مسیح مهاجری مدیر و سردبیر قدیمیترین روزنامه رژیم جمهوری اسلامی ایران، که خود از یاران دکتر بهشتی و مهندس میرحسین موسوی در زمان تأسیس حزب جمهوری اسلامی بود، اخیرا با مشاهده کوفتن آخرین میخ بر تابوت مرجعیت در بودجه ۱۴۰۱، یادآورشده بود (نقل به مضمون) که مرجعیت زمانی نزد مؤمنان جایگاه و اعتبار داشت که از استقلال برخوردار بود و مردم از طریق وجوهات شرعیه، نیازهای حوزه را تأمین میکردند. جز او شمار دیگری از اهل حوزه، از جمله بزرگانی چون مجتهد شبستری، علامه محققداماد، و علوی بروجردی نیز به شدت با دولتی شدن مرجعیت مخالفت کردهاند.
۴۳ سال پس از روی کارآمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران و به ویژه در ولایت سیدعلی حسینی خامنهای، حوزه تفاوتهای آشکاری با گذشته دارد. در درجه اول، استداد عمومی در سطح حوزه به شکل سنگینتری سایه انداخته است. قبل از انقلاب همین آقای ناثر مکارم شیرازی در بحثهایش در مکتب اسلام با آتییستها بحث میکرد. امروز اما نمادی از استبداد و ارتجاع مطلق است که ولایت فقیه را به جای خدا نشانده است و هر انتقادی از ولی فقیه، توهین به خدا و اسلام تلقی میشود.
مسئله طلبههای خارجی
در دوران پیش از انقلاب ۵۷ طلبههای شیعه خارجی، به ویژه از افغانستان، پاکستان، بحرین، کویت، عراق، عربستان سعودی و...، در حوزه بودند، اما به ندرت بعضی از آنها به خدمت دستگاه امنیتی وقت درمیآمدند. اغلب آنها میآمدند و چند سالی «تلمذ» میکردند و بعد با دلی سرشار از عشق به ایران و گاه با همسری ایرانی، به سرزمین خود بازمیگشتند. اما ماجرا بعد از روی کار آمدن دولت امام زمانی فرق کرد و از دل طلبهها کسانی بیرون آمدند از تیره سوءقصدکنندگان به جان امیر پیشین کویت، مسئولان انفجار خُبر در عربستان، حزباللهیهای لبنان و حاشیه خلیج فارس، تروریستهای نیجریه و فیلیپین، و...
بخش عمده طلاب خارجی که در حوزه علمیه قم حضور دارند، عربهای عراقی، لبنانی، بحرینی، سعودی، کویتی، یمنیها هستند، و نیز پاکستانیها، هندیها، افغانها، کشمیریها، تبتیها، مالزیاییها، اندونزیاییها، و آفریقاییها، بهویژه از مالی و نیجریه و تانزانیا، و شماری از شهروندان تازه مسلمان شیعه اروپای شرقی، آمریکای لاتین و... .
بعضی از این طلبهها قبلا در نجف بودهاند، ولی به علت تضییقاتی که در زمان صدام حسین بر حوزه نجف اعمال میشد، به ایران ره کشیدند. ورود این طلبهها به ایران به دو صورت بوده است.
نخست آنها که به صورت آزاد اجازه تحصیل و ورود به ایران را کسب کردهاند و یا از طریق ارگانهای دولتی وارد کشور شدهاند، و دوم آنها که به صورت غیرقانونی در قم اقامت دارند، یا با خروج و دخول مجدد هر شش ماه یک بار اقامت خود را تمدید میکنند. شماری از عراقیها و افغانها نیز پس از چند نوبت آمدوشد به ایران، طلبگی را رها کرده و دنبال کاسبی رفتهاند و بعضی نیز نصف روز درس میخوانند و نصف روز کار میکنند تا هزینه تحصیل خود را فراهم کنند. این افراد، اعم از عراقی و افغان و پاکستانی، ارتباطی با ارگانهای دولتی ندارند و خود به صورت مستقل، یا با دریافت شهریه از مراجع حوزه زندگی میکنند. بسیاری از این افراد به علت علاقه زیاد به ایران و مذهب تشیع به قم آمدهاند.
