حتما ضربالمثل مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد، به گوشتان خورده است. این ضربالمثل روایتگر تجربهای تلخ در گذشته زندگی فردی، اجتماعی و حتی سیاسی آدمی است که سبب شده تا او از تکرار آن تجربه در صورت و وضعیتی تازه بهراسد، محافظهکاری پیشه کند و هیچگونه تغییری نخواهد؛ چرا که بر این باور است که امکان دارد در پس و پشت هرگونه تغییری، ماری خوشخطوخال نشسته باشد و آن ریسمان طناب نجات او از چاه نباشد. ماجرای پیشنهاد تغییری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ در پایگاه اینترنتی دولت، برای ادغام کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در نهاد کتابخانههای عمومی ارائه کرد، از جمله همین ریسمانهایی است که افکار عمومی حساس به اینگونه تحولات را به سمت چنین باورهایی هدایت میکند و به آنها هشدار میدهد؛ اینکه برنامه طراحان پشتصحنه آن شاید همان طنابی باشد که مخاطبان و علاقهمندان به کتاب و فرهنگ را به جای بالا کشیدن از چاه به قعر آن روانه کند.
نهاد کتابخانههای عمومی و تحولات دولتخواسته
برای آنکه درباره چنین پیشنهادی به تصویری دقیقتر برسیم، بهتر است درباره دو نهاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نهاد کتابخانههای عمومی و مدیریت و نحوه اداره این دو بیشتر بدانیم.
نهاد کتابخانههای عمومی زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اداره میشود و انتخاب و توزیع کتاب و نشریات در این نهاد بر اساس سیاستهای وزارت ارشاد است. به همین دلیل در تمامی سالهای اخیر، به خصوص در زمانهایی که وزارت ارشاد در اختیار دولتهایی به اصطلاح اصولگرا قرار داشت و سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه کتاب با سختگیریهای بیدلیل روبرو بود، بودجه خرید و تزریق کتاب به کتابخانههای عمومی کشور عمدتا و به دلیل نگاه ایدئولوژیک، عادلانه نبود و راهیابی کتابهای برخی از ناشران که مجوز وزارت ارشاد را هم داشتند، با موانعی مواجه میشد.
این مانعتراشیها وقتی به ناشران مستقلی میرسید که در حوزههای علوم انسانی فعالیت و آثار تالیفی و ترجمهای و حتی رمان منتشر میکردند، افزونتر هم میشد و حتی اگر خریدی از آنها صورت میگرفت، به همان میزانی نبود که از یک ناشر با گرایشهای نزدیک به وزارت ارشاد آن زمان (و اکنون) صورت میگرفت.
نگاهی به فهرست خرید کتاب نهاد کتابخانههای عمومی و حتی فهرست خرید کتاب وزارت ارشاد میتواند تصویری کلی از نگاه جانبدارانه و ایدئولوژی خاص آن را نشان دهد. با چنین پیشفرضی، طبیعی است هزاران کتابخانهای که در سراسر ایران، زیر نظر نهاد کتابخانههای عمومی قرار دارند، مامن مناسبی برای چنین هدفی باشند.
در گزارشی که علیرضا مختارپور، ریاست وقت نهاد کتابخانههای عمومی، در سال ۱۳۹۷ و در گفتوگو با خبرگزاری مهر ارائه داد، گفت: «در ابتدای انقلاب، تعداد کتابخانههای عمومی کشور ۳۷۳ باب بود که امسال این تعداد به سه هزار و ۴۰۰ باب افزایش یافت.»
