انقلاب ۵۷ چه تاثیری بر اخوان‌المسلمین و اسلام‌گرایان سنی داشت؟‌

اخوان‌المسلمین در ابتدا از خمینی و انقلاب ۵۷ استقبال کرد

استقبال اسلام‌گرایان شیعه از انقلاب ۵۷ و رهبری روح‌الله خمینی، از دیرباز مورد توجه گسترده پژوهشگران قرار گرفته است - AFP

خاورمیانه در چند دهه اخیر درگیر جنگ‌های مذهبی شیعه و سنی بوده است. برخی نظریه‌پردازان هوشمند جمهوری اسلامی در طی این سال‌ها تلاش کرده‌اند اسلام‌گرایی این حکومت را در تضاد با اسلام‌گرایی سنی که در قالب سازمان‌هایی مثل القاعده و داعش بیشتر حملات تروریستی علیه غرب را انجام داده است تعریف کنند و این‌گونه حتی تحرکات تروریستی نیروهایی همچون سپاه پاسداران و قاسم سلیمانی را «ضدتروریستی» جلوه دهند.

در موارد متعدد نزاع و تخاصم بین جمهوری اسلامی و برخی اسلام‌گرایان سنی شکی نیست؛ گرچه مواردی از همکاری از سارایوو تا کابل نیز وجود دارد که عموما کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. برای تعقیب تاریخی این موارد همکاری باید به انقلاب ۵۷ بازگردیم.

استقبال اسلام‌گرایان شیعه از انقلاب ۵۷ و رهبری روح‌الله خمینی، از دیرباز مورد توجه گسترده پژوهشگران قرار گرفته است و حتی خارج از جهان عرب و کشورهایی مثل عراق و لبنان، شاهد تاثیر انقلاب بر مناطقی مانند کشمیر در شبه‌قاره هند بودیم. روحانیت ایرانی از قرن‌ها پیش در این منطقه نفوذ داشت و زمانی که علی خامنه‌ای در سال ۱۳۵۸ در مسجد جامع سرینگار سخنرانی کرد و پشت محمد فاروق شاه، میرواعظ مسجد، نماز خواند، استقبال از او جای تعجبی نداشت. خامنه‌ای در همان دیدار از بیت آیت‌الله سید یوسف موسوی دیدار کرد که نوه‌اش، سید ظفر مهدی، امروز جزو کشمیری‌هایی است که در تهران زندگی می‌کند و به زبان انگلیسی برای رسانه‌های نزدیک به جمهوری اسلامی و سپاه همچون «پرس تی وی» و «تهران تایمز» می‌نویسد.

اما تاریخدانان در سال‌های اخیر در روند بازبینی از تاثیرات جهانی این انقلاب، بیش از پیش به تاثیر آن بر اسلام‌گرایان سنی توجه کرده‌اند. «بنیاد هنرس لوسِ» نیویورک در سال‌های اخیر پروژه‌ای دانشگاهی در این زمینه را با عنوان «انقلابِ که؟ بازبینی تاثیر انقلاب ۱۹۷۹ ایران بر اسلام‌گرایی سنی» تامین مالی کرده است. این پروژه را محمد عطایی، رافائل لِفِور و توبی ماتیسن اداره می‌کنند. بیرون از این چارچوب، تاریخدانان دیگری همچون تیمونی نونان و سایمون ولفگانگ فوکس نیز به جنبه‌های مختلف این رابطه در کشورهای مختلف همچون افغانستان، پاکستان و لبنان پرداخته‌اند.