در کنار این جمع، شمار زیادی از طلبههای سعودی و کویتی و بحرینی با داشتن وضع مالی خوب، از تسهیلات دولتی و امتیازاتی که برای طلبههای آماده نوکری برای اطلاعات فراهم است، استفاده نمیکنند. البته هستند در میان آنها کسانی که از بعضی مراجع شهریه میگیرند، و نیز آنهایی که پس از مدتی گندکاری اخلاقی یا بدهی مالی به بار میآورند، یا با ازدواجهای موقت و دائم صاحب فرزندانی میشوند و بعد آنها را به امان خدا رها میکنند و به کشور خویش میگریزند. تعدادی نیز بعد از چندی طلبگی را کنار میگذارند و به دلالی ارز یا گرفتن وجوهات از ثروتمندان عرب شیعه در حاشیه خلیج فارس به عنوان دلال مراجع عمل میکنند؛ یعنی ثلث وجوهات را برای خود برمیدارند و الباقی را به مرجع مورد نظر میدهند. در چند سال اخیر عده ای از ملاهای شیعه سعودی و بحرینی و کویتی وارد تجارت ملک و خانه در مشهد، بهویژه «پروژه شاندیز» شدهاند و پولهای کلانی به جیب زدهاند که البته سهم بزرگان حوزه مشهد، مثل علمالهدی و سرداران سپاه را فورا پرداخت کردهاند. این خانهها معمولا به زوار شیعه اجاره داده میشود که به قصد زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد سفر میکنند.
شمار زیادی از طلبههای خارجی با معرفی دوستان و یا استادان محلی خود که با ارگانهای رژیم رابطه دارند، به حوزه معرفی میشوند. اینها در آغاز در مجتمعهای مسکونی ویژه طلاب اقامت میکنند و بعد که تأهل اختیار کردند، خانه مستقلی اجاره میکنند. گاهی نیز یک طلبه خارجی پولدار خانهای را به نام دوست و یا شریک ایرانیاش خریداری میکند و بعد اتاقهای آن را به طلبههای هموطنش اجاره میدهد. کسانی مانند مرحوم سیدمحمدباقر حکیم، مهدی آصفی، فاضل مالکی، و ساجد نقوی البته از جانب دولت ایران اجازه تملک گرفتهاند، چون با حفظ تابعیت عراقی و پاکستانی، با دریافت شناسنامه ایرانی میتوانند در ایران صاحب خانه و زمین شوند. برای نمونه، یکی از فرزندان سیدساجد نقوی که دارای شناسنامهای صادره از مشهد است، دهها خانه در آن شهر دارد. شماری از طلبههای خارجی هم در مجتمعهای مسکونی اقامت دارند که با هزینه تأمین شده از سوی مراجعی مثل مرحوم آیتالله خویی یا سیستانی برپا شده است و داماد ایشان، حجتالاسلام سیدجواد شهرستانی سرپرستی مجتمعی را بر عهده دارد که در آن صدها طلبه و مدرس در وضعیت رفاهی عالی زندگی میکنند. (۱)
«مدینهالعلم» در منطقه زنبیلآباد قم، مجتمعی است که طلبههای آفریقایی در آن سکونت دارند. در سالهای اخیر وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه به تعدادی از طلبههای لبنانی، پاکستانی، تاجیک، و نیز یک طلبه کانادایی شناسنامه و گذرنامه ایرانی دادهاند و این افراد خانههایی برای سکونت طلبهها خریدهاند.
