این داستان که به منظور ترسیم چهرهای درویشمسلک برای اورنگ زیب، پادشاه مطلقالعنان زمان خود، ساخته شد، هنوز هم در جامعه ما نقل میشود و هیچکس حتی این سوال را مطرح نمیکند که این دو موضوع متناقض یعنی سلطنتی با چنان شکوه و عظمت از یک سو و دوختن کلاه و فروش آن برای امرار معاش از سوی دیگر را چگونه میتوان همزمان امکانپذیر دانست؟
اکثر مورخانی که تاریخ را با معیارهای امروزی و مدرن قضاوت میکنند، این داستان منسوب به شخصیت اورنگ زیب عالمگیر را رد میکنند.
پروفسور دکتر فراز انجم، عضو گروه تاریخ دانشکده علوم انسانی دانشگاه پنجاب، از صاحبنظران دوره مغول به شمار میرود. او میگوید این داستان منسوب به اورنگ زیب عالمگیر نهتنها ساختگی و بیاساس است، بلکه بر خلاف عقل سلیم است.
وقتی از دکتر انجم پرسیده شد مگر نه اینکه طبق روایات، اورنگ زیب از بیتالمال تنها برای اداره امور مملکت خرج میکرد، در حالی که برای هزینههای شخصی خود، از پولی که از راه دوختن کلاه و کتابت قرآن به دست میآورد، استفاده میکرد، او چنین پاسخ داد: «پیش از تاسیس دولتهای مدرن در شبهقاره، وجوه مالی جداگانه برای مخارج دولتی و هزینههای شخصی حاکمان در دوره شاهنشاهی مفهومی نداشت. پادشاه زمان را صاحب و مالک خزانه سلطنتی میدانستند و هرچه میخواست از آن خرج میکرد و رویه معمول اورنگ زیب عالمگیر نیز همین بود.»
به گفته دکتر فراز انجم، در اسناد معتبر تاریخی از شکوه و تجملگرایی فرزندان اورنگ زیب و ازدواج با کروفر آنها یاد شده است: «در آن دوران هم تامین هزینههای چنان جشنهای مجللی با پول مشروعی که از دوختن کلاه یا کتابت قرآن به دست میآمد، ممکن نبود و برای این کار باید از خزانه سلطنتی مملو از مالیات جمعآوریشده از رعایا استفاده میشد، که چنین هم میشد.»
به گفته دکتر فراز انجم، در اینکه اورنگ زیب عالمگیر در سالهای آخر عمر خود کار کتابت قرآن کریم و دوخت کلاه برای نماز را انجام میداد، شکی نیست اما هدف او صرفا وقتگذرانی یا تقرب به درگاه خدا بود و به هیچ وجه به قصد امرار معاش انجام نشد.
آدری تروشکه، مورخ آمریکایی، نیز همین دیدگاه را دارد. او در کتاب «اورنگ زیب: انسان و اسطوره تنها» در این باره مینویسد: «اورنگ زیب در اواخر عمر به کارهای خیر چون کتابت قرآن کریم و دوختن کلاه برای عبادت مشغول بود. او میخواست یک زندگی پاک داشته باشد.»
به گفته دکتر تروشکه، هدف از این عمل صرفا عمل به کار خیر بود، نه کسب درآمد برای امرار معاش.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
یک نقاشی از آخرین دوره زندگی اورنگ زیب که هفت سال پس از مرگ او در سال ۱۷۰۰ ترسیم شد، نیز با این تصور که او فقیرانه میزیست، در تضاد است. او در این نقاشی، با صلابت و شکوه تمام بر تختی طلایی تکیه زده است و ارکان سلطنت و دستیارانش نیز به بهترین لباسها و زیورآلات ملبس و مزیناند.