از قدس تا پاریس

در سال‌های پیش از انقلاب ۵۷، بسیاری از متفکران اخوان‌المسلمین روابطی با اسلام‌گرایان شیعه ایرانی داشتند و تحت تاثیر متقابل یکدیگر بودند. سید قطب، دبیر «کنگره اسلامی قدس» در سال ۱۹۵۴ از سید مجتبی نواب صفوی، بنیان‌گذار «فداییان اسلام»، برای شرکت در کنگره دعوت کرد؛ همان چهره اخوان‌المسلمین مصر که چند سال بعد دولت جمال عبدالناصر او را زندانی و سپس اعدام کرد. نواب صفوی طی سفر‌ش در جهان عرب علاوه بر بیت‌المقدس (که آن روزها بخشی از اردن بود)، از لبنان،‌ عراق و مصر هم دیدن کرد و طرفه آن‌جا که در سفر مصر هم با قطب دیدار کرده بود و هم با عبدالناصری که هنوز تازه‌کار بود.

نقطه مشترک نواب صفوی و اخوان المسلمین، اسرائیل‌ستیزی شدید بود و او در مراسمی سخنرانی کرد که سازمان دانشجویی اخوان در دانشگاه قاهره برای بزرگداشت دو جوان دانشجوی فلسطینی که در نبرد با اسرائیل کشته شده بودند ترتیب داده بود. نواب صفوی در وصف این سخنرانی می‌نویسد: «تا سخن را به نام خدا آغاز كردم، فرياد: زنده باد اسلام، زنده باد ايران، زنده باد نواب صفوي، صحن دانشگاه قاهره را به لرزه درآورد.»‌ به گفته او، پس از این سخنرانی به علت ازدحام ایجاد شده دستگیر می‌شود، اما به حضور ناصر و روسای دولت برده می‌شود و آنجا تلاش می‌کند از دولت بخواهد در تصمیمش برای ممنوعیت اخوان‌المسلمین تجدیدنظر کنند. عکس‌هایی نیز از این دیدار وجود دارد. اما در سال‌های پس از آن، جانشینان سیاسی نواب در ایران تمایل خود را به بخش مسلح اخوان‌المسلمین پنهان نمی‌کردند.

سید قطب را امروز به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین پدران معنوی تروریسم اسلام‌گرا می‌شناسند و بنیانگذاران سازمان‌هایی مثل القاعده خود را وام‌دار او و‌ غرب‌ستیزی بی‌تخفیفش می‌دانند. قطب در آن سال‌ها بر طرفداران خمینی هم تاثیر گذاشت و این علی خامنه‌ای بود که برخی کتاب‌های او را به فارسی ترجمه کرد. طرفه آن‌جا که اولین حزب مسلح ایرانی که گرایش اسلامی داشت (حزب ملل اسلامی) خود را طرفدار عبدالناصر می‌دانست و مدت کوتاهی پس از آن، اکنون مخالفان اسلام‌گرای شاه به سراغ دشمن او رفته بودند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

دیگر چهره معروف اسلام‌گرایی سنی، ابوالاعلی مودودی، بود؛ متفکر هندی-پاکستانی که در سال‌های طولانی حضور خمینی در نجف، سابقه مکاتبه با او را داشت. بنیادگرایی مودودی و ستیزش با هرگونه حکومت غیردینی به مذاق خمینی خوش می‌آمد و همین بود که آیت‌اللهِ ایرانی گفته بود مودودی رهبری مذهبی «نه فقط برای پاکستان که برای تمام جهان است.»

از سوی دیگر،‌ چهره‌های اسلام‌گرای نوینی مثل علی شریعتی با آمیختن اسلام‌گرایی با نظریات مدرن اجتماعی و واژه‌پردازی‌های شبه‌مارکسیستی باعث جذب طیف‌های متفاوتی می‌شدند. شریعتی سال‌ها در پاریس درس می‌خواند و فعالیت می‌کرد و سابقه مکاتبه با فرانتس فانون، مدافع شهیر انقلاب الجزایر را نیز داشت و از همین‌ رو در فضایی که در آن پاریس و زبان فرانسوی محوریت داشتند، مطرح بود. البته رابطه انقلابیون ایرانی و الجزایری دوطرفه بود. متفکران الجزایری که به‌نوعی می‌خواستند اسلام و ملی‌گرایی را ترکیب کنند، مایه الهام مجاهدین خلق ایران شدند. برای مثال عمر اوزقان، از چهره‌های سابق حزب کمونیست الجزایر که به‌نوعی اسلام‌گرایی چپ‌گرا روی آورد و در اولین دولت مستقل الجزایر به سمت وزیر کشاورزی و اصلاحات ارضی گمارده شد. کتاب‌های اوزقان به فارسی ترجمه شد و تاثیری مهم بر مجاهدین خلق داشت.

