سرمایهگذاران و تهیهکنندگان معمولا دنبال کاری نمیروند که ریسک داشته باشد و میخواهند مطابق سلیقه موجود بینندگان کاری انجام دهند که فروشش تضمین شده باشد. برای همین، وقتی اندکی در پلتفرمهای جدید آزادی بیشتری به دست آوردند، با تقلید از سطحیترین سریالهای ترکی مجموعههای بیارزشی آفریدند که جز کاهش سطح سلیقه بیننده ثمر دیگری نداشت و بسیاری از آنها اساسا موفق هم نبود و برخی نیمهکاره به دلیل نداشتن مخاطب قطع شد، و برخی هم موفق به جذب بیننده شدند، اما چیزی بر بیننده نیفزودند که بسیار از آن کاستند.
مجموعه نمایشی «نوبت لیلی» (روحالله حجازی) در این میان استثنایی بر قاعده است. یعنی کاری نو است که توانسته است با بهرهگیری از منظومه مشهور «هفتپیکر» و روایت «لیلی و مجنون» نظامی گنجوی، اثر نوی خلق کند که ارزش چند بار دیدن و تعمق کردن داشته باشد و بتواند فکر بیننده را درگیر کند و مجبورش کند کتابی ورق بزند یا فیلمی ببیند تا موضوعی را درک کند؛ البته اگر در این اوضاع آشفتهای که جمهوری اسلامی ایران برای مردم ایران ساخته است، اصولا جایی برای فراغتی مانده باشد که ذهن پریشان را سامان دهد و بتوان با ذهنی متمرکز فیلمی را تماشا کرد که انگار داری کتابی میخوانی.
«نوبت لیلی» بیش از هر چیز مدیون نویسندگان فیلمنامه آن، مهدی شیرزاد و سروش چیتساز، است. نام مهدی شیرزاد از سالهای پیش با سریال «راه بیپایان» (همایون اسعدیان) در کنار علیرضا بذرافشان، که فیلمنامهنویس شناخته شدهای بود، به عنوان فیلمنامهنویس شنیده شد و پس از آن با فراز و فرودهایی، نام او را در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی مختلف دیدیم که «نوبت لیلی» رسید و عصاره همه آن تجربهها در خط روایت و شکستن خط روایی به کارش آمده است، و او و سروش چیتساز توانستند فیلمنامهای بنویسند که برای نخستین بار اثر مدرنی خلق کند که نگاه به تاریخ و نظمهای داستانی و نگارگری و معماری و کاشیکاری ایرانی دارد. هرچند چیتساز نخستین فیلمنامهاش را در کنار شیرزاد نوشته است، اما فراموش نکنیم که او داستاننویس شاخصی است و مجموعه داستانهایش، «نوبت سگها» و «بارش سفرهماهی» که هر دو در نشر مرکز چاپ و منتشر شدهاند، و رمانش، «زل آفتاب»، که در نشر چشمه چاپ شد (و جوایز مختلفی را نیز، هم داستانهای کوتاهش و هم رمانش، برنده شدهاند)، کمک زیادی به نوشتن این فیلمنامه غنی کرده است.
فیلمنامه که درست و غنی باشد، کار همه عوامل، از کارگردان (روحالله حجازی) تا طراح صحنه (آیدین ظریف) و از مدیر فیلمبرداری (داوود محمدی) تا تدوینگر (محمود نجفی) و موسیقی فیلم (بامداد افشار) درخشان میشود، چون بستر آماده است و تنها هر کس باید کار خود را بداند و در آن بستر براند تا در مجموع، کار به سرانجام برسد.
در قسمت چهارم، جایی که همایون (حمید فرخنژاد) به دیدار خانمجان (گوهر خیراندیش) میرود، حرفهایی میزند که انگار فیلمنامهنویسان «نوبت لیلی» میخواهند به مردم بگویند: «روزگار بدی شده خانمجان، دیگه کسی استعاره و مجاز نمیفهمه، همه حرفها را باید مستقیم زد بهشون... بدون ظرافت، بدون رمز، بدون راز... غیر از این باشه بهت میگن خلی دیوونهای».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
میشود راز و رمزهای بسیار را از دل «نوبت لیلی» بیرون کشید و دربارهشان نوشت، اما مهم این است که کنجکاوی در بیننده ایجاد شود تا برود مطالعه و پرسوجو کند تا متوجه شود. برای مثال: شهر مدهوشان، شهر خاموشان، بیرخ، خورنق...، چیست و ماجرای «هفتپیکر» و «لیلی و مجنون» کدام است، و یا اگر این کنجکاویها هم در او بیدار نشد دستکم روایت داستانی سرراست، گیرم پر راز و رمزی داشته باشد تا بیننده را دنبال خود بکشاند. یعنی در حالیکه برای اکثریت مخاطبان جذاب است، برای اقلیتی هم که شده، موجب آشنایی بیشتر با هنر و ادبیات بومی شود و فیلمسازان دیگر هم تشویق شوند که بروند به این سمت و آثار بهتر و عمیقتری بسازند. در واقع، این راهی است که گشوده شده است تا فیلمسازان دیگر بتوانند در این مسیر حرکت کنند و آثار نوی خلق کنند که از یک سو با علم مدرن، که شاید برخی جوانب آن هم خرافات مدرن باشند، مانند «دنیای موازی»، و فیزیک کوانتوم، و فیلمسازی مدرن که افسانه را در قالبهای نوی بیان میکند، پیوند دهند.
