارند که در کنار ثروت اقتصادی، میتوانند در پیشرفت و توسعه جهان عرب سودمند واقع شوند. از این جهت میتوان گفت که پیروزی قدرتهای منطقهای بر اعراب در منازعه ژئوپلتیک تنها یک توهم است.
© IndependentArabia