اس.ام. جعفر در کتاب معروف خود «امپراتوری مغول، از بابر تا اورنگ زیب» سه فصل طولانی را به شخصیت اورنگ زیب و سلطنت او اختصاص داده است. به گزارش اس. ام. جعفر، تاجگذاری اورنگ زیب در ۵ ژوئن ۱۶۵ با تجمل و شکوه سلطنتی کامل انجام و مانند آب پول بر سر خاندان سلطنتی و درباریان خاص ریخته شد. بر اساس جزئیات موجود، به ملکه پادشاه بیگم ۵۰۰ هزار، به ملکه زیبالنسا ۴۰۰ هزار و به ملکه بدرالنسا ۱۶۰ هزار روپیه هدیه شد. به همین مناسبت بر سر شاهزادگانِ سلطنت نیز پول ریخته شد. به شاهزاده محمد سلطان ۳۰۰ هزار روپیه، با جواهرات و یک فیل داده شد و شاهزاده محمد اعظم و شاهزاده محمد معظم هریک ۲۰۰ هزار روپیه هدیه گرفتند.
چنین مبالغ هنگفتی که اورنگ زیب برای خانواده خود خرج میکرد، به هیچ وجه نمیتوانست با فروش کلاه حاصل شود و اثبات میکند که روایت پرداخت هزینههای شخصی با پول دوختن کلاه و کتابت قرآن سست و بیاساس است.
نویسنده در این کتاب، وقایع کوچک زندگی و سلطنت اورنگ زیب را بهتفصیل شرح داده و به آنها پرداخته است. او حتی به اتهامهای تعصب مذهبی، افراطگرایی و تخریب معابد نیز کاملا مستدل پاسخی داده و با تکیه بر اسناد تاریخی ثابت کرده است با وجودی که اورنگ زیب نسبت به فرمانروایان سلف خود، دیندارتر و معتقدتر بود، اتهامهای وارده به او مبنی بر هندوستیزی و افراطگرایی نتیجه تحلیل نادرست واقعیتها و رویدادهای آن زمان است؛ اما در این کتاب جامع و معتبر تاریخی هم از روایت دوختن کلاه برای تامین مخارج شخصی اورنگ زیب خبری نیست.
در آخر، باید به کتابی اشاره کرد که در آن چنین روایت شده است که اورنگ زیب عالمگیر کلاههایی را که میدوخت به درباریان میفروخت. نویسنده این کتاب با عنوان «سفرهای هندی تنات و کریری» (Indian Travels of Thevenot and Careri) سورندرا نات سن است.
او در کتاب خود، به تجارب و سرگذشت ژان ته ونو، جهانگرد فرانسوی، و جان فرانسیس کاریری، جهانگرد ایتالیایی، که در دوره سلطنت اورنگ زیب به هند سفر کردهاند، پرداخته است. در این کتاب، سیاح فرانسوی به نقل از سخنان کاریری مینویسد: «اورنگ زیب این را که هر شخصی باید حرفه یا وسیلهای برای امرار معاش خود داشته باشد، امری ضروری میدانست و به همین منظور خودش هم دوختن کلاه مخصوص عبادت را شروع کرد. او این کلاهها را به فرمانداران امپراتوری خود تقدیم میکرد و آنان در ازای این لطف، هزاران روپیه برای شاه هدیه میفرستادند.»
آری؛ حدود ۳۵۰ سال پیش، «هدیه» یک کلاه در عوض هزاران روپیه، به این معنا است که امپراتور طی نیم قرن سلطنت خود، به استفاده بیرویه از خزانه سلطنتی به رسم آن دوره، ادامه داد و به گفته جهانگرد ایتالیایی، فرانسیس کاریری، در اواخر عمر، شوق و علاقه کسب درآمد با دستان پینهبسته به سرش زد. بنابراین اشراف برای خشنودی سلطان- سایه خدا!؟- در ازای هر کلاه هزاران روپیه میپرداختند. به این ترتیب روحیه خودپرستی که ناگهان در وجود شاه بیدار شده بود، ارضا میشد و در کنار آن، پول هنگفتی هم به دست میآورد.
اگرچه در منابع تاریخی ثابت شده که اورنگ زیب برخلاف امپراتوران مغول سلف خود، حاکمی خوشگذران و عیاش نبود، ماجرای کلاهدوزی و کلاهفروشی فرضیهای است که بر اساس منابع معتبر تاریخی سنجشپذیر نیست.
دروغ هرقدر هم بیضرر باشد، دروغ است و اگر ملتی به زندگی در دنیای خیالی و ایدهآل و با عظمت و شکوه دروغین تاریخی عادت کند، هرگز نمیتواند در دنیای واقعی زندگی کند. این را به خاطر داشته باشید!
© IndependentUrdu