از جمله دانشجویان پاریسی آن روزگار، راشد الغنوشیِ تونسی بود. تحصیلات او البته بیشتر در تونس، مصر و سوریه بود، اما طبق برخی روایات، مدتی نیز در دانشگاه پاریس تحصیل می‌کرد و معروف بود که با چیدن انگور و ظرف‌شویی در رستوران‌ها امرار معاش می‌کرد. غنوشی جوان جذب اخوان‌المسلمین شد و بعدها جریان اسلام‌گرای تونس را با تبعیت از تفکرات اخوانی بنیان نهاد. او در پاریس با نوشته‌های مهدی بازرگان آشنا شد و از این‌که می‌دید در انجمن‌های دانشجویان مسلمان در فرانسه، شیعه و سنی در کنار هم فعالیت دارند تحت تاثیر قرار گرفت. او بعدها در سال ۱۹۹۵ گفت که تاثیر انقلابیون ایرانی بر او این بوده که دیده است اسلام‌گرایان می‌توانند به «جبهه‌های سیاسی و اجتماعی» نیز توجه کنند و «به ما امکان داد برخی مفاهیم اجتماعی چپ‌گرا را اسلامی‌سازی کنیم.»

مهم‌ترین آموزه اسلام‌گرایان ایرانی در میان اسلام‌گرایان سنی ترکیه، آمریکاستیزی بود. در چارچوب سیاست جنگ سرد، جریان اسلام‌گرا در ترکیه خود را مدافع غرب و مخالف اتحاد شوروی  که منادی بی‌دینی بود می‌دانست. برای مثال در سال ۱۹۶۹ که چپ‌ها علیه حضور ناوگان ششم آمریکا در سواحل ترکیه اعتراض می‌کردند، در مقابل «انجمن ملی دانشجویان ترک» که متشکل از اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان بود به نفع آمریکا و علیه چپ‌ها تظاهرات می‌کرد. اما تفکرات اسلام‌گرایان ایرانی همچون شریعتی که هنوز هم در ترکیه شاید بیش از هر جای دیگری خارج از ایران شناخته ‌شده است، تاثیری عمیق بر متفکران اسلام‌گرای ترکیه داشت. این‌گونه بود که نوعی اسلام‌گرایی در تضاد با غرب در این کشور پا گرفت که منادیانش چهره‌هایی همچون علی بولاچ،‌ نورالدین شیرین، ارجمند اوزکان و آتاسوی مفتی‌اوغلو بودند. این اسلام‌گرایی غرب‌ستیز در دوران پس از پایان جنگ سرد که دیگر شوروی مطرح نبود، حیاتی تازه یافت. وقتی نجم‌الدین اربکان در سال ۱۹۹۶ نخست‌وزیر ترکیه شد، جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که از آن بازدید کرد.

بعد از انقلاب

اگر در سال‌های پیش از انقلاب، اسلام‌گرایان مختلف ایرانی برای همتایان سنی خود از جهاتی جذاب بودند، پیروزی انقلاب ۵۷ و برپایی جمهوری اسلامی قصه را عوض کرد. در جهان معاصر تشکیل چنین حکومتی سابقه نداشت و اسلام‌گرایان مختلف از پیروزی آن به‌عنوان نشانه برتری نحله سیاسی‌شان بر رقبایی همچون چپ‌گرایی و ناسیونالیسم عرب استقبال کردند. درست هم‌زمان با انقلاب ایران، مهم‌ترین نماینده ناسیونالیسم عرب یعنی جمهوری عربی مصر، با اسرائیل صلح کرد تا از اتحادیه عرب اخراج شود. انگار پرچم اسرائیل‌ستیزی حالا می‌توانست به دست حکومتی غیرعربی، اما اسلام‌گرا سپرده شود. اما عملکرد داخلی و خارجی جمهوری اسلامی به سرعت باعث نارضایتی بسیاری شد.