به نظر میرسد در دوران کرونا این تعداد کاهش یافته باشد چرا که بسیاری از فعالیتها به فضای مجازی منتقل شدند. ضمن آنکه هزینههای تعمیر و نگهداری این اماکن نیز به دلیل محدودیتهای بودجهای ناشی از تحریم، لزوما باید کاهش پیدا میکرد و حتی برخی از این اماکن تحت عنوان دارایی ثابت و برای تامین بودجه، احتمالا به فروش رسیدهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نکته دیگری که منتقدان یکپارچهسازی کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نهاد کتابخانه عمومی را میترساند، همانا ماجرای وجین کردن کتابهای گذشته و حذف آثاری است که پیش از این و در دولتهای قبلی مجوز انتشار گرفته و به قفسه کتابخانههای عمومی راه یافتهاند و ممکن است اکنون با سیاستهای جدید وزارت ارشاد، حدف آنها از قفسه کتابخانههای عمومی در دستور کار قرار میگیرد.
در چنین فضایی و با توجه به سخنان اخیر وزیر ارشاد در هفته دولت که از کار فشرده تیمهای پشتصحنه در تمامی عرصهها خبر میداد، باید این طرح را هم خیز جریانی خاص در دولت برای مال خود کردن یکی از مهمترین امکانهای موجود به شمار آورد.
روایت موسسان و بانیان و دوران اوج تا نشیب
نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مخاطبان را بیاختیار به یاد دو تن میاندازد؛ نخست فرح دیبا، شهبانوی ایران که به دلیل علایق فرهنگی و هنری، عملا مهمترین پشتیبان و حامی این نهاد در دولتهای مختلف قبل از انقلاب و تا زمان ترک وطن بود و دوم، لیلی امیرارجمند که به سبب دوستی با شهبانو در دوران دانشجویی در فرانسه و البته تجربه کتابداری در دوره ریاست کتابخانه دانشگاه ملی (سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲) بنیانگذار و رئیس هیئت امنا و مدیرعامل این نهاد در زمان شکلگیری (۱۳۴۴) آن بود و باید از او بهعنوان مهمترین فرد کانون در سالهای قبل و بعد از انقلاب یاد کرد؛ چرا که به نظر میرسد ایده محوری که او در کانون بر آن تمرکز داشت، همین توزیع کالبدهای فرهنگی در سراسر ایران بود.
ثبات مدیریتی (دوره ۱۳ ساله) و عشق و علاقه به کار فرهنگی در حیطههای مختلف، کانون دوره مدیریت او را به یکی از مهمترین زیستبومهای فرهنگی و هنری در ایران تبدیل کرد؛ نهادی که خواندن را تنها در کتابخوانی خلاصه نکرد و مفهوم «نظارهگری هنری» را با تکیه بر هفت هنر موجود در سپهر فرهنگی ایران و جهان، گسترش داد تا مخاطبی که به کتابخانههای کانون راه مییابد، سلایق و علایق هنری و فرهنگی خود را تنها در نوشتن و خواندن کتاب منحصر نداند؛ بلکه به سراغ سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی، عکاسی و دیگر هنرها هم برود و بتواند در آن رودخانهها نیز شنایی کند.
همین زاویه نگاه سبب شد تا برخی از مهمترین چهرههای فرهنگی و هنری در شاخههای مختلف هنری کارشان را از کانون آغاز کنند و کانون محمل و بستری برای رشد استعدادهای آنها شود. از عباس کیارستمی و بهرام بیضایی در سینما تا فریدون شهبازیان و کامبیز روشنروان و احمد پژمان در موسیقی و البته شاعران بزرگی چون شاملو و احمدرضا احمدی و… تا حتی خوانندهای چون محمدرضا شجریان که در سالهای دهه ۵۰ در کنار محمدرضا لطفی، مجموعه ردیفی را در هفت آلبوم زیر نظر روشنروان خواندند.
رشد اقتصادی و بالا رفتن قیمت نفت در سالهای اولیه دهه ۵۰ و حمایت شهبانو فرح سبب شد تا شعبههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سرتاسر ایران رشد و توسعهای وسیع پیدا کند؛ به نحوی که در سال ۱۳۵۷، در عمده شهرهای مهم ایران یک مرکز کانون با کتابخانهای بهروز وجود داشت؛ کتابخانهای که جدا از آثار مهم ادبیات و فرهنگ و هنر جهان، آثار برجسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بهعنوان مهمترین نهاد انتشاراتی دولت در این حوزه در اختیار افراد قرار میداد.
نکته جالب اینکه این کتابخانهها تنها در کتابخانههای ثابت منحصر نمیشدند و در همان سالها، صدها کتابخانه سیار کانون کتابها را به روستاهای دورافتاده میبردند و بین کودکان و نوجوانان توزیع میکردند.
آیا دولت اختیار واگذاری کانون را دارد؟
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پس از انقلاب ۱۳۵۷، بهعنوان شرکت دولتی دارای اساسنامه و وابسته به وزارت آموزش و پرورش ایران، به فعالیت خود ادامه داد تا اینکه در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹، اساسنامه آن در سه فصل و ۲۱ ماده به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید.
اکنون طبیعی است که تغییر سیستم فعالیتهای چنین نهاد فرهنگی عظیمی، با چنین سرمایه و امکانات گسترده، نمیتواند از سوی دولت به صفت نهاد اجرایی صورت پذیرد و نهادهای بالادستی همانند شورای عالی انقلاب فرهنگی یا نهاد قانونگذاری چون مجلس باید درباره این انتقال تصمیمگیری کنند؛ اما بهرغم اینکه از شورای عالی انقلاب فرهنگی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نامی نیست، در تمامی این سالها، به خصوص چند دهه اخیر، این نهاد بود که سیاستگذاری کرد و لذا تصمیمگیری در این زمینه هم به عزم این شورا و میزان قدرت اعضای آن بستگی دارد. چنانکه درباره دانشگاه آزاد هم در نهایت، این شورا بود که توانست بهرغم مقاومتهای تیم زیر نظر هاشمی رفسنجانی، تصمیم خود را غالب کند.
نکته مهم هستههای مقاومت در خود نهاد آموزش و پرورش در مقابل این واگذاریاند. حامد علامتی، مدیرعامل کنونی کانون پروٰرش فکری کودکان و نوجوانان، در خبری که روابط عمومی کانون، روز سهشنبه، روی خروجی سایت این نهاد قرار داد، با اشاره به ضعفهای کارشناسی چنین پیشنهادی گفت: «به همه علاقمندان کانون اطمینان بدهم که طرح و پیشنهاد این موضوع با ضعف بررسیهای دقیق و کارشناسی همراه بوده است و در حال پیگیری برای منتفی شدن این پیشنهادیم.»
نفس چنین اظهار نظری آن اطلاعیه وزارت ارشاد را در هالهای از ابهام قرار میدهد؛ اطلاعیهای که سهشنبه، ۲۲ شهریور، با عنوان توضیح وزارت ارشاد در خروجی سایت دولت قرار گرفت و در آن، ضمن نکوهش درز دادن این خبر به رسانهها، در بند سوم آن، «ویژگیهای مثبت دولت مردمی» را «هماهنگی کامل میان وزرا و وزارتخانهها و همدلی برای حل مشکلات» برشمرد.
به نظر میرسد با توضیح ریاست کانون و واکنشهای اجتماعی شدید و مخالفت اهالی فرهنگ، هیچگونه هماهنگی در سطوح مدیریتی از این دست وجود ندارد و وزارت ارشاد یا نهاد کتابخانههای عمومی بدون هماهنگی با اهالی کانون پرورش یا وزیر آموزش و پرورش، راسا چنین طرحی را ارائه دادهاند. با چنین پیشزمینه و البته مقاومتی که در برخی نهادهای این حوزه همانند نویسندگان کودک و نوجوان به وجود آمد، اگر این تصمیم یک ایده و بیان حاکمیتی از سطوح بالای تصمیمگیری نظام نباشد، باید پرونده آن را در این مرحله تمامشده تلقی کرد.