بخشی از طلبههای خارجی در حین تحصیل، در پادگانهای منذریه و صالحآباد قم دوره نظامی میبینند و بعضی نیز شش ماه در دانشگاه امامباقر وزارت اطلاعات دورههای امنیتی ویژهای را طی میکنند و آماده برای «سرباز بمبساعتی» شدن ولی فقیه، به کشورهاشان بازمیگردند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مدار تسامح و تساهل
سیاسی شدن حوزه نه تنها کمکی به برخورداری بیشتر حوزه از مدارا و تسامح و سعهصدر مذهبی و فرهنگی نکرده است، بلکه حوزه امروز را عملا به مدرسه تربیت چریک و ترویج تعصب و خرافات تبدیل کرده است. روزگاری نه چندان دور، امام موسی صدر و اخوی وی، علامه رضا صدر، آقای سیدهادی خسروشاهی، علی حجتی کرمانی، همین آقای ناصر ابوالمکارم شیرازی، و نیز مرتضی مطهری، بحث و درسشان پیرامون عالم بوعلی و ابوالعلای معری و حکمت خسروانی دور میزد. امروز اما شرح معجزات مسجد جمکران و دیدار آقای خامنهای با «آقا» (امام زمان)، نقل محفلشان در چهار شنبه عصرها است. البته استثناهایی نیز هنوز وجود دارند.
خیلی شهامت میخواهد که آدم در قمی که میتواند صاحب دبدبه و کبکبه مرجعیت باشد، و با سرمایه جهل عوام و سنگینی بار خرافه بر اندیشههای تودههای محروم و مسکین، «مکارم»وار، با داشتن کارخانه قند و شکر و انحصار واردات لاستیک و پلاستیک و کاندوم از چین و تایوان، عمری سلطنت کند، اما چون روح آزاده دارد و درون از آز و حرص و طمع و ریاستطلبی پاک کرده است، لذا دستار ریا از سر بیندازد و قبای نفاق از تن برکَند، نعلینهای تظاهر را به رودخانه خشک قم پرتاب کند که رنگ طراوت و طعم بارانِ عشق را نچشیده است، و آنگاه سبکبال، مانند پروانه بر شاخ و گل باغ حکمت و فلسفه بنشیند. در زیر آفتاب علم زنگهای بهجا مانده از روزگار تعبد و دانستن امّا دم فرو بستن، فلسفه در خفا خواندن و حکمت در زیر نور ماه فراگرفتن، عمرو شدن و بر سر زید کوفتن و خیار اقاله را از کاسه فقه تارعنکبوت بسته برداشتن و...، را از جان و جهان بزداید و بشود استاد مجتهد شبستری، علامه محققداماد، یا فرزانگان رفتهای از قبیله آقامهدی حائری و علامه رضا صدر و جلالالدین آشتیانی.
بدون شک امروز سران حوزه همچون اعرافی و احمد خاتمی و شیخ حسین نوری همدانی، ابوالارتجاعهای معاصر، نه فهم درک سخنان شبستری را دارند و نه ذوق سرشار شدن از طنین خوش کلامش را. برای مکارم و و صافی گلپایگانی، پیام محمدی را از زبان ملاّی رومی شنیدن، کفر است؛ حال آن که اهالی طریقت، حقیقت را در جذبه مولانا یافتهاند و مییابند.
روزی که تأملات مجتهد شبستری را درباره قرآن و وحی و رسالت خواندم، تردیدی نداشتم که این فرزانه مؤمن صادق، مورد انواع و اقسام سرزنشها و تحقیر و تفسیق و تکفیر قرار خواهد گرفت. و با آن که دیری است عطای حوزه را به لقایش بخشیده است، اما جاهلانی گریبانش را خواهند گرفت. که این حوزه آن حوزهای نیست که ده دوازده مرجع قدَر در آن حضور داشتند و صدها مدرس و طلابی معتقد و شرافتمند در مدارس و معاهدش با چندرغاز شهریه، به تلمذ و تحقیق و تدریس مشغول بودند؛ حوزهای که دارالتبلیغ آن به حمایت مالی و معنوی آیتالله کاظم شریعتمداری، جمعی از خوشفکرترین آزاداندیشان را از جمع روحانیون جذب کرده بود تا «مکتب اسلام» را بیرون دهند.