غنوشی، نماینده جناحی از اخوان بود که نهایتا اسلام‌گرایی را کنار گذاشت و خود را «دموکرات مسلمان» نامید. در همان سال‌های اول انقلاب نشریات سپاه به تفکرات غنوشی به‌دلیل اعتقادش به اشتراکات تمدنی مسلمانان و غربی‌ها حمله می‌کردند. سبعیت و بنیادگرایی جمهوری اسلامی در عمل باعث اعتراض غنوشی شد و در سال ۱۹۸۴ از خمینی و یارانش انتقاد کرد که چرا «خود را جوری تصویر می‌کنند که انگار صاحب حقیقت مطلق‌اند و فقط آن‌ها پیغام اسلام را می‌فهمند و انقلابشان تنها روش مشروع تغییر است.»

غنوشی در تمام این سال‌ها سعی کرد تفاوت خود را با جمهوری اسلامی نشان دهد. وقتی «بهار عربی»‌ در تونس آغاز شد و رئیس‌جمهوری این کشور را سرنگون کرد، غنوشی پس از سال‌ها تبعید فرصت بازگشت به وطن را داشت. اما او در مارس ۲۰۱۱ که به تونس می‌رفت از هوادارانش خواست در فرودگاه جمع نشوند تا امکان مقایسه با ۱۲ بهمن ۵۷ وجود نداشته باشد.

در شامات، اخوان مسلمین عموما با آغوش باز به استقبال انقلاب ۵۷ و خمینی رفت. «الامان»، ‌از نشریات اسلام‌گرایان سنی لبنان در مقالات متعددی از انقلاب تمجید کرد. سردبیر آن‌، ابراهیم المصری، از چهره‌های رهبری «جماعت اسلامی» بود، گروهی که می‌توان آن ‌را شاخه لبنانی اخوان دانست. المصری نوشت: «آینده در ایران به اسلام متعلق خواهد بود حتی اگر راه درازی در پیش باشد و هزاران قربانی داشته باشد. رویدادها به ما آموخته‌اند که خون هرگز بی‌دلیل ریخته نمی‌شود. نهضت اسلامی در ایران درستی و قدرت شخصیت خود را طوری ثابت کرده است که دیگر شکی نیست که اسلام امید توده‌ها و رویای آینده‌شان است.»

از میان چهره‌های «جماعت اسلامی» لبنان، فیصل المولوی در نوفل‌لوشاتو به دیدار خمینی رفته بود. ولفگانگ فوکس،‌ تاریخدان، می‌نویسد: «از نظر المولوی، جدایی ایران و دولت‌های عربی اساسا به علت پشتیبانی شاه از اسرائیل و سیاست‌های سکولار او بود و این مانع حالا کنار رفته بود. ایران بار دیگر به جامعه اسلامی پیوسته بود. با وجود این واقعیت که رسانه‌های خارجی و عربی مدام بر آنچه مشخصه شیعه انقلاب می‌دانستند پافشاری می‌کردند، مولوی یادآور اصرار ایران بر اعتبار اسلامی و بین‌المذهبی‌اش بود.»

رهبران اخوان مسلمین در سوریه نیز جزو مهمان‌های ماه‌های اول انقلاب بودند که به تهران آمدند و با برخی چهره‌های جمهوری اسلامی دیدار کردند. حکومت ایران نیز تلاش کرد برای «صدور انقلاب» از گروه‌های سنی و حتی غیر اسلامی نیز استفاده کند.