اگر روزی «شعر کلاسیک» رسانه داستانگویی بود و داستانگویان بزرگ، شاعرانی برجسته نیز بودند، و در دورهای دیگر «رمان» باب شد و «تئاتر» نیز در کنار آن رشد کرد، امروز حرف اصلی را در داستانگویی سینما میزند و برای ماندگار و غنی شدن داستانهای گذشته، باید آنها را به تصویر درآورد. یک راه آن، ساختن مستقیم آن آثار در همان دوران است، راه دیگر، بهره گرفتن از داستانها و امروزی کردن آنها، و راه سوم نیز همین راهی است که «نوبت لیلی» رفت است و عنصر جادویی درون داستانها را به عشق و روابط انسانی در گذشته و امروز پیوند زده است. موفقیت «نوبت لیلی» میتواند تاثیر زیادی در گشودن این راه داشته باشد.
چند نکته را هم اشارهوار بیان میکنم.
تنها ایرادی که از نظر فیلمنامهنویسی میتوان به «نوبت لیلی» گرفت، ارجاعاتی است که به سینما و تئاتر غرب داده میشود. این را از موضع ملیگرایی افراطی بیان نمیکنم. از منظر انسجام داستانی، بهتر بود به آثار ایرانی اشاره میشد. مثلا فیلم «هامون» (داریوش مهرجویی) بسیار بهتر از «خواب ابدی» (هاوارد هاکس) است؛ به ویژه که در «نوبت لیلی» در بسیاری جاها از فضای کابوسوار «هامون» استفاده شده است، و یادآوری «خسرو شکیبایی» بسیار بهتر از «هامفری بوگارت» بود. هرچند نمایش «آنتیگونه» (سوفوکل) هماهنگیهایی با سرنوشت لیلی دارد، سه نمایش «شب هزارویکم» (بهرام بیضایی) یا بسیاری از آثار دیگر بیضایی، از جمله «چریکه تارا» تناسب زیادی با مضمونهای به کار رفته در «نوبت لیلی» داشت.
نکته بعدی این یادداشت، در مورد بازی بازیگران است. هر دو «لیلی»، هم لیلی در کودکی (نیوشا علیپور) هم لیلی در بزرگی (پردیس احمدیه)، بازیهای بینقصی دارند. نمیتوان تصور کرد که اگر احمدیه نبود، چه کسی میخواست این همه ظرایف این نقش را پیاده کند. با این حال، معلوم نیست بازیگر برجستهای مانند پردیس احمدیه چرا اینقدر مهجور است. او در هر فیلمی که بازی کرده است، حتی اگر فیلم هم ارزش زیادی نداشته است، بازی او ارزشمند بوده است. مریلا زارعی در نقش «روحانگیز»، مادر لیلی، تمام تلاش خود را کرده است، اما کار جدیدی تا اینجا از خود نشان نداده است. بعضی از بازیها، از جمله بازی حمید فرخنژاد در نقش «پدر لیلی» بسیار ضعیف و «از سر بازکنی» است و به دنیای داستان نمیخورد. خلبازیها و با شلوارک گشتنهایش به دل نمینشید و آنقدر در نقشهای کمدی بیارزش بازی کرده است که دیگر ارتباط برقرار کردن با او دشوار شده است.
مهمترین ضربه را به این مجموعه نمایش خانگی و باقی آثار ادبی و نمایشی، نه برخی بازیهای ضعیف، نه نقصانهای فیلمنامهها و کارگردانی، که سانسور زده است؛ سانسوری که در این سالها ابعادی غولآسا یافته است. تصور کنید اگر نظامی گنجوی اکنون میخواست همین «خمسه» را منتشر کند، به چه مصیبتی دچار میشد. مثلا به این دو بیت در داستان «خسرو و شیرین» توجه کنید:
سانسور ذات هنر را میخشکاند و هر چیز اصیلی را به چیزی بدلی تبدیل میکند و زحمت و رنج بسیار برای خلق هر اثر هنری برای هنرمند ایجاد میکند. برای همین است که هر سال دارد حضور ایرانیهای هنرمند رانده شده از سرزمین مادریشان، در جشنواره بزرگی مانند جشنواره «کن» بیشتر میشود، و اگر سیاست و لابی نبود، همین تک و توک آثاری هم که از جمهوری اسلامی ایران به جشنوارههای معتبر میرود، روز به روز کمتر میشد.
نخستین گام برای رونق صنعت و هنر و زندگی در ایران امروز، برداشتن بختک جمهوری اسلامی است و تا چنین نشود، بهترین آثار، آثاری متوسط خواهند بود که زهر سانسور ناقصالخلقهشان کرده است.