حوزه امروز (استثناهایی البته هم در جمع علما و هم در بین طلاب وجود دارند) دربرگیرنده کارگاههایی است که به ظاهر عنوان مدرسه دارند، ولی در آنها کارگزاران و پایوران رژیم تربیت میشوند. پا که درون مدرسه حقانی گذاشتی، ناچاری شرافت و وجدان و اعتقادت را پشت در بگذاری تا بتوانی سیره و سلوک فارغ التحصیلان قبلی از تیره فلاحیان و خسرو خوبان (معروف به روحالله حسینیان که چندی پیش با هفتهزارسالگان سربهسر شد) و ریشهری و خویینیها را به خوبی بیاموزی.
باری، از بحث دور نشوم، پیش از مجتهد شبستریها، کسان دیگری نیز از حوزهها و مدارس دینی راه طریقت را در پیش گرفتهاند و در روزگاری که مثنوی مولانای بزرگ را ابوالارتجاعهای حوزه و دکانداران دین با انبر جابهجا میکردند، در محضر ملای روم و خواجه شیراز و بوسعید و ابوالعلا و...، خدا را و وحی را شناختهاند. اما این همه در دورانی چنین کردند که چاه جمکران رونقی نداشت، سیدعلیآقا نامی بر عرش ولایت تکیه نزده بود، دادگستری کشور دست محسنی اژهای نبود . بله، در سالهایی که آزادمردان اهل طریقت در بلاد اسلام زبان میگشودند و دین تعبّدی را برنمیتافتند و با شجاعت در برابر مقدسنماها و دینمحوران خشکمغز میایستادند، صدراعظم یهودی و وزیر نصرانی و مستشار عجم زرتشتی دستگاه خلافت اسلامی را در بغداد میچرخاندند، در قونیه پاشای ترک در سماع درویشان در صف نخست بود، در شیراز شاهشجاعی ظهور میکرد که در دفاع از آزادی و آزادگی و حقوق اهل قلم و نظر به روی پدر خشکمغزش شمشیر میکشید. این درست که سر منصور حلاج به دار شد و گردن شیخ اشراق به تیغ، یکی در بغداد و دومی در حلب، اما در کنار اینگونه علما و عرفای شهید راه آزادی اندیشه و رنسانس دینی، صدها تن دیگر هم هستند که با عزت و احترام زیستند و در پایان عمر عزتی بیش از روزگار حیات یافتند. تسامح، حتی در عصر قاجار، آن هم پس از سالهای آخوندنوازی خاقان مغفور، چنان بود که اجله علمای عصر به شنیدن مدعیات سیدعلیمحمد باب حکم تکفیر و ارتدادش را ندادند، بلکه نظر ناصرالدینشاه را پذیرفتند و با او به مباحثه و مناظره پرداختند و در پایان مجلس، حکمشان نظر به خلل در عقل سید داشت و لذا نه به قتلش. آنچه بعدها بر سر سید باب آمد، مقوله دیگری است که جدا گانه باید مورد بحث قرار گیرد که تا ارزیابی دوبارهای، شرمی سنگین در آن باره برشانههای ما سایهانداز خواهد بود. یا در مورد احمد کسروی، پاسخ اکثریت حوزویان به نوشتههای او، نوشته بود و خطابه. تنها تروریستهایی از نوع سیدمیرلوحی ملقب به نواب صفوی، حکم قتلش را دادند؛ حکمی که مرجع عصر، آیتالله بروجردی، با آن مخالف بود.
مفتوح بودن باب اجتهاد در تفکر شیعی، امکان تعاطی فکر و نظر و اختلاف در مسلک و مشرب و تفسیر و تحلیل متون دینی، از جمله قرآن را، همواره فراهم میکرد. امروز اما حکایت را قلم ارتجاع مینویسد و شگفتا وقتی دکتر سروش با زبان شاعرانه مؤثر، پا را فراتر از مجتهد شبستری میگذارد، اول کسی که گریبانش را میگیرد نه شیخ سبحانی، بل بهاءالدین خرمشاهی است (البته جناب شیخ نیز مباحثه را تا حد نزدیک شدن به تکفیر دنبال میکند). خرمشاهی اما از همان ابتدا بر آن است که در بهشت ولایت فقیه، غرفه خود را وسیعتر، و مواهب مرحمتی «نایب امام زمان» را کلانتر و باارزشتر کند. به همین دلیل تمام اصول و ضوابط حوزه اندیشه و تفسیر و تحلیل را زیر پا میگذارد و در همان حد ملاهای مرتجع، حکم ارتداد سروش را صادر میکند.
ما در شرایط بسیار حساسی در عرصه اندیشه و بحث فرهنگی و دینی به سر میبریم. در جامعه ما حالا حسین اللهکرمهایی که آماده تنفیذ احکام حضرت خرمشاهی و شرکا هستند، بسیارند. دستمزد تکفیر و تفسیق و مرتد خواندن آزاداندیشان و متفکران و اهل قلم و نظر، بسیار بالاست، حتی میتواند (چنان که در مورد فلاحیان و خسرو خوبان و ناصر ابوالمکارم شیرازی و احمد خاتمی و احمد جنتی کارساز بود و آنها را به وکالت و وزارت و بالاتر رساند) فرش قرمز ریاست جمهوری را زیر پای فرد بگسترد (که برای سید ابراهیم رئیسی گسترد). زمانی که مجید مجیدی (فیلمسازی که کارهایش را در عرصه سینما بارها ستودهام) با سنگپراکنی به سروش، صاحب فیلمنامه تصویب شده میشود و بلافاصله نیز به فرموده نایب امام زمان، هزینه ساخت فیلم در اختیارش قرار میگیرد، نباید شگفتزده شد. پیش از او خرمشاهی حکم قتل را صادر کرده است.
به هر روی، کار سترگ مجتهد شبستری و ایضاح و تکلمه و پینوشت دکتر سروش در باب وحی و کلام قرآن و رسالت را پاس داریم. به گمان من این وظیفه همه آزادگان و فرزانگان اهل قلم و نظر از حوزویان تا دانشگاهیان است که با حمایت از حق مجتهد شبستری و دکتر سروش برای بیان اعتقادات و نقطه نظرهایشان، مجال ندهند که ابوالارتجاعهای حوزه و کیفکشهای مکلای آنها از نوع قلمبهدست و دوربین بر دوش، در میدان بحث و فحص پیرامون دین و مذهب و فرهنگ یکهتاز شوند.
حوزه در چنگ استبداد و خرافهپرستان است. اما کامپیوتر نهتنها سرتا به پای بدعت ولایت فقیه را عریان کرده است، بلکه حالا با توییتر و تلگرام واینستاگرام و فیسبوک و این فضول بیبند و مهار گوگل، دنیاهای ناشناختهای به روی طلبهها و مدرسین باز شده است که بند و زنجیر و تهدید و تکفیر و بتفیق ولایت نمیتواند باردیگر پنهانش کند.
۴۳ سال پس از مصادره حوزه، برآمدن موجی را شاهدیم که میتواند بر سلطه ولی فقیه و نظامش بر حوزه، نقطه پایان بگذارد. و این مرحله مبارکی است که بدون لغو حکم مصادره حوزه بهدست خود حوزویان و رهایی از چنگ ولایت جهل و جور و فساد، کار سادهای نیست.
*
(۱) مجتمع فرهنگی مسکونی آیتالله سیستانی ـ قم.
این مجتمع در زمینی به مساحت ۴۰ هزار متر مربع در شهر قم قرار دارد و کلنگ آغاز آن پروژه در سوم شعبان ۱۴۱۶ هـ. ق. به مناسبت ولادت امام حسین به زمین زده شد. این مجتمع شامل ۳۲۰ واحد مسکونی است که مساحت برخی از آنها به ۱۱۵ متر مربع، و مساحت بعضی دیگر ۱۰۰ متر مربع است.
مجتمع مسکونی مهدیه ـ قم.
از مهمترین پروژههای اسکان در قم، پروژه مجتمع مسکونی مهدیه است که در اجرای آن تعدادی از دفاتر مراجع سهیم هستند. دفتر آیتالله سیستانی نیز ساخت ۲۰۰ واحد مسکونی از آن مجتمع با وسایل گوناگون رفاهی را به عهده گرفت.