روایت اینکه وجهه جمهوری اسلامی چگونه بین خیلی از این گروه‌ها تخریب شد، خارج از حوصله این مطلب است. حمله صدام حسین به ایران و جنگ هشت ساله با عراق، از جمله عواملی بود که خیلی چیزها را عوض کرد؛ به‌ویژه که صدام تلاش می‌کرد خود را مدافع تمدن عربی و اسلامی در مقابل تمدن ایرانی جلوه دهد. یاسر عرفاتی که چند روز پس از ۲۲ بهمن به تهران آمده بود تا خود را به خمینی برساند، خیلی زود به مدافع سرسخت صدام بدل شد. اما اخوان‌المسلمین سوریه زمانی از جمهوری اسلامی قطع امید کرد که این حکومت برای مقابله با صدام به حکومتی نزدیک شد که روابطی قدیمی با اسلام‌گرایان ایرانی داشت:‌ حکومت حافظ اسد در سوریه. در فوریه ۱۹۸۲ ارتش سوریه با حصر حما برای سرکوب اخوان‌المسلمین در این شهر چند ده هزار نفر از مردم غیرنظامی را قتل‌عام کرد، اما تهران کنار دمشق ایستاد تا نزد اخوانی‌ها روسیاه شود. انگار این پیش‌نمایش تاریخ بود که ۳۰ سال بعد در نسخه‌ای طولانی‌تر و خونین‌تر تکرار شد. تیموتی نونان، تاریخدان، با پژوهش‌های خود نشان داده است که چگونه در جریان جنگ داخلی افغانستان نیز اسلام‌گرایان سنی از نزدیکی مقطعی جمهوری اسلامی به شوروی که کشورشان را اشغال کرده بود، دل خوشی نداشتند.

اما اشغال لبنان به دست اسرائیل در همان سال ۱۹۸۲ واقعیت جدید دیگری ایجاد کرد. جمهوری اسلامی پیشنهاد صدام برای توقف جنگ و نبرد مشترک علیه اسرائیل را نپذیرفت. اسرائیل در طول جنگ ایران و عراق حتی به حامی مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی بدل شد، چرا که دشمن اصلی را صدام می‌دانست. اما از سوی دیگر این «حزب‌الله لبنان»، گروه دست‌پرورده سپاه و جمهوری اسلامی بود که مبارزه با اشغال‌گران اسرائیلی را به عهده گرفت و بدین‌سان نزد بسیاری جریان‌های لبنانی محبوب شد. سعید شعبان، از چهره‌های «جماعت اسلامی» در شهر سنی‌نشین طرابلس،‌ از این جمعیت انشعاب کرد و «حرکت توحید اسلامی» را با وعده تعقیب «الگوی ایران» تشکیل داد؛ جریانی که تا همین امروز در شمال لبنان فعالیت دارد و متشکل از اسلام‌گرایان سنی طرفدار جمهوری اسلامی است.

در سال‌های پس از آن و با وجود اختلاف‌های خونین، اخوان‌المسلمین و جمهوری اسلامی باز هم گاه گرد هم آمده‌اند، به‌خصوص در سال‌های پس از «بهار عربی» و سرکوب اخوانی‌ها در کشورهای مختلف که این گروه اسلام‌گرا، خارج از مورد سوریه، به فکر وحدت جهانی با جمهوری اسلامی برای مقابله با دولت‌های سکولار منطقه بود.

اما مهم‌ترین نتیجه انقلاب ۵۷ برای اسلام‌گرایان، اعم از شیعه و سنی را باید نتیجه‌ای غیرمستقیم دانست؛ با دیدن تجربه شکست تمام و کمال ایدئولوژیک و عملی جمهوری اسلامی، الگوی تشکیل حکومت اسلامی بزرگترین ضربه را خورده است و حتی بسیاری از اسلام‌گرایان نیز معمولا وعده می‌دهند که هرگز الگوی جمهوری اسلامی را دنبال نکنند. پیروزی خیزش انقلابی کنونی و سرنگونی جمهوری اسلامی، پایان این روند و گشودن فصل جدیدی در تاریخ منطقه و جهان خواهد بود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه